سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ساتورتخته یا ساتور و تخته
        ارسال شده توسط

        احمد پناهنده

        در تاریخ : جمعه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۹:۲۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۴۰ | نظرات : ۵

         
        ساتورتخته
        تصویری که مشاهده می کنید، یکی از ابزارهای کار ِ مادران و مادربزرگ های ما در گذشته ی نزدیک در آشپزخانه بود. البته اگر آشپزخانه ای می داشتند.
        چون اغلب خانواده ها در زمان بچکی همنسلان من و بچه های قبل از همنسلان من، در یک و حداکثر دو الی سه اتاق با چند بچه زندگی و در همان اطاق هم پخت و پز می کردند.
        وسیله ی آشپزی آنها چراغ سه فیتله ای و بالور و یا والور بوده است. آنهائیکه از همین وسیله ی گرمایی محروم بودند، برنج و خورشتشان را روی آتش هیزم، در گوشه ای از حیاط دم و تهیه و پخت می کردند.
        مثل امروز مولینکس و ابزارهای مدرن آشپزخانه هنوز تولید نشده و به بازار هم نیامده بود.
        ابزارهای آشپزخانه ی مادران ما در گذشته غیر از دیگ و ماهی تابه و قاشق و چنگال و کارد، همین ساتورتخته و چوپاره یا تبجه و نمیار یا نمکار بوده است.
        در واقع جهیزیه مادران ما در گذشته در کنار رخت و لحاف و تشک و بالش، ساتورتخته و نمیار و چوپاره را هم همراه داشته است.
        ساتورتخته ابزاری است که مادران ما سبزی های تمیز کرده را روی آن جمع می کردند و با ساتور بطور منظم بر سر و کله ی سبزی ها می کوبیدند تا خرد و برای تهیه خورشت آماده شود.
        برای سابیدن سبزی ها و گردو و و و از نمیار یا نمکار استفاده می کردند و برنج را هم با در چوپاره پاک می کردند.
        و دردا وُ اشک وُ رنجا
        که چه انگشتانی زیر همین ساتور و تخته قطع و له و لورده نشد.
        یعنی مادرانی بودند که با همه ی فقر و کارهای بی شمار خانه و چند بچه قد و نیم قد و قنداقه، در حالی که سبزی ها را روی همین تخته جمع می کردند تا با ساتور خردش کنند، باید پایشان را دراز می کردند و گهواره را هم همزمان تکان می دادند و برای بچه ی قنداقه ها لالایی می خواندند. از طرف دیگر بچه های دیگر هم هر یک، یک سازی می زدند که گاهن کارهای خطرناک می کردند که باید با چشمهایشان آنها را مواظب می بودند و با آنها حرف می زدند.
        و دردا که در ازدحام همه ی این کارها، گاهن خورشت نهار خون آلود و درده قاتق می شد. اعتراف می کنم که مادر من یکی از این مادران فقیر و دردمند بود که چند بار انگشتش زیر همین ساتور آسیب دید.
        یادش شاد و رنج های مادران امروز ما دور و دور و دور باد
        احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۴۴۸ در تاریخ جمعه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۹:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0