سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        دروغِ کوچک
        ارسال شده توسط

        نوید خوشنام

        در تاریخ : يکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ ۰۴:۱۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۵۷ | نظرات : ۳

        جابجا شد و پتو را دورِ خودش سفت‌تر گرفت در سرما،
        و سرِ دوربینِ سربه‌زیر را بالاتر آورد تا از پشتِ صفحهٔ جادویی دقیقتر نگاهش را زل بزند، مرد گفت: چه اخبار خاتون؟ نمی­خواهی از همسایگیِ آن کلانشهرِ سیاه و چِرک دست بکشی؟ کمی سبزینه‌گی و شرجیِ عاشقانهٔ کلبهٔ کوچمان هم برای تجربه بد نیست! سر بالا آورد گفت: ببین! دارم برات شال میبافم سرما را ازت فراری بدهد ببرد گورَش کند خودش بیاید دورت بگردد! ‌گفت: رنگهاش خیلی شاد، لوس، زنانه نیستند؟ من مردِ قصه‌ام ها؛ ابهت دارم، سرت را روی سینهٔ من تکیه میدهی میخوابی خوابهای خوب رنگی میبینی با ذوق بیدار میشوی ریز ریز نیشگونم میگیری! یادت نیست آن نکبتی نیگاهِ چَپت کرد با مُشت راستش کردم؟ باید میگذاشتی بیشتر ادبش کنم، نباید من را از پشت... گفت: اَه! چه خنگولی هستم من، اين شال برا خودم است، برا تو سفیدَست كه دوست داری. گفت: خب نشان بده ببينم تا كجاش بافته‌ای چه نقشی نگاری انداخته ای توش. زن خجالت-شَرموک شد سرش را انداخت پايين، گفت: ميدانی، گفتم اول برا خودم ببافم، اگر خوشَت آمد آن وقت....
        مرد اخم هاش سِگِرمه‌هاش رفتند نشستند وسط پیشانیش خانه کردند. زن دستپاچه گفت: راسیّت‌اش كامواهای اين‌جا اصلنی خوب نيست، میدانی که؟ از تو دورم حسابی..يعنی ميدانی...کاموا نمیآید اینجا که...یعنی...اَه چرا اين طور می‌شود همه‌ش، من که دروغ نمیگویم به تو، فقط یکبار گفتم.
        مرد سرد و اخمالو گفت: خب نميخواستی ببافی، چرا گفتی داغم کردی با فکرش؟ نمیدانی من دست هات را تصور میکنم که دورِ میله ی بافتنی میرقصند، اذیت میشوم؟ همش‌گول زَنَکی-دلخوش کُنَکی؟ زن چاره نديد، يک شالِ سفیدِ خوش نقش را از کنارِ پاش برداشت گرفت بالا روو به دوربينِ اسكايپ و سرد و اخم تكانش داد. در عمقِ چشم های مرد ذوقِ گرم نشست. گفت: ای شيطان! به والله دستت را می بوسم، چه خوب قشنگ است! قشنگیش را از چشمهات گرفته نه؟ زن، شوق و خوشحالی‌ش رفته بود. گفت: خب، نگذاشتی كه، مَثلنی می‌خواستم وقتی ديدم‌ات غافلگير بشوی كه يكهويی می‌اندازم گردنت، بعد برات بگويم: آقا! این زیر و روها که توش می بینی، يک دانه از زيرِ دلتنگی بوده يک دانه از روی دلتنگی، انگاری تسبيح انداخته باشم وِرد گرفته باشم که دلم برات تنگ شده آقاگُل، دلم برات تنگ شده مردِ من. تصويرِ دوربين مات شد، ابر شد، باران شد، باريد، مرد گریه کرد. زن، چشم‌ گشاد کرده گفت چرا می باری آخر؟ بخدا یک روز هم بیدار که میشوی من را میبینی، که برات شال میبافم از واقعنی. از من ناراحتی؟ بخدا فقط یکبار دروغ گفتم. تکرار شد؟ نشد. گفتم میمانم، نماندم.
        مرد، بیدار شد، پتو را سفت‌تر گرفت، خوابید؛ دنبال خواب هاش بگردد.
         
        نوید خوشنام شنبه 26 دی 94

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۷۷۹ در تاریخ يکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ ۰۴:۱۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        يکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ ۰۹:۳۳
        درود آقای خوشنام گرامی خندانک
        عالی... عالی خندانک خندانک خندانک
        قلمی روون و توانا خندانک
        واقعاً لذت بردم خندانک
        ممنون بخاطر داستان خوبتون خندانک
        شاد باشید خندانک
        منوچهر فتیان پور (راد)
        يکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ ۱۱:۳۷
        با سلام
        خندانک دستمریزاد خندانک
        سمیرا_خوشرو
        دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ ۱۷:۰۴
        درودتان گرامی
        بسیار زیبا ولی غم انگیز
        🌹🌹🌹🌹
        👌👌👌👌
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2