سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        کوتاه، عجیب اما واقعی
        ارسال شده توسط

        مصطفی رضائی

        در تاریخ : شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸ ۰۳:۲۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۰۴ | نظرات : ۰

        بارون  آهسته آهسته میبارید. زمین و آسفالت  خیس و چرب و لیز شده بود. پسرم اومد دنبالم. طبق معمول بعد از سلام گفت :چطورین بابای دختر دوست؟ (و من اونو به اندازه دخترام دوست دارم). گفتم خوبی پسرم؟ فقط کمی با احتیاط برو. پیچید تو بلوار و گاز رو گرفت. به آرامی گفتم : دیوونه نشو. کمی آرومتر.
        خندید که :پیرمرد بازی درنیار و...
        بله. ماشین وسط آیلند و پهلوش کوبیده به درخت وسط بلوار و از کار و زندگی افتادن و جریمه شهرداری و تعمیر ماشین.
        پیاده شدم. گفتم من باید به جلسه برسم. با عصبانیت داد زد که :برو دختر دوست. اگه دخترت بود که.... 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۵۱۱ در تاریخ شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸ ۰۳:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0