شنبه ۳ آذر
افسانه بازسازی سایه های واقعی نگاره دوم
ارسال شده توسط مازیارملکوتی نیا در تاریخ : دوشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۵ ۰۴:۵۹
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۶۸ | نظرات : ۶
|
|
نگاره دوم
اشعه های گم شده
انگارسالها بود که به خواب رفته بود وقتی با صدایی آرام پلکهاش رو از هم باز کرد / همه جا تاریک بود / خیلی خوابیده بود و اینرو از حالی که داشت می فهمید / اما هنوز تاریک بود چرا؟/این سوال بزرگی بود که شاید برای دونستن دلیلش کمی دیر شده بود /هیچ جا / هیچ چیز دیده نمیشد / تاریکی محض / شروع به گشتن اطراف کرد تا به چراغ زنبوری برسه /رسید اما حالا به یاد آورد که باید اول کبریتها رو پیدا کنه / یک لحظه شک کرد /نکنه چشمهاش مشکلی پیدا کرده / هیچ راهی برای امتحان کردن این فکر نبود / مگر در روشنی / با این فکر وحشتناک به هر سمتی دست کشید /اول برای پیدا کردن کبریت و دوم برای پیدا کردن مسیر خروج که احتمال میداد از بسته کبریت نزدیکتره ولی اون نمیتونه درب تونل رو ببینه / یعنی بلایی سر بیناییش اومده بود ؟ / به اومدنش به این سفر و اتفاقات سریعی که تز دیشب شروع شده بود گویا افتاد / اگر...؟/نمیخواست باور کنه اما /خیلی هم بعید نبود / نکنه تو خواب حیوونی چشمهاشو زهر آلوده کرده باشه ؟/ اینجا طبیعته به هر حال /دستش به چیزی خورد که شبیه به کبریت بود / آره خودشه / میترسید روشنش کنه / نکنه ؟/با روشن شدن کبریت حداقل از اینکه میبینه مطمئن شد / انگار دنیا رو بهش داده باشن / به شمت چراغ زنبوری رفت / بی اندازه خوشحال بود/با روشن شدن چراغ زنبوری تازه مشکل اصلی رو دید /شاید از دست دادن دیدچشمهاش هموزن این مشکل بود /حداقل تو این لحظه /راه خروجی تونل کاملا بسته شده بود / حالا واقعا ترسیده بود /یاد فیلمهایی افتاد که توش کسی توی غار یا تونلی گیر می افته / تلاش برای باز کردن راه و.../شروع کرد /توی نور کم چراغ زنبوری با قاشق کوچیک سفری به کندن خاک و سنگهایی که از تخریب ورودی تونل راه رو بسته بودند /یهو انگار بهش نهیبی زدن / با عجله می کند / حداقل خیالش از اینکه هوا هست توی تونل راحت بود / هوای توی تونل کمی خنک بود اما طوری که داشت خاکها رو میکند این گرما رو تو وجودش ایجاد کرده بود که خنکی رو احساس نکنه / انگار تمام تصاویر زندگی جلوی چشمش مثل یک فیلم سینمایی در حال خودنمایی بودند / مدام به این فکر میکرد که چزا باید اینجا باشه / چطور تصمیم به این احمقانه ای گرفته بوده /حتی به کسی هم نگفته بود کجا میره / واقعا کسی میتونست پیداش کنه / یاد مبایلش افتاد / با زحمت از جیبش درش آورد و به سرعت شروع به گرفتن اولین شماره کرد / حتی نمیدید شماره کیو میگیره / صدای آشنایی رو شنید که همون لحظه چشماش رو پر اشک کرد / من تو جلسه ام / سر کارم /سرکارلعنتی /دست از سرم بردار/ارتباط قطع شد / قطره های اشک به آرومی از گوشه چشماش لیز می خوردند / بدون اینکه بدونه شماره راسده رو گرفته بود / چشمای راسده رو میدید به وضوح / روی زمین نشست / همینطور که بارون چشماش قطع نمیشد به موبایلش نگاه میکرد / قطعا تصمیم نداشت شماره دیگه ای رو بگیره / به یاد می آورد که به راحتی و با سوتفاهم های ساده ای / به خاطر اینکه فقط میترسید واقعیتهای معمولی زندگیشو برای راسده توضیح بده که مبادا اون رو از دست بده چقدر راحت از دست داده بودتش /به قسمت گالری موبایلش رفت / عکسهای راسده / خاطرات بینهایت / روی زمین تونل دراز کشید / ناامید نبود / نابود حالت مشابه تری بود برای این وضع / تمام تلاشش و حتی دلیل حضورش توی این تونل فقط یک چیز بود / داشتن دوباره راسده / با دروغ میشه آدمها رو داشت ولی نمیشه نگهشون داشت / میدونی روزی چهار ساعت تو سرما و گرما برای تو راه خونه تا اینجا رو اومدن یعنی چی ؟ / ماطب/هیچ تصویری از آیندمون ندارم تو ذهنم / چیزی هست که به من نگفته باشی؟/ اینها جمله هایی بود که توی تمام جمله های راسده از همه بیشتر آزارش میدادو ناخن به دیواره های مغزش میکشید / چرا نگفتم همه چیزهایی رو که اگر میدونست حتما میپذیرفتشون ؟ / این سوال نابودش میکرد / پیام تموم شدن باطری موبایل یادش آورد که کجاس /نگاهی به شماره انداخت / ممکن بود دیگه حتی این صدارو نشنوه / اینکه از اینجا بره بیرون ؟/دیگه بهش فکر هم نمیکرد / همینطور که به عکسها نگاه میکرد /برای آخرین بار/سرش رو برگردوند و دستش رو به سمت چراغ زنبوری دراز کرد و خاموشش کرد / آخرین عکسی که نگاه کرد تقریبا آخرین عکس مشترکشون بود که تو تولد دو نفره اون با راسده گرفته شده بود / صفحه موبایل خاموش شده بود /گوشی رو کنار سرش گذاشت /همونطور که سرش روی خاک تونل بود چشمهاش رو بست /به این فکر میکرد که سریعترین راه خودکشی چه راهیه ؟/همون صدای زنونه باز تو سرش پیچید / همون صدایی که هیچوقت نفهمید از کجاس و مال کیه /بلند شو / حداقل خودت میدونی که گناهکار نیستی / بلند شو/با خدا روراست باش تا راه درست رو نشونت بده / تو تاریکی مطلق چشمهاشو باز کرد / اشکهایی که جا مونده بود رو صورتش رو پاک کرد با دستای خاکیش / احساس کرد کسی نزدیکش وایساده / تاریک بود تونل / با ترس دستش رو به سمتی که احساس می کرد دراز کرد / چیزی شبیه به پاهایی لطیف خیلی نزدیک بهش به نوک انگشتهاش خورد / داشت قبض روح میشد / چیزی که کنارش بود /واقعا اونجا بود / پاداشت / اینجا ؟ /از ترس جرات تکون خوردن نداشت / از ملک موت تا هر موجودی تو ذهنش اومد / بدون هیچ حرکتی فقط گوش میکرد / در واقع حرکتی نمیتونست بکنه از وحشت / تمام بدش بی حس شده بود / میخواست داد بزنه ولی یاد وقتایی افتاد که تو خواب داد میکشه و صدایی از گلوش در نمیاد /البته مهمتر اینکه داد برای کمک ؟/از کی ؟/اونم اینجا ؟/انگشتهای پاهای لطیفی که حسشون کرده بود به آرومی از زیر دستش در اومدن /صدای حرکتشون نمی اومد و لی میدونست که دیگه اونجا نیست صاحبشون / با وحشت از جا پرید / خودش رو به دیواره تونل چسبوند / صدای نفس نفس زدنش اینقدر شدید بود که انگار تا ته تونل میرفت و با تمام قوا برمیگشت سمتش / بعد چند ثانیه با تمام قوا به دنبال کبریت روی زمین رو مثل دیوانه ها میگشت / یکدفعه ایستاد / یادش اومد که کبریت توی جیبشه / فورا درش آورد و زنبوری رو روشن کرد / با ترس همه طرف رو تو نور زنبوری نگاه میکرد / تا دو متر جلوتر بیشتر دیده نمیشد البته / با این حال مردمک تنگ شده چشمهاش به دنبال ورود صاحب پاها از تاریکی به محوطه نو زنبوری می گشتن / هیچ صدایی نمی اومد / نکنه دیوونه شدم ؟/از ترس دیوونه شدم /آره/آهای /کسی صدامو میشنوه ؟ /صداش مثل تیغی که به سمت تونل پرتابش کرد /با سرعتی بینهایت زیاد رفتو به سمت گوشهاش برگشت / نه یکبار / صدها بار تکرارشد انگار / وقتی سکوت شد با دقت به دنبال جواب بودن پرده های لرزان گوشهاش/فقط صدای نفس کشیدن / ولی دو تا نفس / نفسش رو حبس کرد / هنوز صدای نفس دوم می اومد / بعد از چندین نفس /صدا قطع شد / مطمئن شد که اشتباه نمیکنه /واقعا کسی اونجا بود که دیده نمیشد / یک قدم جلو گذاشت / چند قدم دیگه / روی زمین به دنبال اثرپا یا چیزی شبیهش میگشت / هیچ اثری از هیچ چیز/نگاهی به چراغ زنبوری کرد / حدسش درست بود / اگر خاموش بشه ؟/به سرعت چیزهایی رو که لازم داشت تو کوله ریخت / چراغ رو برداشت / ترسیده بود ولی قطعا جلوی روش راهی برای رفتن بود و پشت سرش نه / یاد موبایلش افتاد روی زمین / خیلی طول نکشید پیدا کردنش / برداشتش و به راه افتاد /صدای قدمهاش توی راهرو تونل میپیچید / هر لحظه منتظر بود که از تاریکی چیزی بیرون بیاد / تقریبا زمان بلندی رو اومده بود توی تونل / اینکه به کجا داشت میرفت / چرا زمین تونل تبدیل به چیزی شبیه به سنگ فرش شده بود /تازه به این فکر افتاده بود که این تونل اینجا برای چی کنده شده ؟ / سرجاش ایستاد / زنبوری رو به دیوار نزدیک کرد /کاملا دیوار داشت تونل / دیواری که شبیع به راهرویی بود که در هر ساختمونی میشد به راحتی شبیهش رو پیدا کرد /زنبوری رو بالاتر برد / سیمکشی رو کار راهرو و چراغی که درست بالای سرش /با فاصله کمی قرار گرفته بود /این خودش جای امید بود / اینجا برق هست / ولی کلید برق ؟ /شروع به حرکت کرد / به دنبال کلید برق روی دیوار / اگر سیم کشی هست حتما اینجا ابزار ارتباطی هم هست / شاید هم یه راه خروج همین نزدیکی ها باشه / این فکر امیدوارترش کرد برای رفتن / ضمنا روی دیوار هنوز به دنبال کلیدی میگشت که چراغهای روی سقف راهرو تونل رو روشن کنه / زنبوری رو بالا برد باز /چراغها ادامه دار بودن /خیالش راحت شد که قطعا کلیدی هست /زنبوری رو پایین تر ورده بود که چیزی کنار چراغ بالای سرش نظرش رو جلب کرد / ایستادو چراغ رو بالا برد /کلید لامپها روی دیوار نبود /کنار لامپ بود /کلید رو زدو .../با حیرت فقط نگاه میکرد/نمیدونست چیزی که میدید واقعی یا نه؟/ این واقعیت نداشت / قبل از هر چیزی سوزی که انگار با روشن شدن محیط تازه خودشو نشون میداد تنش رو لرزوند / بعضی وقتها نمیشه بفهمی خوابی یا بیدار/نمیدونستم چیزی که میبینم واقعیته یا نه / بدون اغراق حالتی بود که بهش میگن شک / چیزی که جلوم بود این بود / تونلی چهار گوش که انگار تراشیده شده / تمام دیوار با یخی به ضخامت حداقل 30 سانتی متر پوشونده شده / یخی شفاف که از اینهمه ضخامتش میشه اون سمتش یعنی دیوار تراشیده شده از سنگی مرغوب رو که دیوارهای تونل رو ساخته بود رو دید / یخی مثل آینه / خودم رو توی اون به وضوح میدیدم / انگار دیوار رو آینه کاری کرده بودند / نرسیده به سقف کابل کشی هنرمندانه ای که برای ارسال برق طراحی و ساخته شده بود / با بازوهای فولادی که به دیوار تونل دوخته شده بود کابلها تا جایی که کار میکنه کشیده شدند/عجیب اینجاس که تو این محیط بسته کمی مونده به کف زمین انگار برف روی لبه های دیوار که کمی شیب دار تر از جاهای دیگه یخها ست دیده میشه / بالا /یعنی روی سقف لایه ای از یخ وجود داره که حدودا نیم متری ضخامت داره / مثل شیشه ای که چراغهای تونل تا جایی که چشم قدرت دارن ادامه داره /این همونچیزیه که هزار باره میکنه زیبایی این تونل بی انتها رو /اصلا متوجه بخاری که از شدت سرما از دهنم خارج میشه نشده بودم /روی زمین هم حتی همون چیزی که برف رو تداعی میکنه نشسته / واقعا وجود داره اما با حرکت روش نه آب میشه و نه لیز میخوره آدم / آروم آروم و با احتیاط به سمت ته تونل به راه افتادم / یهو یادم افتاد /پشت سرم /راهی که اومده بودم /اون از روبروم چیزی کم نداشت /راهی که فکر میکردم شاید اگر 3 روز هم برگردم به جای اولم نمیرسم/به همون شکلی که روبروم بود دقیقا پشت سرم /انگار سانت به سانت تراشیده بودند این تونل رو با دستگاه هایی با دقت ساخت طلا و جواهر/ سردم شد /به فکر ایستادن افتادم همینجا / کوله پشتیم رو روی زمین گذاشتم / زمین کاملا با برف خشکی که آب نمیشد پوشیده شده / نشستم روی زمین /نه سرد بود و نه گرم / همینطور که به این تابلو نقاشی نگاه میکردم شروع به روشن کردن چراغ مسافرتیم کردمو تدارک یک نوشیدنی رو دیدم / چیزی توی این تونل در حال حرکته / همون چیزی که تو تاریکی کنارم اومد / موهای تنم سیخ شده /می ترسم / واقعا ترسی که تمام تنم رو بی حس کرده /ولی نمیدونم چرا احساس امنیت میکنم /دارم دیوونه میشم کامل /انگار نه انگار که اینجا گیر افتادم / یعنی راهی برای بیرون رفتن پیدا میکنم ؟/خب این جایی که اینقدر مرتب ساخته شده /قطعا یکدونه درب که نداره /نه حتما راهی هست / باید خودمو کنترل کنم /فکرکنم راه بیفتم عقلانی تر باشه / مغلوم نیست این تونل با این چراغها چقدر طولشونه و این نور چقدر روشن میمونه / ضمن اینکه در حال حرکت سرما کمتر اذیتم میکنه حتما / میدونم اینجایی /ازت میترسم اگر راضیت میکنه / خدایا من کار اشتباهی کردم که اومدم اینجا /درسته ؟/ولی میدونم تو پیشمی / من ایمان دارم بهت / میدونم منو تنها نمیذاری / میدونم .../باید راه بیفتم / یعنی من توهم دارم یا واقعا تو تاریکی دستم به پای چیزی خورد؟/پای آدمیزاد بود /زن بود / یا /یا حداقل یه مرد خیلی ظریف اندام / واقعی بود /واقعی بود/آره بود /تو همین لحظه با تمام قوا فریاد زدماطب / چی میخوای لعنتی؟/من همینطوری هم موجود بدبخت و ترسویی هستم / کجایی ؟/چی می خوای ؟ /همینطور که فریاد میزد در سکوت تمام صداش به دیواره های تونل میخوردو به سمت خودش برمیگشت / کمی نگاه کرد و با اینکه ته تونل معلوم نبود ولی به را افتاد / بعد از اینکه کوله پشتی اش رو با عصبانیت جمع کرد
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۷۷۸۲ در تاریخ دوشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۵ ۰۴:۵۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درود بر بانوی واژه ها سلام خالصانه روح من بنده بر حمایت شما سپاسگذارم | |
|
سلام حضرت رها بینهایت سرافراز فرمودید من بنده را با مطالعه چند سطر از این افسانه سپاسگذارم | |
|
سپاس از این بزرگواری در مطالعه داستانها چقدربرای من بنده عزیز است اینکه خواننده هایی ادیب همچون حضرت شما مسافران سرزمین افسانه ها هستند امیدوارم در ادامه این سفر صبورباشید تا به امید خدای واقعی لذت ببرید از ادامه راه سپاسگذارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بوی جان می آید اینک از نفس های بهار
دستهای پر گل اند این شاخه ها ، بهر نثار
با پیام دلکش ” نوروزتان پیروز باد ”
با سرود تازه ” هر روزتان نوروز باد ”
شهر سرشار است از لبخند ، از گل ، از امید
تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد . . .
سال نومبارک
با ارزوی بهترینها
. . . . ♥ ✿•*¨`*•.¸ (¯` v ´¯)¸.•´*¨`*•✿♥ . . .
****✿•*¨`*•. ….♥ •.¸.•´♥… .•*¨`*•✿***
.……..•*¨`*•. ☆ .•*¨`*•………….
-┊----┊----┊----┊
-┊----┊----┊----★
-┊----┊----☆
-┊---