سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    حکایت بهلول و عبدالله بن مبارک
    ارسال شده توسط

    ولی اله بایبوردی

    در تاریخ : يکشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۱۲
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۰۲ | نظرات : ۲

    زمان را بود بهلولی خردمند
    مبارک نام بودش ، راغب پند
     
    به صحرا شد سلامی کرد او را
    که ای بهلول ، ده پندی ، مرا چند
     
    چسان باید کنم من زندگانی
    به دور از معصیت باشم نه در بند
     
    که از نفسی که دارم ، من بنالم
    چنان سرکش دلا ، درگیر یک اند
     
    جوابی داد ، بهلول ، ای مبارک
    خودم درمانده سرگردان دلا خند
     
    مرا گر بود عقلی ، لا که مجنون
    پذیرا کی کنی ، دیوانه گویند
     
    برو از دیگری پرس این حقایق
    گزین کن دیگری گوید تو را پند
     
    نه جانا ، حرف حق ، دیوانه گوید
    بگو : اصرار کردم ، پند شد قند
     
    بیاموزم تو را پندی ، خردمند
    به اربع شرط باشد تا که پیوند
     
    برایت لا نویسند ، تا گناهی
    به هر یک شرط باید کرد ترفند
     
    نخست آن گه بکردی چون گناهی
    نباید خورد ، روزی را تو یک چند
     
    مروّت نیست جانا  ، لا که انصاف
    خوری روزی خلافی ، ای برومند
     
    دوم شرطش که در ، ملک خدایی
    گناهی لا نه بر خود لا به خویشوند
     
    دوم مشکل تر آمد ، سخت جانا
    که هر جا ملک یزدان هان خداوند
     
    سوم پندی بگویم ، گوش کن جان
    چو کردی هر گناهی ، هان نبینند
     
    بگفت : مشکل تر آمد این بدان هان
    که ناظر حاضر آمد ، جان دلبند
     
    نه منصف رزق او خواهی خوری خوش
    که در ملکش خلافی ، ای تو فرزند
     
    توانی افکنی مرگی به تاخیر
    نشاید کرد جانا رَخت بر بند
     
    چسان من می توانم لا گناهی
    ندارم چاره ای رختی بیفکند
     
    بباید ترک ، جانا هر گناهی
    که از عمرت بگیری بهره گیرند
     
    میفکن کار فردایت به فردا
    چه دانی روز رستاخیز مانند
     
    شرایط را پذیرفتم ، خردمند
    نصیحت را بگو جانا گلو بند
     
    که هر کاری کنی راضی خداوند
    که هر چیزی بگویی ، گو بگویند
     
    نصایح از امامی گفت : بهلول
    خوشا انسان گرفت پندی از این بند
     
    ولی اله بایبوردی

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۹۸۰۹ در تاریخ يکشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۱۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۰:۵۷
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    ولی اله بایبوردی
    ولی اله بایبوردی
    سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۹:۳۴
    سلام
    استاد ارجمند جناب انصاری گرانمهر
    سپاس از همراهی تان
    سال نو مبارک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0