يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
اخم هایت را به روی شانه ام بگذار چون
این گره ها با نوازش های من وا میشود
|
|
|
|
|
ابر به مسلخ
به آیین آذرخش می رفت
بر لب تیغ ، باران می جست!
عشق می بارید
بر همین
همه ی حوص
|
|
|
|
|
اه از نهادم بلند کردی و دست بردعا بلند کردم برایت
|
|
|
|
|
عکس یک قلب شکسته روی سینه درخت
اون مسافر غریبه رو درخت کشید و رفت
رفت تو خواب پاییزی همراه اون در
|
|
|
|
|
از هر طرف بکوب به دیوارها به در
اصلا ببر تمام خودت را کلاغ پر
|
|
|
|
|
چشم هایت دلم را خون میکند
لب های زخمیم میکند
و موهایت چنگ میزند به تن بی جانم
چرا من عاشق اینهمه
|
|
|
|
|
از قضا روز پدر،پسرک گشت یتیم
|
|
|
|
|
اگر چه در غمت آهم
شده درد شبانگاهم
دلیل بودنم باز آ
که دیریست چشم در راهم
توئی آن درد شی
|
|
|
|
|
ما به دل نقش دل انگیز سپاهان زده ایم
پرچمش را سر هر قله ی ایران زده ایم
چند باری که به فینال رسیدی
|
|
|
|
|
پُستی فروتر از خدایی را نمی خواهم
|
|
|
|
|
سرود جشن میلاد حضرت ولیعصر امام زمان
|
|
|
|
|
درختی بی سایه وبی شاخ وبرگم
نشسته غبارپیری تاروزمرگم
|
|
|
|
|
چه دردی دارد عشقت رفته باشد
ولی هر شب به یادش می بریزی
چه دردی دارد این غمهای پنهان
که هرگز نیست
|
|
|
|
|
از همـان روزی که پـرواز و پریـدن باب شـد
بال را ، از کِتـف هر پروانـه چیـدن باب شـد
|
|
|
|
|
آه دیر آمدی ای عشق،غم انگیزم من
|
|
|
|
|
دیگر به مرد چشمه ها اعتماد نکن
ای خیره در آبی، بیگانه ترین ارجمند
جنونی که غرق شد در افسون خیرهٔ
|
|
|
|
|
من نمیدانم گناهم چیست کاینجا مانده ام
مـن نمیـدانم ز بهــر چیـست تنـها مانـده ام
ای مسافـر! ای م
|
|
|
|
|
دادپسربرپدرشاینپیام.
روزخوشیتودگرشدتمام.
|
|
|
|
|
مثل وقتی خنجری در پشت چاقو بشکند
هیبت باد دی از گلهای شب بو بشکند
با ظرافت؛ ماهرانه پشت پلک
|
|
|
|
|
اینبار
برای تباه تاریکی
خورشید
با طعم مهتاب
و عطر خدا
طلوع خواهد کر
|
|
|
|
|
چه كسى مى خواند
شعر آتشكده را ؟
|
|
|
|
|
شعری با مضمون عاشقانه با رنگ و بویی از اوضاع سیاسی
|
|
|
|
|
تو زادگاهِ منی؛ خاکِ گُل فِشانِ منی ؛
تو باغِ سبزِ بهشتی؛ تو «اصفهانِ» منی ...
|
|
|
|
|
می نویسی با هزار افسونگری ، با نام خود !
شعــرِ نابم را بـــرایِ دیـــگری ، با نام خود !
.
بینِ م
|
|
|
|
|
امشب از او می سرایم ، شعر من جز "آه" نیست
خوب می دانم که یارم ، همدل و همراه نیست
|
|
|
|
|
یه مترسک وسط یه باغ گیلاس بزرگ
لباس پاره به تن داشت و کلاه مشکی رنگ
دل صافی داشت ولی همه ازش میت
|
|
|
|
|
بیا ساقی که ما تشنه لبانیم
|
|
|
|
|
افسردهگشتهامبدوندوچشمانآبیت
|
|
|
|
|
ای عشق ، ای به خاک زده پشتِ مردها / ای مجمع الدلایل نصفِ نبردها
|
|
|
|
|
دلبر رسید ، ... از دلم اما بهار رفت
مانند آب ، ... حوصله از آبشار رفت
|
|
|
|
|
چو گرمی در گذشت آمد به سردی
بگفتم ای زمان بر من چه کردی
|
|
|
|
|
به مناسبت سالروز حضرت صاحب العصر و الزمان (روحی له الفداء)
|
|
|
|
|
دیروز که من مردم دوشنبه بود.
