سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        افسانه مه آلود هاکو و پرشا نگاره سی و یکم
        ارسال شده توسط

        مازیارملکوتی نیا

        در تاریخ : شنبه ۲۶ تير ۱۳۹۵ ۰۵:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۴۶ | نظرات : ۴

         
        نگاره سی و یکم
        وقتی دیگه از خواب بیدار نشد
        میگفتن به کما رفته تو خواب / تا اونروز وقتی این جملرو میشنیدم معنیشو اینقدر وحشتناک نمیفهمیدم / ولی حالا / پرشا روبروی من روی تخت / دراز کشیده بودو آروم نفس میکشید / دیگه صدامو نمیشنید قطعا /اتاقی سرد /نه از نظر سرمای واقعی /سرد بود چون پرشام و دستاش سرد بودن / دیگه فقط نفس میکشید فقط / روزها براش کتاب میخوندم / شبها هم تا جایی که میتونستم کنارش بیدار بودم تا وقتی که سرم کنار دستاش /که حالا لاغرترین دستهای دنیا به نظر می اومد /روی تخت می افتادو اینقدری میخوابیدم که کابوسهای وحشتناکم در مورد دیدارهام با پرشا /تو جاهای عجیبو غریب شروع بشه / بعد با تجربه یه جای عجیب /از خواب میپریدمو دوباره جسم بیحرکتشو اینقدر نگاه میکردم تا اشکهام ملحفه ای رو که روش بود خیس کنه/یعنی رفته بود واقعا ؟/ پرشا چیکار کردی با ما ؟ /دستگاهی که با حرکتهای عجیبش نشون از کار کردن مغزو قلبش داشت /گاهی باعث امیدواریم بود / با خطوطی که مدام بالا و پایین میرفت /حداقل میدونستم که الان تو جایی /شبیه به جاهایی که تو خوابهام میدیدمش در حال کاریه که به مغزو قلبش فرمان حرکتهایی میده تا دستگاه همیشه یکنواختو آروم هم به غیرتو خروش بیاد /تو تمام این چند سال فقط یکمرتبه /وقتی دستاشو گرفته بودم / طوری دستمو فشار داد که احساس کردم استخونم داره خورد میشه / و بعد از چند ثاینه /این تجربه به آخرین بار تبدیل شد /به اطرافم نگاه کردم/همه چیز میتب بود بجز حال من / تو تمام این چند سال حای همه چیزو /بهتر ازپزشکها میدونستم تو این اتاق/بلند شدم تا از یخچال گنار اتاق کمی آّب بردارم /هنوزبه یخچال نرسیده بودم که.../ بابک؟/این صدای پرشا بود /زانوهام از ذوق میلرزید /جرات برگشتن نداشتم / فقط یادمه اینقدر محکم با زانو رو زمین فرود اومدم که تا فرق سرم تیر کشید/با ترس به سمتش برگشتم /چشمام طوری پر اشک بود که تقریبانمیدیمش /با دستو پا /خودمو به تخت رسوندم / فکر اینکه پرشا برگشته داشت منو ازخوشحالی میکشت / ناله میکردمو رد اشکهام روی زمین صیقلی و تمیز اتاق ای سی یو نشون از خورد شدنم م یداد/یعنی میشه ؟/بعد از چند سال ؟/برگشته / وقتی با تمام زوری که داشتم خودمو به بالای تخت کشیدم .../خواب بود هنوز/فقط از گوشه چشمهاش اینقدری اشک اومده بود و میومد که تمام بالش زیر سرش خیس بود /نگاهش میکردم / ناموسم / پرشام / تا جایی که قدرت داشتم فشار آوردم / صورت مهربونش رو از اشک پاک کردم /باز جاری شد اشکهاش/ دیگه جون نداشتم / فقط یادمه که دستمو روی زنگ اضطراری فشار دادم تا پزشکها بیان و بعد / رها کردم خودمو /وقتی با پشت سر به کف سالن خوردم دردی که کشیدم خیلی لذت بخش بود برام /تاجایی که یادمه /خیلی هم از اینکه منم به دنیایی برم که پرشا توشه بدم نمیومد / حالاسرم شکسته بود و خون از پشت یرم روی سنگهای کف اتاق روون شده بود / فقط اومدن پزشکها رو یادمه /چشمهامو بستمو /این آخرین صدا و تصویر ارسالی از چشم و گوشم به فرماندهی بدنم بود / به مغزم گفتم بخواب .../ حالا .../و من در آرامش خواب بودم .../حالا...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۲۰۶ در تاریخ شنبه ۲۶ تير ۱۳۹۵ ۰۵:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۶ تير ۱۳۹۵ ۰۸:۰۲
        خندانک خندانک خندانک
        درود
        خسته نباشید برادربزرگوارم
        سیوش کردم تا سرفرصت مطالعه اش کنم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        سه شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۵ ۱۰:۴۲
        سلام
        درود ب. شما
        دوباره خواندم این بخش از نگاره را و دوباره اشک توی چشمام حلقه زد
        تلخه واقعا کس رو که دوست داری ببینی ذره ذره جولوی چشمات آب شه
        خیلی زیبا می نویسید لحنتان زیباست فقط گاهی در چند نگاره کلمه ی ناموسم را آوردرید که زیاد باب میل من نیست یه واژه ی بهتر یا اصلا حذف بشه چون همخوانی نداره با این طرز نوشتن
        درود استا د خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0