سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    قافله ی عمری که گذشت
    ارسال شده توسط

    شعله(مریم.هزارجریبی)

    در تاریخ : دوشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۸ ۰۱:۲۷
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۱۷ | نظرات : ۴

    باید بدویم تا از قافله عقب نمانیم!!
     
    اما چه قافله ای ؟قرار است اصلا با این قافله کجا برویم؟
     
    چند روز پیش زن و شوهر جوانی را دیدم در کنار پارکی تکیه داده بودند به صندلی های تازه رنگ شده گرد غم بر چهره ی بانو نشسته بود و مرد نازنین غرق بود و تند تند داشت با قافله پیش میرفت.فکر کنم داشت در تلگرام جک میخواند😀.قافله ی عجیبی است قدرتمند و عجیب همه را با خود میبرد نه اینکه بد باشد خیلی هم خوب است خیلی وقتها وسیله ی کار است گاهی علم اموزی گاهی اخبار و اطلاعات اما هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.نشستید وسط جنگل و دارید در صفحه اینستاگرام دنبال کننده هایتان تصاویر گشت و گذار لایک میکنید اخرش تا خرخره جوجه را که زدید بر بدن و خیلی مودب باشید قلیان نکشیده و بدون اسیب زدن به طبیعت تشریفتان را میبرید در قوطی کبریتی که از انجا تشریف اورده بودید.بعد میگویید وااای اصلا دیگر جنگل هم صفا ندارد.خوب عزیز دل تو اصلا به جنگل فرصت جولان دادی؟اصلا دست بر تن درختان کشیدی اصلا عمیق نفس کشیدی؟اصلا چشمانت را از ان گوشی کوفتی برداشتی دور و برت را نگاه کنی شاید یکی چشمت را میگرفت از عذب بودن در میامدی.
     
    من خیلی به همه کسانی که دوست دارم این جمله را میگویم.که خیلی زود دیر میشود و فرصت از دست میرود.یک روز چشم باز میکنی و میبینی انکه تا دیروز داشتی دیگر نداری .انکه تا دیروز دورت بود و نگاهی نمیکردی جایش خالی است در زندگی ات دلت حتی تنگ میشود برای نق نق هایش ولی دیگر دیر است.بیایید همیشه همپای این قافله نباشیم.یک وقتا فکر کنیم اصلا گوشی نیست اصلا ما در ایام فقدان امکانات ارتباطی زندگی میکنیم.با هم بنشینیم حرف بزنیم دوست داشتن واقعی را بیاموزیم.و واقعا دوست بداریم.
     
    در این ساعتها که سر مبارک را از گوشی برنمیدارید مطمئن باشید هیچ یک از فالوورهای عزیزتان دل نگران حالتان نیستند .و تمام اخبار را میتوانید در ساعات آتی مطالعه کنید .دنیا بدون نظارت شما از حرکت نمی ایستد .اما ظرف عمرتان کم کم پر میشود
     
    بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
     
    که ناگه ز یکدیگر نمانیم
     
    نمیدونم درست نوشتم یا نه ولی خیلی با معنیه
     
    شعله
     

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۹۳۸۵ در تاریخ دوشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۸ ۰۱:۲۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    علی برهانی(ودود)
    دوشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۸ ۰۸:۱۰
    درست و بجا نوشتید . متن زیبای شما کمی عطر مرگ گرفته که من دوست دارم این عطر بینظیر رو و هیچی مثل ادویه ی یاد مرگ نمیتونه اش زندگی رو خوشمزه کنه
    شعله(مریم.هزارجریبی)
    شعله(مریم.هزارجریبی)
    دوشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۸ ۰۹:۳۳
    درود جناب برهانی
    از مرگ گذشته ها طعم مرگ رو بیشتر درک میکنن و نزدیک تر میبینن به خودشون.
    سپاس گزارم از وقتی که گذاشتید
    ارسال پاسخ
    محمد علی سلیمانی مقدم
    يکشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۸ ۱۷:۰۱
    درود بر شما
    خندانک خندانک خندانک
    شعله(مریم.هزارجریبی)
    شعله(مریم.هزارجریبی)
    دوشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۸ ۲۰:۰۰
    درود استاد
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    شاهزاده خانوم

    دیر زمانی ست که بارانی ام
    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1