سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        او کیست ؟
        ارسال شده توسط

        مهدی رفوگر

        در تاریخ : سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۵۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۶۴ | نظرات : ۱۳

        من آ دم خوبی نیستم ....جانماز هم آب نمیکشم .....ولی گاهی اوقات کارهایی انجام میدهم ....که سبب تعجب خودم میشوند.
        غروب بود ....غروبی نیم گرم ....نیم خنک .....در اواخر بهار ....از خانه بیرون آ مدم و به سمت داروخانه محله رفتم تا قرص سردرد بخرم .....سرم خیلی درد میکرد ....با خودم گفتم هم قدم میزنم .... شاید هم بتوانم تسکینی برای این درد لعنتی پیدا کنم .....
        با بی تفاوتی قدم میزدم و به چیزی توجه نمیکردم .....نزدیک داروخانه که رسیدم ....کنار پیاده رو مردی را دیدم که روی پله خانه ای نشسته است و به سوی مردم دست دراز کرده و ناله هایی خراشیده از گلو بیرون میدهد...... عابران هم بی تفاوت یا باعصبانیت از او دور میشدند ....به او که رسیدم .....تصمیم گرفتم ....من هم مثل بقیه از کنارش بی تفاوت رد شوم ....اما ناگهان چشم در چشم او ایستادم ....نگاه عجیبی داشت مثل التماس ....مثل نگاه آخر یک نا امید .....کسی که در حال غرق شدن است ...  پاهایم قفل شد ....در کنارش نشستم ....یک کیف برزنتی کوچک به گردنش آویخته بود ......اشاره به کیف کرد ....دست داخل کیف کردم ......یک کپسول فلزی در آ ن بود ....کپسول را بیرون آوردم .....نمیدانید چقدر متعجب شدم ....یک کپسول کوچک اکسیژن بود ....خواستم شیر آن را باز کنم ....با اشاره و صدای خس خس سینه اش به من....تفهیم کرد که کپسول خالی است و با دست آنطرف خیابان را نشان داد.....یک تزریقاتی و کمک های اولیه آنطرف خیابان بود.....سریع کپسول را درون کیف برزنتی گذاشتم و زیر بغل مرد را گرفتم و با خود کشان کشان به طبقه دوم ساختمان رو به رو بردم. ...دکتر آ نجا با دیدن مرد فریاد زد ....اکسیژن.....بعد به من کمک کرد مرد را روی تخت خواباندیم .....چهره مرد دیگر کبود شده و در مرز خفگی بود که ماسک اکسیژن را به دهان او نصب کردند......
        به دکتر گفتم ...من .....حالا .....
        دکتر گفت ...شما کار خود را کردید  .....بقیه کار با من است ایشان را میشناسم ..... به خانواده اش هم خبر خواهم داد.......
        من خداحافظی کردم و به داروخانه رفتم ....سردرد را فراموش کرده بودم اما چند قرص مسکن خریدم و به خانه بازگشتم......ماجرا را فراموش کرده بودم تا امروز که هنگام بازگشت از محل کارم .....سر کوچه حجله ای نظرم را جلب کرد و اعلامیه ای بزرگ با تصویری رنگی.....
        جلو رفتم ....چهره آشنا بود ...چهره همان مردی بود که داستانش را تعریف کردم ....از تمام اعلامیه فقط یک جمله اش مدام در ذهنم مرور میشود و نمیتوانم فراموش کنم ......
        شهید جانباز شیمیایی.......
         

        شاید باور نکنید ... اما هرکدام از ما در طول روز چندین بار به خود دروغ می گوییم ...
        وحشتناکتر آن است که همه  آن دروغ ها را باور می کنیم ...
        مهدی رفوگر

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۷۶۳ در تاریخ سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۳۶
        خندانک خندانک خندانک
        درود استادبزرگوارم
        تلخ اما بسیارزیبا نگاشتید
        تاثیرگذاربود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۳۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۳۴
        خندانک خندانک خندانک
        درود استاد
        به قول شاملو :
        ایکاش می توانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند .
        خندانک خندانک خندانک
        طلعت خياط پيشه (طلاي كرماني)
        سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۴۳
        درود بر شما
        هر روز شاهد این نمونه های تنهایی و بی پناهی دردمندان محتاج کمک و بی تفاوتی مردم هستیم .ای کاش کمی هم به اطراف خودمان با دقت و احساس مسئولیت نگاه کنیم.
        بهاران بر شما و خانواده مبارک باد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۵۱
        درودها برشما
        عنوان تابلویی که به تصویر کشیده اید مطلب زیادی نهفته دارد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منصور شاهنگیان
        چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۴۵

        چه تاثیر گزار و واقعی ...

        چه باید گفت از این حقایق جانگداز ...

        درود بر شما و قلم متعهدانه شما ... استاد بزرگوار ...



        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3