جمعه ۶ مهر
|
|
زدستم رفتی و من رفتم از دست
|
|
|
|
|
....آنا الحق.....
خواستم گریه کنم اما نشد
خواستم ناله کنم اما نشد.
خواستم ابر شوم باران پنهان
|
|
|
|
|
شب عاشورا بود و باران شلاقی می بارید
تو مسجد مراسم یادبود عزیزی بود
تا ساعت 11 طول کشید
و بعد؛ هم
|
|
|
|
|
💐قصه ای گویم من، قصه ای از باران💐
💐که بسازد قطره، رود و نهر روان💐
|
|
|
|
|
آنان که مرا در ...........
|
|
|
|
|
شاید در مرور خاطرات قبل از مرگ
تو را بار دیگر دیدم
شاید در خاطره ای ماندم
و اصلا مُردنی هم در کار
|
|
|
|
|
عبور اتفاقیات، به سنگهای محتمل
دقیق پرسه میزنی، تفاهمی کبود را
|
|
|
|
|
جان بودی و جان مرا بردی و حاشا نیست
|
|
|
|
|
بر من عاشق نکن عیبی،ندارم اختیار
|
|
|
|
|
تو گذر کردی و این خون شده دل سوخته شد
سوختم از دل و این سوخته جانم به توچه ؟؟؟
|
|
|
|
|
از وقتی تو رفتی ، ازمیونِ تاروپودِ دنیام ،
چقدر نخ کِش شده دنیام
|
|
|
|
|
باز یک صبح دلاویز رسید باز خورشید سحرخیز رسید
بر سر کوه و شعاعش تابید
|
|
|
|
|
جان من دور نشو ، دل ندهی دست کسی
|
|
|
|
|
بشنو این نغمهی سرمست و پریشان مرا
میبرم از سر خود وصل تو را ؛ شوق تو را
|
|
|
|
|
خداجویان همین جویید ، خدایابان چنین گویند
|
|
|
|
|
حلقه ی دستان من در حسرت آغوش تو
کاش روزی این غزل گویش کنم در گوش تو
|
|
|
|
|
☁️☁️
/ / / / / / / / / / /
/ / / / / / / / / / /
ابر را سوارم...
...
|
|
|
|
|
بعد از این فاصله ها
پشت یک عمر،خزان
|
|
|
|
|
رفتم از کوی تو جانا که نباشی ونبینم از من شده ای دل زده وغمگین
رفتم که نبینم اینگونه زانوی غم بغل
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
در دلم باز ریشه کردی تو
در میان دو صد غم و اندوه
تار و پودم ز غصه می لرزد
گوی
|
|
|
|
|
چون شما را دارم، ای جان، خوشترین بابا منم
راضی و خوشحال و ثروتمند در دنیا منم
پنج مروارید دارم هر
|
|
|
|
|
آنقدر کوچک که هر آغوشی ...اندازه ات بشود
|
|
|
|
|
می نگارم که نگارم همه جا جا دارد
|
|
|
|
|
چشمی که ز غصه گونه تر کرد وآن لب که ز درد ناله سر کرد
ذکر از لب مومنان
|
|
|
|
|
آمدم رنگ زنم چینی تنهایی تو
|
|
|
|
|
من این جاده که روزی به تو ایا برسد یا نرسد
|
|
|
|
|
در آستانه ی سقوطم
از پست ترین جای جهان
|
|
|
|
|
آشفتگی
آشفتگی موهایت را
به جان خریدم
تا شانه زنم
آشفتگی هایم را
لیلاحیدری
سپکو_پارسی
|
|
|
|
|
بود هر جا منی اهریمنی هست
|
|
|
|
|
شکسته بالم
زندگی به طوفانم
اما به این زندگی ناله ندارم
|
|
|
|
|
محرم ماه اشک و آه و اندوه و عزاداری است
که در آن روح انسان غرق در تشویش و بیماری است
|
|
|
|
|
گفتی که باز، پنجره ها باز می شود روزی
سازی برای خاطرِ ما ساز می شود روزی
گفتی که کوچه های پراز برگ
|
|
|
|
|
زندگی آیینه ی تکرارهاست ...
|
|
|
|
|
گفتم که غم دل مرا بسیار است
گفتا ..........
|
|
|
|
|
نسیم صبح را بی وقفه بر فرمانِ خود کردم
|
|
|
|
|
شک ندارم که تو از بارانی
ضربانی....
جهشی.....
آغازی.....
|
|
|
|
|
حس میکنم برای عاشقی خیلی دیر است
|
|
|
|
|
ای انسان
نیست قدرت زان که حق ضایع کنی
راه حق رو تا که خود لایق شوی
معرفت را تو بکن در دل
|
|
|
|
|
جورو دردی که مرا داده دل از داره فنا
ز همایی نکند شاهی از این کاره دلم
|
|
|
|
|
ای دنیا به هوش !
ای دنیا به گوش !
|
|
|
|
|
دوست دارم شبی
از ته دل گریه کنان
بسرایم
شعری بدور از قافیه و
وزن و عروض
|
|
|
|
|
آخرین برگش بداد بر دست باد،
با فغان گفتا دگر، رفتم زیاد.
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
شعرهایم همیشه غمگینند
وصف جور و جفا و بیداد است
هم ردیفش پر از غم و درد است
هم
|
|
|
|
|
من بگویم که دلم خسته و زخمیست
|
|
|
|
|
در سرای ارمیده ام که انسانها
چون بوته زار ی به شدت شلوغ
گرد هم امده به تن بی رمقم و گرفتاری که
|
|
|
|
|
شاید این آرایهی چشمت مرا دیوانه کرد
استعاره کردم آغوش تو را من به وطن
|
|
|
|
|
مَرامش بخشش و احسان ،دلیل و منطقش قرآن
هجومش تندر و توفان، شدید و سخت و رعد آسا
|
|
|
|
|
چشمت برایم باغ سبز چای گیلان است
|
|
|
|
|
باشد سر نی در خون هفتاد و دو سر اینجا
|
|
|
|
|
کی توان اسرار هستی را شناخت
ما نبودیم و خدا این دهر ساخت
|
|
|
|
|
این شعر برای دو پهلوان افسانه ای ( رستم و سهراب )کشور عزیزمان ایران سروده شده است
|
|
|
|
|
دوزِ دَردم ، بالاست
تَبِ صَبرم سَرریز
مانده تا هر کلمه ، کاوه شَوَد
|
|
|
|
|
بیخود از خود اعترافی سینه راز
|
|
|
|
|
زیر باران قدم میزنم،
درختان در گوشی میگویند:
-- هوا پر از دلتنگیست!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
تو هیچ تلاشی برای آرام کردن روح سرگردانم نمیکنی!
و من،
پس از چندین سال...
هنوز نخوابیده ام!
|
|
|
|
|
آرزوهای سوختهات را
فریاد میکشم،
آه، ای کودکی من!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
مجموع ۱۲۶۸۹۸ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |