سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        من ، کتاب جمعه و جناب شاملو
        ارسال شده توسط

        منصور شاهنگیان

        در تاریخ : يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰۵ | نظرات : ۱۱

         
        به نام خدا
         
        در کشورهایی مثل کشور ما ، آینده ء آدما  بر اساس سلیقه و استعداد شکل نمیگیرد ...
        بلکه بر اساس اتفاق ، شانس ، امکانات و ...
        من هم با آنکه  عاشق و شیفته ی  خوشنویسی ، نقاشی ، شعر و داستان نویسی و ...
        بودم در سال 52 در موسسه علوم بانکی پذیرفته و  همان شد که به دنیای اقتصاد و حسابداری پرتاب شدم ...
        بعد هم مدیریت مالی بخشهای دولتی و کار های مشاوره ای در شرکتها و موسسات مالی و شرکتهای خصوصی و نشر آثار و مقالات مربوطه ... بگذریم ..
         
         بعدها هم فعالیتهای حسابرسی ، بورس و سهام و  ...
        حالا چرا اینها را میگویم ؟
        میخواهم فرق جوامع را توضیح دهم که من اوقات اصلی  زندگی را اجبارا به فعالیت هایی پرداختم که آنچنان علاقه ای بدان نداشتم ( با اینکه بسیار هم موفق بودم ) ... و اوقات فراغت را به هنر !!!
        حال اگر کار و فعالیت اصلی من امور هنری بود چه میشد ...
        با آنکه به مطالعه ادامه میدادم ، سرودن را هم دنبال میکردم ، شاید از سالهای 36 به بعد !!!
        تا انکه از طریق کتاب جمعه از سال حدود 58 ، 59 با حضرت شاملو مکاتبه و اشعاری را هم برایشان ارسال کردم ...
        و ایشان با بزرگواری در کتاب جمعه ی  شماره 30 افتخار داده و با من همکلام شدند ...
        در آن سال اینقدر به خودم میبالیدم که شمار ی مذکور را همچون سند افتخار به دوستان نشان میدادم و کلی فیس و فخر فروشی های روشنفکرانه ...
        آخر آن زمان داشتن ِ بعضی مجلات و روزنامه ها نشانه ی روشنفکری بود ... مثل مجله ء فردوسی ...
        خلاصه از آن سالها بود که سرودن را جدی تر دنبال کردم تا حالا ،یعنی یک عمر ...
         
        راستی در جریان انقلاب  شعری را سروده و در نمایشگاهی در هتل عباسی اصفهان آنزمان ارایه نمودم :
        که قسمت هایی از آنرا برایتان میخوانم :
        ....
        فردا که نام ِ نامیت 
        از هر نیام ِ تیغ 
        از هر طناب ِ  دار
        فریاد میشود :
        هر کودک از صلابت ِ نام تو 
        ای دلیر 
        دلدار میشود
        سردار میشود  ..
         
        که این شعر را حضرت شاملو پسندیده و خیلی بنده را تشویق نمودند ...
        یادش بخیر ...
        شاید در آینده خاطرات آن دوران را  نوشتم .... شاید ...
        پس تا وقتی دیگر ...
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۱۲۲ در تاریخ يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0