سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    روز اول مدرسه
    ارسال شده توسط

    سعید فلاحی

    در تاریخ : شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸ ۰۴:۲۸
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۹۹ | نظرات : ۰

    دوشنبه اولین روز رفتنم به مدرسه ی جدیدم بود. برای روز اول مدرسه، شب قبلش، تمام کتاب و دفترهام رو طبق برنامه ی کلاسی که از مدرسه گرفته بودم، توی کیفم چپوندم و به فکر و خیال مدرسه ی جدیدم پلک هامو رو روی هم گذاشتم تا خوابم ببره. اما از شوق و ذوق و یا شایدم از استرس مدرسه، تا نیمه شب خوابم نبرد و از این دنده به اون دنده می چرخیدم.
    اون روز حدود ۱ ساعت دیر بیدار شدم و با سرعت نور لباس پوشیدم و سوار موتور سیکلت داداشم شدم و رفتیم طرف مدرسه.
    رسیدم در مدرسه دیدم کیفم باهام نیست!. هیچی دیگه دوباره برگشتیم خونه. مسیر هم زیاد بود. خونه ی ما شهرک بود و مدرسه ام وسط شهر. رسیدم خونه با سرعت کیفم رو برداشتم و بردم باهام.
    رسیدیم مدرسه کلاس اول تموم شده بود. تا کلاس بعدی شروع شد رفتم سر کلاس و با خیال راحت کتابم رو در بیارم. اما دیدم تو کیفم برنامه روز شنبه توشه یعنی دیگه اعصابم داغون شده بود. 
    به معلم گفتم برنامم رو اشتباه آوردم. گفت: تو کی برنامت رو درست میاری! حالا که رفتی خونه کتابتو آوردی میفهمی!
    اجبارأ سوار تاکسی شدم و به خونه برگشتم و با ذهن مشغول و خستگی شدید، کتاب های روز دوشنبه رو گذاشتم تو کیفم و برگشتم مدرسه و فکر کنم به نیم ساعت آخر کلاس رسیدم.
    کلاس دوم هم تموم شد. کلاس سوم ورزش داشتیم. رفتم دیدم ای داد، لباس ورزشیم رو نیاوردم. هیچی دیگه تو زنگ تفریح با سرعت دوباره برگشتم خونه لباسم رو برداشتم و مادرم از دیدنم دیگه نتونست جلوی خندشو رو بگیره. گفت: په! چیکار میکنی هی میری هی میای!
    منم هیچ جوابی ندادم. اعصابم داغون بود. سوار آژانس شدم و به راننده التماس میکردم که سریعتر بره. تو راه چون سرعت داشتیم یه ماشین پیچید جلوی ما و تصادف شد و من با کله رفتم تو شیشه و درب و داغون شدم!!!!
    منم که دیگه داغون بودم. سریع از ماشین پیاده شدم و سوار تاکسی دیگه ای شدم و به مدرسه رفتم.
    رفتم مدرسه و ورزشم رو کردم و برگشتم خونه. رسیدم خونه لباسام رو در آوردم. اومدم شلوار تو خونه بپوشم که دیدم شلوارم نیست. شلوارم رو تو مدرسه جا گذاشته بودم.  دوباره سوار ماشین شدم و با پدرم رفتم مدرسه شلوارم رو آوردم.
    وقتی رسیدم خونه دیگه یادم نیست چی شد احتمالا فشارم افتاده بوده و غش کردم. تا صبح خواب بودم.
     
    سعید فلاحی

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۹۴۳۳ در تاریخ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸ ۰۴:۲۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
    ۲ شاعر این مطلب را خوانده اند

    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

    ،

    سیف اله فاتحی

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0