|
|
|
|
|
نمیدانم
گاهی حس میکنم زندگی در درونم جریان دارد
و من در بیرون و جدای از او مرده ام
|
|
|
|
|
بس است بیا و پیش دستی نکنیم
من زنده ام و تو زنده پستی نکنیم
|
|
|
|
|
ای من به فدای قامت یار شوم
در شکنجه گاه عشق آزار شوم
شاید که شبی شانه شوم پنهانی
در میان زلف تو گ
|
|
|
|
|
از آزادی تا مرگ پرستو ها قصه می گویم
|
|
|
|
|
عشق من هر تغييري در زمان،حضور من و تو را دگرگون ميكند،سايه ي افكار تو دغدغه ي ثانيه هاي زندگي ام ميش
|
|
|
|
|
ای که در حقم بدی کردی ...............خدا خوبت کند...
|
|
|
|
|
خود را پنهان که کنی هست و ظاهر بشوم راز افشا بکنم
|
|
|
|
|
وقتی که عشق آید و بیمار می شوی
|
|
|
|
|
چهره ای هر شب
میان ماه می بینم ، تویی...
|
|
|
|
|
نوید داد که شعبان به نیم ماه رسید
گلی زنرگس زیبا ببین زراه رسید
|
|
|
|
|
گر نیامیزد به آداب ریا آیین ما
|
|
|
|
|
عشق تنها راه بی پایان تسخیر دل ست ..
|
|
|
|
|
"نسیم بهاری"
بامداد و بهار و کوه و میانِ سبزه ها
|
|
|
|
|
طبلها می خروشند
طبلهای تو خالی
مثل پو تینها
|
|
|
|
|
شاید که اتفاق بیفتد دوباره عشق
وقتی به قلبم کرده باشد اشاره عشق
|
|
|
|
|
می خواهم
به تو فکر کنم...
|
|
|
|
|
تا که یادت می کنـم ،
حالـم پریشان می شـود
|
|
|
|
|
عمری است پریشان پریشانی خویش ام
پیدا و نهان در غم پنهانی خویش ام
انسان به نظر میرسم اما چه بگویم
|
|
|
|
|
می رفت زخم کهنه مداوا شود، نشد
یا بین زخم و درد مدارا شود، نشد
هی نعره نعره نعره کشیدم درین قف
|
|
|
|
|
تـو کـه نیستـی تا ببینـی تـوی تنهایـی اسیـرم
تو که نیستی تا ببینی دارم این گوشه میمیرم
|
|
|
|
|
ماهی درتنگ گرفتارم می دانم
|
|
|
|
|
بازهم زمزمه کن آیه ی عاشقانه ای......
|
|
|
|
|
دوستت دارم نماز
بی کسی ست؛
همچو نمازظهر وعصر
آرام بخوانید.
|
|
|
|
|
گیسو پریشان جاده را کمتر پریشان کن
قدری مدارا با دل غمگینمان کن
با گامهای بی قرار رو به تنهایی
ک
|
|
|
|
|
جان و دل از عشق تو بی تاب شد
هستی ام از شوق رخت آب شد
|
|
|
|
|
بیامیز مرا
در رنگی از عادت و عشق
|
|
|
|
|
اُمتِ ناآزموده شاهدِ جان کندنم شد...
|
|
|
|
|
بیوفاییتابهکیعبرتنمیگیریچرا
|
|
|
|
|
شور شورائی به راه انداختید
میهن خود با خرد ها ساختید
|
|
|
|
|
وَسَطایِ ماه یه عیدِ خیلی خوب داریم
روزِ میلادِ امام زمان رو پیشِ رو داریم
روزی که زمین و آسمان هم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۶۴ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |