سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    افسانه مه آلود هاکو و پرشا نگاره...
    ارسال شده توسط

    مازیارملکوتی نیا

    در تاریخ : يکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۲۱
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۷۲ | نظرات : ۲

    یک مبارز کوچک
    موهای بلندو طلایی رنگش صورت کودکانش رو پوشانده بود / باحالتی که گویا بیشتر زمین رو میدید تا روبروش رو / شمشیری رو که حتی به سختی جابجاش میکرد رو نگاه میکرد که نک شمشیرروبروش روی زمین مانده بود / سرش رو به بالا بلند کرد / انگار قرار بود / یا شاید میخواست کسی از بالا به کمکش بیاد / چند ده متر بالاتر گنبدی  از طلا و کریستالهای براق نوری چشم نواز رو از خودشون عبور میدادند که اگر این اتفاق وحشتناک در سالن قصر رو نادیده میگرفتی / به نظر میومد در حال دیدن زیبا ترین رویای زندگی باشی / گنبدی زیبا / با نوری که از کریستالها /به تنه ستونهای در برگرفته مجسمه های اساطیری و زیبا بود /می تابوند / عظمت و زیبایی اون مجسمه هارو هزار چندان میکرد /مجسمه هایی آمیخته با تنه ستونها که با کسانی که به صورت ارتشی زره پوش /دور تا دور بارگاه ملکه رو گرفته بودند / در بیحرکت بودن و در نظاره کردن این اتفاق بیرحمانه / شوم و نفرین شده / تفاوتی نداشتند /پرچمهای ارتش بیرحم و خاموش ملکه دره نای با نسیمی آروم که در سرسرای قصر در احتضاض بود در حرکتی لطیف بودند / گویا انگار نه انگار که زیر این پرچمها در تمام دوران حکومت شرم آور ملکه سیواره بر سرزمینهای فتح شده انسانها از طریق دژخیمان اون / چه خونهای پاک و معصومی ریخته شده / پرچمهایی با زمینه یاقوتی رنگ که روی اونها متنی نوشه شده بود و فقط خواهران ملکه توانایی فهم اون نوشته ها رو داشتند / نوشته هایی که گاهی احساس میشد در حال حرکت هستند /دور تا دور سرسرا / به فاصله ای که شانه به شانه باشند / مملو جنگجویانی بود که سراپا زره و سلاح جنگی بودند / در میان سرسرا /مجسمه عظیمی از موجودی بالدار رو میشد به وضوح دید که نوک بالهای باز شدش تا آخرین نقطه گنبد نورانی رو فتح میکرد / در دستانش ابزاری شبیه به چیزی /بین داس و تبر بود / که انگار فقط برای این ساخته شده بود تا جان قربانیان ملکه دره نای رو که برای ابدی شدنش از بین میبرد / تحویل بگیره / عجیب اینکه / حتی اون مجسمه عظیم هم سراپا زره پوش بود / در نهایت سرسرا /بر تختی بی مثال و بزرگ / سیواره / ملکه بیرحم دره نای نشسته بود تا امروز هم قربانی خود رو برای ابدی شدن انجام بده / فرزندی دیگر از نسل آدمیزاده ها / کودکانی که در واقع آینده انسانها بودند / دستهای ظریف دخترک /به آرومی / سنگینی شمشیر اساطیری  رو امتحان کرد / سلاحی که بدون اغراق از تمام قد او بلند تر و از وزن دختر بچه سنگین تر به نظر می اومد / با چشمهای عسلی رنگش به اطراف نگاه کرد / بدون اینکه غرور زیباش رو بشکنه /به دنبال یاری رسانی بود گویا / تمام سرسرا سرشار از سکوت بود / همه جنگ آوران با بیرحمی تمام به اون و فرمانده گارد ویژه محافظت از ملکه دره نای نگاه میکردند / فرمانده ای که برترین افتخارش در بارگاه ملکه / قربانی کردن فرزندان انسان بود /    باد لطیفی که پرچمهای بزرگ سرسرا رو به نرمی تکان میداد به کف سالن رسیده بود / موهای خرمایی /طلایی دختر به آرامی شروع به حرکت کرد / سر کوچکش رو بلند کرد و همونطور که شمشیر بزرگش رو می کشید به سمت فرمانده حرکت کرد / انگار برای اینکه کسی به کمکش بیاد تمام امیدش رو از دست داده بود / ملکه با دقت به حرکاتش دقت میکرد /در مقابل کودکها /ملکه همیشه رفتاری دو پهلو داشت / یک کودک اونرو به یاد اولین قربانیش می انداخت برای ابدیت منحوسش / به یاد چشمهای زیبا و معصومی که تا نفس آخر ناباورانه مادرشون رو با اطمینان از امنیت نگاه میکردند / مادری که برای موندن آیندش رو از بین برده بود در واقع / این حسی بود که در هر قربانی گرفتن چشمان ملکه رو /در عین شرارتی که از لذت بردن از قربانی شدن آدمیزاده به اون دست میداد / سرشار از اشکهایی میکرد که گویا حتی از بارش اونها هم لذت جنون آمیز میبرد / دخترک به فرمانده نزدیک شده بود / همه چیز بدون حرکت بود در سرسرا / هر چیز جانداری /کمترین حرکتی در هیچ موجودی دیده نمیشد / این مراسمی بود که در هر طلوع آفتاب با تمام تشریفات برگزار میشد /حالا دختر روبروی فرمانده ایستاده بود / به چشمان هم خیره بودند / گویا فرمانده هم از این کار کثیف خسته شده بود / فرمانده فیوا / چشمهاشو از دخترک گرفته بود / شمشیرش رو بیرون آورد / برای تایید آخر گویا / به ملکه نگاه کرد / اینبار حس عجیبی در چشمهاش بود که ملکه فورا اون رو تشخیص داد / کلاه خود زیبای فرمانده که چشمهای خشمگینش /قتل عام های وحشیانه ای رو از دریچه جلوی اون دیده بود / پایین اومد / به زمین نگاه میکرد /همه منتظر پایان کار بودند / دخترک میلرزید / به آرامی از ترس بدن ملیحش رو خیس کرده بود / آبی که از ادرارش دورش رو گرفته بود تبدیل به نقطه تمرکز چشمهای خونین فرمانده شده بود / در یک لحظه انگار / به یاد آورد فرمانده / کودکانی که این صحنه رو هزاران بار در مقابلش تجربه کرده بودند / ملکه بی صبرانه به فرمانده نگاه میکرد / چشمهایی که ملکه دیده بود / چشمهای همیشگی نبود / بیرحمی و خشمی صدها بار بیشتر از همیشه در اونها دیده میشد / تمام موجوداتی که در خدمت ملکه بودند / بدون هیچ انتخابی / کاملا در تسخیر او بودند /بدون تصمیم گیری / بدون اراده / اما این چشمها / اون نگاه / این مرد شبیه به انسانها به ملکه نگاه کرد امروز / فرمانده هنوز به ادرار دخترک نگاه میکرد که حالا صدای هق هق گریه لطیفش در سرسرا طنین انداخته بود / این صدایی بود که برای اتمام کار/ چکمه های فولادین فرمانده رو از زمین جدا کرد / نیزه بلند فرمانده به زیبایی تمام رو به زمین سرنگون شد / ناگهان بالهای بلندو نقره ای رنگ و فلزی  / زره فرمانده رو شکافت و با خیز برداشتن اون به سمت روبرو انگار موجی از حرکتش تمام چیزهای داخل سرسرا رو لرزوند / در عین تعجب / فقط در چشم بر هم زدنی شمشیر فرمانده از کنار سر دخترک رد شد /اما نه برای بریدن اون / بلکه با خیزی که فرمانده برداشته بود / در مدتی کمتر از چند پلک زدن روی تخت ملکه بود / شمشیر اون دقیقا زیر گردن سیواره رو لمس کرد و از گردن ملکه رد شد /در عین تعجب ملکه از جا تکان نخورد و شمشیر گویا از شبحی رد شد ه باشه /باعث هیچ برشی نشد / به ناگاه چشمان فرمانده از دردی خبر داد که گویا در بدنش حس میکرد / ملکه دره نای از پشت سر با طنازی و در گوش فرمانده گفت / امروز چشمهای تو باردار نگاه یک آدمیزاد بود و خیانت از اون سرازیر شد / بعد سر بریده دخترک رو از پشت سر جلوی چشمان فرمانده برد / فرمانده در عین ناباوری به بدنش نگاه کرد که دست ملکه از سمت دیگرش بیرون اومده بود /قلب طپنده فرمانده در دستان سیواره/ هنوز زنده بود و در حال طپیدن / با زانو زدن فرمانده دست ملکه از بدنش خارج شد و سر بریده دخترک که هنوز خون از رگهای ظریفش فوران میکرد کنار قلب فرمانده /روی زمین و مقابل زانوانش افتاد / سایه ملکه که شمشیر قرار بود سر از تنش جدا کنه /از روی  تخت سلطنت نفرینی ملکه سرما به آرامی محو می شد /اون سایه آخرین دروغ سیواره به فیوا بود که حالا با لبخندی اهریمنی نگاهش میکرد ملکه سرما/به سایه خودش روبروی فرمانده فیوا/ ملکه پیش پاهای فرمانده زانو زد و گفت : همیشه دشمنم رو نزدیکتراز دوستانم به خودم نگه داشتم و تو صدها سال نزدیکترین کس به من بودی / حالا آرام بگیر / قبل از بسته شدن چشمهاش /فرمانده به صورت ملکه نگاهی پر از نفرت کرد و با صدایی که انتهای توان بدنش بود به اون گفت : تو نمیتونی جای آدمیزاده رو در آفرینش بگیری /ساحره نفرینی / کسی که خیلی با تو فاصله ای نداره حالا/با ارتشی سرشار از باور/ برای بردن باقیمانده این قربانی ها و خونبهاشون به اینجا خواهد اومد / با گفتن این جمله ها فرمانده در کنار سر دخترک و قلبش / در مقابل پاهای ملکه سیواره روی زمین افتاد / صدای هلهله سربازان و فریادی نعره وار از ملکه /تمام دره نای رو برداشته بود / در آرامشی بی پایان /چشمان دخترک و فیوا /رودرروی هم /خیره و خون آلود/به سرزمین نهایی سفر کرده بودند حالا 

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۸۰۲۰ در تاریخ يکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۲۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
    يکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ ۱۰:۳۷
    سلام و
    احسنت بر استاد عزیزم.
    لذت بردم خندانک
    مازیارملکوتی نیا
    مازیارملکوتی نیا
    دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶ ۰۰:۰۱
    سلام رفیق
    احتمال اینکه دیگه در خدمت نباشم وجود داره به علت بیماریم مگر اینکه یکی از شاگردهام این وظیفه رو بعهده بگیره به هر حال همیشه رفیقم خواهی موند.
    سالم باشی آمین
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0