يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
دوستت دارمهای من
پایان نمیپذیرد
نگاه گرم تو
در چشمان جستجوگر من
|
|
|
|
|
بعد از انتظاری طولانی
خواب دیدم امام آمده
|
|
|
|
|
برعکس دوستت دارم
برعکس میخندم
|
|
|
|
|
راهها میگویند
دل بکن از همه کس، راهی شو
سایهها میگویند
پس ِهر پنجرهای تاریکیست
|
|
|
|
|
أشکم ببین به پایِ غمِ توچکیده است
عقلم برای عشقِ تو از سر پریده است
خار و خَسَم به پایِ تو ای عشقِ
|
|
|
|
|
اینجا چه بغضی گلوی مرا درون خاک می فشارد..
|
|
|
|
|
مژده بر اهل ولا از جانبِ پیکِ سعادت -بر جهان تابیده نورِ هفتمین شمسِ ولایت
|
|
|
|
|
لب دریا
با خودت نشسته ای
بی آنکه لبی داشته باشد
|
|
|
|
|
از جاده ی بی عبور خواهد آمد
از جانب کوه طور خواهد آمد
روزی که فراق می شود بی معنا
گلبانگ خو
|
|
|
|
|
هرگز ندانستم مهر در کجای دلم لانه دارد
که اینقدر بی تفاوت در همه جا لانه میکنم
کبوتریم در گیسوانت
|
|
|
|
|
با تو در شهر دلم یکسره پاییز نبود
|
|
|
|
|
نگذاریم
که یک رنگی ما
باعث
رخوت دلها گردد
|
|
|
|
|
می دانم که ماندنم
بندی است بر پاهای خسته ات
|
|
|
|
|
ز تو ای شیخ که در میکده ها سرمستی
ز تو دیدیم که خورشید چه رسوا می کرد
|
|
|
|
|
سرو قامت ، لب شکر ، لحنِ صدایش معجزه
چَشمِ سبز و نافذش ، عمقِ نگاهش معجزه
مستی ام افزون کند لمسِ
|
|
|
|
|
جاده است این، یا که جولانگاه مرگ؟
|
|
|
|
|
طوفان اگر به خانه ات زند استوارباش.
در تک تک لحظه های زندگی برقرار باش.
|
|
|
|
|
راست و دروغ مشرک نا معلوم و اعمالش بر ضد مظلوم
|
|
|
|
|
..خانه ای می ساختند
به نام خانه ی دردمندان
|
|
|
|
|
نوری از زات یقئن آن شهه خؤبان علی
اوست از عالم ماؤرا مظهر پاكان علی
مرد تدلیر ؤلایت گوهر یک دا
|
|
|
|
|
دوباره شب شد و دلم غزل بهانه می کند
|
|
|
|
|
نام نامی ترا هر کس که آرد بر زبان
|
|
|
|
|
لاوانی کورد
یان لە اَنفال ههڵپڵۆسکیان
یان که لە ههڵهبجه دهرمان خۆر...
|
|
|
|
|
غرورت را مچاله کن!
روزنامهی عمرت،
بدون این صحفه هم
[خوب]
ورق میخورد.
ل
|
|
|
|
|
تو دیگر با دلم کاری نداری
بر این آشفته یک راهی نداری
که گفتت
|
|
|
|
|
صراط مستقيـم حق ، كه ديـده است
فقط گفتـه است و آن شـنيده است
به
|
|
|
|
|
گفت : بیا و بنده ی رب باش
حیاتت را شیرین و، مربا کردنش با من
|
|
|
|
|
قلبم را
پر از ترانه کن
تا همیشه
برایت بخوانم
|
|
|
|
|
هـوای مـاهِ فروردیـن نشان از بـوی روی تـوست
گل اُردیبهشت عطرش ترواشبخش بوی توست
دوازده بـرج خو
|
|
|
|
|
میدونم داری میری از پیش من
هی به من میگی منو صدا نزن
چی شده بعد ی عمری زندگی
میخای از من بگزری ب
|
|
|
|
|
خوش موسمی رسید و زمان غدیر شد
بشکفت عشق و وضع زمین دلپذیر شد
|
|
|
|
|
من غنچة گلهای تو را دیدم و لَرز
دیشب به خودم گفت: خودم، بیدَم و لَرز
گفتم تو کهِ هَر بارِشِ باران،
|
|
|
|
|
کنارت راه رفتن تو خیابون
مثه پرسه زدن توو شانزلیزست
|
|
|
|
|
اورگ سوزون کاغیذدا یازماخ اولماز
کور قویویا سو توکمینن سو اولماز
|
|
|
|
|
من ز نماز خسته ام، روزه ی خود شکسته ام
|
|
|
|
|
لابهلای روشنایی سبز بهار گیر کرده بودم
که ندایی مرا به گرما فراخواند
آری !
