جمعه ۶ مهر
|
|
علی جعفری
آرام جان است و گویا که فصل شهریور است
دنیا به نام تو زیباست دلها همه به گوهراست
فرخنده
|
|
|
|
|
مارا نشانه است در ارزوی تو
زیبا نشانه ای با خال روی تو ….
|
|
|
|
|
از تمام شهر و این بازیگران بد نقاب
|
|
|
|
|
خیال تازه
مست و بی تابم
غوغا می کند بر قامت اندیشه ام ؛
لغزیدن خیال خیست .
|
|
|
|
|
هر لحظه می کشانی با خود مرا به اجبار
|
|
|
|
|
این چه سری است که در کنج نگاهت داری
که دل سرکش ما رفت به یک نیم نگاه
جان دل مال منی یا که فقط رویا
|
|
|
|
|
علیه هر چه عاشقی دست به کودتا بزن
|
|
|
|
|
کوچه آذین شده و خانه مهیاست بیا
یک نفر منتظرت مانده و تنهاست بیا
برکه آرام و شب از نیمه گذشته است
|
|
|
|
|
دل به دریای غمت دادم و بی ساحل شدم ..
|
|
|
|
|
مرا دانی چرا زخم است رخسار؟
فلک سیلی زده است و جاش مانده
به زیر مدرک بخت نگونم
خدا مهری زده، امضا
|
|
|
|
|
پاییز
این زمستان تبدار هزار باران
|
|
|
|
|
لبم تبخال زد از گرمی حرفی که من دارم
|
|
|
|
|
_چای
قهوه
یا شراب؛
ای کاش یکی از این میان
بزرگی کند !
|
|
|
|
|
کوچکید و لایق برچسب دشمن نیستید
|
|
|
|
|
تو از حال و هوای فصل پاییزم چه میدانی
|
|
|
|
|
کی میدونه نمی دونه زنهار هر چه پستی
تمام این ورق های سیاه رو /برسر میز /کی بریزی یا نریزی
کی می
|
|
|
|
|
تا جاهلان بیسر و پا گر چه پادشاه
|
|
|
|
|
ما که مستان شراب دردافزای خودیم
در محبت سرنگون و غرق دریای خودیم
|
|
|
|
|
به ( طه ) ره رستگاری بجوی
به بحر ادب گوهرت را بشوی
|
|
|
|
|
بی ثمر کردم درخت عمر را با دست خویش
چون درختی پر ثمر دیدم غمین از بار بیش
|
|
|
|
|
به تکرار فراق و وصل نافذ
طريق اين فلک را چرخ گویاست
|
|
|
|
|
ای عشق دراین میانه بمان و مرواز کنار ما
که آشفته میشود ز رفتن تو رو زگار ما
|
|
|
|
|
امشب ای حاصل رویای دلم، پر؛ وا کن
از تمامیِ جهان غیر دلم پروا کن
...
|
|
|
|
|
داره دیوونه میشه باز، دلِ خونین
|
|
|
|
|
من ندانستم که جان عاشقم را باختم
به بزک های شغالی کاستینش مار بود
|
|
|
|
|
مادر دعا را همره ام می کرد
|
|
|
|
|
تو را کنار رقیبان به من نشان دادند
|
|
|
|
|
بی تو شهریور من داغ تر از مرداد است
|
|
|
|
|
من به چشمان تو عادت !!!نه ....نه....
من به چشمان تو جانا ارادت دارم
هر چه جاری به زبان می گردد
شع
|
|
|
|
|
در کُدامیـن "کوچهی مهتـاب" تنـها ماندهام!؟
بیتــکاپو ... در بهــــارِ آرزو، جــــا ماندهام!؟
|
|
|
|
|
باز آیم به که یار مرا یادش رفت
باز آیم به که باخت مرا یادش رفت
|
|
|
|
|
شاید تمام مشق همزادم غلط بود...
|
|
|
|
|
پدرم شخم میزند
افکارش را پای دیواری
به چه بلندی...
|
|
|
|
|
شعر داستانی و کودکانه پیامبر اکرم(ص) و مرد یهودی « ریختن خاکستر روی سر پیامبر »
|
|
|
|
|
چه شبایی که تا صبح گریه میکردم واسه تو
چه روزایی که فقط اسم تو بود و یاد تو
من برات عاشق پر شور
|
|
|
|
|
جَهانی دیدِه اَم با چِشمْ ؛ کَز آن نالان و گریانمْ
تَمامِ اَسب ها دیدندْ ؛ کِه زینی پُشتِ سَر دارمْ
|
|
|
|
|
علاوه بر اسامی شاعران و بزرگان ادبیات
که در شعر مذکور بیان شد ، قطعا بزرگان زیادی از قلم افتاده ان
|
|
|
|
|
نام تو بر لوح جانم ، حک شده سلطان عشق
|
|
|
|
|
باور ندارد ریش دل،جایی رها نمی کشد
|
|
|
|
|
بهار هنه دیلمون مین سرسبزا بونه.
گون و باد و چشما کن اردیبهشت مین بهشت مونه.
|
|
|
|
|
زلف پریشانت چه کاری داد دستم
چشم سخندانت چه کاری داد دستم
گیرم خبر از نازچشمانت نداری
آننامسلمان
|
|
|
|
|
روزیِ بی رنج ، تخمِ رنج می کارد به دل ..
|
|
|
|
|
✍️ Blank verse
M.Madhoosh
(Everheart)🎗️
|
|
|
|
|
میتوان پاییز را مثل یک چای در استکانی دم کشید
|
|
|
|
|
ای عشق
ای سرمای تنم پناهنده ی
هرم آغوشت۔
خورشید بی غروب !
در بیکران هفت آسمان پنهان است
|
|
|
|
|
صورتون عکسی کی چون آینه ی جامه دوشیب
گولوشیندن مِئیین عارف طمعِ خامه دوشیب
|
|
|
|
|
گورم را
کنار گورش کنده ام...
|
|
|
|
|
چی شده که تو باز دلگیری؟ / بیجهت هی بهونه میگیری؟ ...
|
|
|
|
|
من از تو شعر گفتم و دیگران عاشقت شدند
|
|
|
|
|
تو از جادوگران شهر چشمانت خبر داری ؟
که من در دام مژگان سیاهت می سپارم جان ؟
|
|
|
|
|
دوست داشتنت سلیقه مرا می داند
|
|
|
|
|
موج آتش خیزد از اندوه دریای دلم...
|
|
|
|
|
مدیرِ با درایت
تجربه بی نهایت
|
|
|
مجموع ۱۲۶۹۰۰ پست فعال در ۱۵۸۷ صفحه |