شعرناب

جام مرتضوی ( شرحی بر یکی از مثنوی های بیدل دهلوی)


جام مرتضوی
(یادداشتی بر مثنوی جام مرتضوی از بخش محیط اعظم کلیات بیدل)
*****
علی گشت سرشار صهبای علم/
که یک جرعه ی اوست، دریای علم/
« نبوت بطون و ولایت ظهور/
جمال و جلال دو عالمحضور »/
شرابی که بیرون ادراک بود/
به جامش عیان در دل تاک بود/
جمال حقیقت به چندین نقاب/
شهود یقینش چو آب از حباب/
ز بس صافی جام اندیشه اش/
رگ تاک شد، گردن شیشه اش!/
خیالات هنگامه ی هست و بود/
به اندازه ی علم دارد،نمود/
به افزونینشوه یعلمکوش!/
که این بحر را نیست جز علم ، جوش/
محیطی است بی انتها ذات علم/
دو عالم : همان نفی و اثبات علم!/
می ای را که شخص نبوت چشید!/
در آخر به «شاه ولایت »رسید/
//
**
بیدل
//
میرزا عبدالقادر عظیم آبادی دهلوی (وفات1133) آخرین شاعر بزرگ فارسی گوی عهد بابریه ی هند و نفر سومی می باشد که "امیر خسرو و فیضی"دو همطراز دیگرش محسوب می شدند . عبدالخالق از قبیله ی ارلاس از ترکان جغتای بود و این قبیله از بخارا به سرزمین هند آمده بودند . عبدالقادر به سال 1045 در عظیم آباد بتنه به دنیا آمد و چون در کودکی از پدر و مادر محروم ماند، تربیت او به خویشانش واگذار شد و آنها در تعلیم وی و در تشحیذ قریحه ی شاعریش اهتمام بسیار کردند. اوایل عمرش در تحصیل و مسافرت گذشت . در اکثر علوم رسمی وحکمی تبحرپیدا کرد و با طریقه ی صوفیه و بعضی مشایخ و مجذوبان آشنایی پیدا کرد . در بیست و پنج سالگی همسر برگزید و در دستگاه محمد اعظم پسر اورنگ زیب به خدمت منشی گری اشتغال ورزید . اما وقتی مخدوم از وی درخواست تا قصیده ای در مدح وی عرضه کند از خدمت استعفا کرد و یک چند در بلاد مختلف از جمله پنجاب به سیاحت و مسافرت پرداخت بالاخره در دهلی اقامت گزید (10969 ) و تا پایان عمر همان جا به مطالعه و تحقیق و تفکر و تصنیف اشتغال جست. احاطه ی وی بر علوم مختلف و قدرتش در نظم و نثر، جاذبه ی خاصی به شخصیت او داد . چنانچه اکابر و امرای وقت با وی با نهایت حرمت سلوک می کردند و با نیازمندی و ادب هدیه ها و جوایز ارزنده به حضرتش می فرستادند . کلیات آثار او شامل نظم و نثر ست و در نثر آثاری مانند رقعات ، نکات و چهار عنصر شیوه ی نویسندگی او را ساده و در عین حال مبهم و پیچیده نشان می دهد . اشعارش غیر از قصاید و غزلیات شامل تعدادی مثنویات هم هست که بعضی از آن ها "صبغه ی عرفانی" قویای دارد . بعضی تذکره پردازان هند، وی را در نثر همطرازغزالی و خواجه عبدالله انصاری و در شعر همانند سعدی و مولوی خوانده اند و پیداست که بین سبک فکر و بیان او با آنها "تفاوت"آن اندازه است که این مقایسه را به کلینا به جا نشان می دهد.( از گذشته ی ادبی ایران – صفحه 422- انتشارات بین المللی الهدی -چاپ اول 1375)
//
***
/به دلیلاحترام و یاد آوری زنده یاد مرحوم ( دکتر عبدالحسین زرین کوب) مقدمه ی ایشان را مقدم بر گفته های خویش قرار دادم تا در محضر بزرگان ، عرض خود نبرده باشم !
خداوند ایشان ودیگر محققان بزرگ ادبیات فارسی را بیامرزند!/
انشاءالله...
/... اما عرفان بیدل تلفیقی از عرفان هندی- اسلامی است! البته کاملاً اسلامی یعنی در مورد عناصر اربعه : ایشان در تمامی اشعار خود با نگاه فلسفه ی "هند" به آن ها نگاه می کنند اما این نگاه ؛ نگاه اسلامی است و شهود، نوعی شهود الهی است ، نه شهود بودایی و برهمایی! حتی با اینکه به نظر از "اهل تسنن" می آیند اما، شگفت آور است این مثنوی که مطالعه می فرمایید ، به نام " جام مرتضوی" !/