در گوشم زمزمه شد
|
|
|
|
|
سیب یا گندم چه فرقی می کند؟
آدم عاصی سزایش غربت است
|
|
|
|
|
تو گل عشق منی، کی بچینم تورو
اگر از کوچه ی عشقم گذشتی، ببینم تورو
|
|
|
|
|
دانید که علتش خیانت به شماست
|
|
|
|
|
شب ، من و تْو قافیه ها گم شده پیدا بُکُنید ، بیا ک توْ حجلهٔ غم ، شبم رو
|
|
|
|
|
مات و مبهوتم از این اَلفاظ ها
دلخورم از این صداقت باز ها
هیچ مسئولی ندارد ترس از
روزِ رستاخیزِ «ح
|
|
|
|
|
روسری سر کن
آتشبس شود
میان من و باد
|
|
|
|
|
... چون فرشته نیستی یا موجهای کاسپین
باز گردانی هر آنچه داده ام را بی سؤال...
|
|
|
|
|
نیم قرن از زندگی ام را به دوشم می کشم
|
|
|
|
|
بی تو اندازهء بت های جهان بد کیشم
شیوهء مستی و رندی نرود از پیشم
در ره عشق تو نیکو صفتان وا ماندند
|
|
|
|
|
من از وفا به جفا از عطش به سراب رسیدم
|
|
|
|
|
ای کاش می شد که...! ولی دیدم نمی خواهد
ایـن زخــمِ کهنه تا ابــد مرهم نمی خواهد
|
|
|
|
|
صبر را قامت تو بخشیدی به آن
مهر تو افزون ز دنیا و زمان
|
|
|
|
|
اینکه می بینی این حال و روزِ من است ،
اینکه حالم به حالتِ قمردرعقرب افتاده ،
برای اینست که ایمانم
|
|
|
|
|
شب رهسپار است
به سوی فردا
بی هیچ نوری
بی هیچ روزنهای
|
|
|
|
|
از امید
بفرداواینده ای
که دور از دست رسو
نا پیداست
|
|
|
|
|
بیگانه چه کار است بدین وادی پر نور
کین جا شبحی هست از آن جلوه رازش
آنان که زدند
|
|
|
|
|
این همه سال چشم به تو دوخته ام.....بانگاه..سرد تو سوخته ام........گفتم که شوی معشوق من .....گویا که
|
|
|
|
|
تو همانی که در آشوبترین لحظه مرا میفهمی
بغض خاموشی لبهای مرا میشنوی
|
|
|
|
|
این آخرین دیدار دل با یار بود...
|
|
|
|
|
با آنکه بعضی ها کسی جز غم ندارند
خیلی از این مردم همین را هم ندارند
|
|
|
|
|
قدم خسته ام ای عشق به صحرا نرسد
این جنونی که مرا هست به لیلا نرسد
|
|
|
|
|
هم قدّ آغوش منی و دلربایی
درمعبد گل بوسه ام قبله نمایی
|
|
|
|
|
همچو فرش کهنه ای به زیر پا افتاده ام
درمیان قوم و خویشانم جدا افتاده ام
|
|
|
|
|
گره بر چشم تر افتد به هنگام جدایی ها
چو ساحل در بغل گیرد تن گرم بیابان را
|
|
|
|
|
من دلواپسم
حق با تو خستم
من احساسم
روی چشما تو بستم
ساز یه ملودی احساسی
میشه حسمو دلی بشناسی
م
|
|
|
|
|
هر کجا پا می گذارد سنگ ها دُر می شود
در زمین با بودنش .. جایِ خدا پُر می شود
|
|
|
|
|
قیمت عشق ندارد به جهان کاهش و افت
|
|
|
|
|
پاییز تا گردنم زرد شده
و درختان از پنجره کافه افتادهاند
قهوهام ریخته و...
|
|
|
|
|
باهیچ طریقی که نشد رام شود
جنس دلش از وسایل چینی بود
احمدصیفوری
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۶۴ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |