سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      فراموش شده
      ارسال شده توسط

      سمیرا_خوشرو

      در تاریخ : چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۸۳ | نظرات : ۶

      #فراموش شده
      مثل همه ی جمعه ها بعد از خواندن نماز صبح دیگر نخوابید. تا خانه را مرتب و تمیز کند. روز قبل با همه ی فرزندانش تماس گرفت، تا بپرسد چه غذایی هوس کرده اند برایشان بپزد. پسر بزرگش فسنجان خواسته بود، اما همسر و فرزندانش قرمه سبزی را بیشتر دوست داشتند. دخترش ماهی شکم پُر و داماد و نوه ها آلو مسما هوس کرده بودند. پسر کوچک و تازه عروس خانواده هم خورش کرفس خواسته بودند. غذاهای مورد علاقه ی عزیزانش را بار گذاشت. لباسهای روی بند را جمع کرد. حیاط را آب و جارو کرد. برگهای زرد و گلهای خشکیده را از بوته ها جدا کرد. آب حوض کوچکش را عوض کرد و هندوانه ای برای ظهر در آن انداخت تا با آب سرد خنک شود. سری به غذاها زد، برنج را آبکش کرد و به سراغ خودش رفت. موهای سفیدِ آبشاری اش را شانه کرد و بافت. پیراهن گُل قرمزش را پوشید. روسریِ ترکمنی سفید و قرمزش که هدیه ی همسر مرحومش بود را بر سر گذاشت. کمی هم عطر مشهد به لباس و دستانِ چروکیده اش زد. بوی غذاهای خوشمزه خانه را لبریز از زندگی کرده بود. چای تازه ای دم کرد و قندانها را از شکلات و نقل و نبات پُر کرد. استکانهای کمر باریک را میان سینی نقره ای کنار سماور چید. از انباری شیشه های سیر ترشی و لیته را آورد. ظرفهای ناهار را روی میز کوچک آشپزخانه آماده کرد. سفره ی زردی که عکس تمام میوه ها رویش نقش بسته بود را کنار بشقابها گذاشت.
      رفت گوشه ی حیاط کنار گلدان شمعدانی نشست و منتظر ماند.
      در باز شد. خانم پرستاری که از قضا دختر همسایه ی قدیمی اش بود آمد کنارش، دستش را به آرامی فشرد، و با چشمهای بغض آلود گفت: متاسفم مادر جان! امروز هم کسی به دیدن شما نیامده.
      #سمیرا_خوشرو_شبنم
      #داستانک

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۹۸۷۵ در تاریخ چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      اکرم بهرامچی
      پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۳۶
      خیلی زیبا بود و ماندگار
      درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سمیرا_خوشرو
      سمیرا_خوشرو
      پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۰:۵۴
      درودتان گرامی
      سپاسگزارم
      🌹🌹🌹
      🌸🌸🌸
      🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      شعله(مریم.هزارجریبی)
      پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۱:۵۵
      درود مهربانو خوشرو عزیز
      خیلی تلخ اما زیبا بود
      سمیرا_خوشرو
      سمیرا_خوشرو
      پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۱۰:۵۵
      درود مهربانم
      سپاس فراوان
      🌹🌹🌹
      💕💕💕
      🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      جلیل میاحی
      يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۹ ۱۸:۰۰
      درود مهربانو
      واقعیت تلخ که
      زیبا نوشته شده
      🌹🌹🌹
      سمیرا_خوشرو
      سمیرا_خوشرو
      دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۱۱
      درودتان گرامی
      سپاسگزارم
      🌹🌹🌹
      🌸🌸🌸
      🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0