شگفت آور از این جهت که در این مثنوی ضمن بیا ن شخصیت اهورایی حضرت علی (ع) از ایشان به عنوان ( هسته وهستی علم) در مطلع مثنوی استفاده می نمایند و کل مثنوی در چند بیت خلاصه می شود که بیت دوم فوق العاده عجیب و بر خلاف اعتقاد " اهل تسنن" نه تنها کاملاً "شیعی است" بلکه فراتر از آن ، خیلی نزدیک بهدیدگاه عرفانی "خواصتشیع " است :/
نبوت بطون و ولایت ظهور/
جمال و جلال دو عالم حضور/
//یعنی : از " باطن نبوت" جوشیده و در "ظاهر ولایت" بالیده و در جمال و جلال (یعنی صورتو معنی)، هر دو جهان تجلی یافته است ./
« شگفتی ساز است » چون به اعتقاد عرفای شیعه و (به گفته ی خود ایشان) حضرت علی (ع) در"باطن" تمام " انبیاء"به صورت "نهانی" بوده و چون نوبت به پیامبر اعظم (ص) می رسد به صورت " ظاهر" ایشان را همراهی می کنند./
قابل توجه این که :/
«« ولایت مطلقه ی کلیه ی حضرت مولا امیر المومنین علی بن ابیطالب (ع) باطن خلافت و باطن نبوت مطلقه ی کلیه است »»/
***
/و مفهوم (( بیت مولانا بیدل)) همان ولایت ظاهری و باطنی مولانا امیر المومنین علی (ع) د رجهان ظاهر و باطن است و مفهوم : قسیمٌ النا ر والجنـه ...
و در بیتی دیگر می فرماید :/
نبوت : خرام احد تا صفات/
ولایت : رجوع صفت سوی ذات/
یعنی : درنبوت بشر تا « تخلقوا باخلاق الله » می رسد، اما در ولایت که عصاره وشهد نبوت است ، رجوع این صفات ( رسیدن به نفس المطمئنه ) فانی شدن در بقای ذات حقتعالی (جل جلاله) است!/
یا به زبانی دیگر شناخت خداوند در «این» تا حد صفات و در « آن » تا حدود ذات است !/
/البته از لحاظ عقاید تشیع اثنی عشری وادامه امامت و ولایت مولا (ع) ، اشکالاتی در مثنوی وجود دارد؛که باید در جای خودش بحث شود- /
لطفاً ادامه مثنوی را مطالعه فرمایید :/
ز خمخانه یآب و رنگ ظهور/
دو کیفیت آورد ، جام شعور/
یکی کرد اسم "نبوت" بلند/
دگر ، طرح نام "ولایت" فکند/
به هر جا کمال یقین نشوه ای ست/
برون زین "دو کیفیت اش" جلوه نیست:/
« نبوت ، خرام احد تا صفات/
ولایت ، رجوع صفت سو ی ذات/
نه آن غیر این ونه این غیر آن/
از آن ، سوی این ،تا ابد سیر آن »/
در این نشوه آباد مستی سواد/
به این جام ، دل های مخمور شاد/
که میخانه ی معرفت مصطفی ست/
در رحمتش ، جبههی مرتضی است/
ولی را بود از نبیانتظام/
بجز شیشه نبود، مربی جام !/
درین شیشه و جام،« یک باده »است/
دو پیکر ز«یک خون » نشان داده است/
خوش آن شیشه، کاین جام اجزای اوست!/
خوش آن جام کاین شیشه همتای اوست/
/«« آفرین به این تصویر زیبا از وحدت جدایی ناپذیر نبوت و ولایت و لازم و ملزم یکدیگر بودن »»./
شد از تیغ او توسن کفر ، پی/
چو مخموری از لمعه ی موج می/
/
جهانی ز جامش به "مستی" رسید!/
به کیفیت می پرستی، رسید!/
به هر جا "می" ای همدم "ساغر" است/
جگر تشنه ی"ساقی کوثر"است/
چه کوثر؟ ، خمستان فضل و کمال!/
محیط قدم،نشوه ی لایزال!/
می، اینجا کمالات انسانی است/
که " سر جوش علم " خدا دانی است ... ./
****
یا علی مدد!
به امید لطف حضرت دوست !
نگارش : 1385
تصحیح : 1387
****************************


2