سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        انشای بی نمره
        ارسال شده توسط

        رحیم نیکوفر ( آیمان )

        در تاریخ : دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۰:۱۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۴۶ | نظرات : ۱۴

        از بعد از ظهر
        بعدِ اتمامِ کار
         که در شهر قدم میزد و سیگار می کشید ، دیگر  
        قدمهایش را آرام آرام و یکی یکی برمیداشت .
        دو سه قدم دیگر،
        به در خانه اش میرسید .
        جیبهایش را میگشت تا کلید را
        در قفلِ در بچرخاند .
         
        کلید را در قفل کرد
        و نگاهی به آسمان .
         
        آسمان بغض سنگینی داشت .
        هراز گاهی در راه که می آمد
        قطره ای به صورتش میخورد .
         
        دو بار کلید در قفل چرخید و او وارد خانه شد .
         
        خسته بود
        اما نه از کار
        فقط ،
        دلش حرف داشت .
         
        وارد اتاق که شد پالتوی بارانی خود را درآورد
        و روی صندلی راحتی اش ،
        که کنار پنجره بود انداخت
        صندلی که ازصبح ،
        در سکوت بود سکوت خود را به جِرجِر بخشید .
         
        همچنان که لیوان آب را سر می کشید ،
         نگاهی به عقربۀ ساعت شمار ساعت انداخت
        که آن هم روی یازده
        انتظارِ عقربۀ دقیقه شمار را میکشید .
         
        پشت میز نوشتاری هر شب خود رفت
        بلکه دل باران دیده ی امروزش را خالی کند .
        شروع کرد  بسم ال...
        آسمان غرّید ، نعره کشید .
        یک چشمک
        دو چشمک
        برق رفت .
        قلم سکوت کرد .
        عجب بسم اللهی گفت خدا .
         
        خدا خبر داشت از دل مرد بارانی .
        باران شدت گرفت .
        بارانِ تند ،
        مورّب می بارید .
         
        چند لحظه ای سکوت ...
         
        امّا صدای باران عجیب شنیدنی بود .
         

        چِک
        چِک
        در تاریکی ،
        نمایان شد لحظه ای چهره مرد با روشنایی فندک .
         
        کنار پنجره آمد
        پُک عمیقی به سیگار زد .
        گویا بارانِ امشب ،
        باید دل او را سبک میکرد .
         
        او امروز انشای بی نمره ی پسرکی را خوانده بود
        که با نام خدا آغاز میشد

        بنام خدا

        ما فقیریم
        اتاق خانه مان فرش ندارد
        و مادرم  هرشب گلایه میبافد .
        آهِ تازه دم مادرم ، همیشه در سینه اش جوشان است .
        آبِ بدونِ گوشتمان هرشب
        با نمک زخم پدرم شوری اش تلخ و فلفی است .
        تنها چایِ شیرینِ پدرم ،
        خواهر کوچولوی من است .
        آخر ،
        بابایم قند دارد .
        من هم که از بس حسرت خورده ام  ،
        پسر توپولوی بابا هستم .
        امّا
        مادرم جگر سوخته صدایم میزند
        ببخشید جگر گوشه  .

        من هم دیگر ،
        مثل همکلاسی هایم  که دوست ندارند حتی بامن دست بدهند
        از دستهای سیاه خودم که در سرچهار راه
        سرنوشت سیاهم را
        به خاطر پدر ومادر و خواهر نازم
        روی کفشهای مردم میمالم خسته شده ام .

         

        لحظه ای سیگار دستش را سوزاند و به خود آمد .
        مرد بارانی غرق در افکار آنروز خود
          صدای جِرجِر  صندلی اش را
        همنوای باران کرده بود .
         
        برق دوباره روشن شده بود
        و مرد بارانی در دل اینچنین می نوشت :
                             
                             ای خطاط سرنوشت
                              برای من ،
                             دوسه خطی گرچه ساده
                             امّا زیبا بنویس
                             من آنرا هدیه خواهم کرد .
         
        (نیکوفر ) مهر 94
         
         
        به آسمان چه می نگری ز بهر دیدنِ حور  ...؟!
        زمین پر است از فرشتگان کوچک و غمگین ...!!
                  
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۲۰۹ در تاریخ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۰:۱۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0