سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        گربه سیاه
        ارسال شده توسط

        علی رفیعی وردنجانی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۱۷ | نظرات : ۰

        مرگ بهترین هدیه برای یک نویسنده است . گربه . می تواند از دیوار راست بالا برود . نویسنده در باره اش می نویسد مرگ گربه ، مرگ نویسنده است . امروز گربه سیاهی را دیدم که در چمن ها غلط می زد . توهم . امروز گربه سیاهی را دیدم که با صدای دهشتناکی میو میو می کرد و همه به او می خندیدند . خنده . هرگز به چشمان گربه سیاه زل نزنید زیرا او هرگز به چشمان شما خیره نمی شود . گریه . لوس بازی اش گل می کند وقتی داری با ولع چلو کباب می خوری اما همین که تکه ای از گوشت را به سویش پرتاب کنی ... . تا به این جا درباره گربه چرت و پرت هایی نوشتم که شما را به عنوان مخاطب این به اصطلاح داستان سرگرم کرده باشم اما از اینجا به بعد هرچه می گویم به جان خودم راست است . خواب دیدم گربه سیاهی شده ام و از دیوار راست همسایه بالا می روم . خواب دیدم گربه سیاهی شده ام و در خواب ، گربه سفیدی را می بینم که خودش را برایم لوس می کند . خواب دیدم همه گربه های شهر خاکستری شده اند و تنها گربه سیاه این شهر من هستم . خواب دیدم موضوع روزنامه نسل فردا این است : گربه . از خواب ها پریدم . کسی در گوشه ای از خانه به چشمهایم زل زد و با لبخند ملیحی که بر لب داشت عاشقانه صدا زد : علی . فرد دیگری از توی آشپزخانه گفت باز هم خواب گربه سیاهی را دیدی که در آشپزخانه برایت صبحانه آماده می کند . من کش و قوسی به اندام ورزشکاری خود دادم و با صدایی رسا گفتم : نه . خواب دیدم کسی به من می گوید در باره گربه سیاهی بنویس که آرزو داشت مانند بقیه سفید باشد اما او تنها گربه سیاه شهر بود .
        علی رفیعی وردنجانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۵۸۳ در تاریخ دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0