فقط نگام کنفقط نگام کن... هر وقت میخواستم باهاش حرف بزنم طفره میرفت از شنیدن یجوری زل میزدتوچشمام و بی دلیل فقط لبخند میزد؛ گاهی حس میکردم اصلن حواسش ب یه جای دیگس. یوقتایی هم یه سیگار روشن میکرد و میزاشت گوشه ی لبش و با اون ژست منحصر به فرد خودش تکسرفه ای میکرد ومیگفت : راستی هنوز دلتنگم میشی؟؟؟ نمیدونستم چی باید بگم بهش ... بازم خیره میشد به چشمام و میگفت "تو فقط نگام کن "دارم هجی میکنم کلمه به کلمه ی حرفاتو نمیخواد چیزی بگی؛ "فقط نگاهم کن" اونوقت بدون اینکه جمله ای گفته باشم تمام حرفای دلمو یجور شاعرانه ای برام زمزمه میکرد عجیب صداش موسیقی آرامش جانم بود...❤️❤️❤️
|