سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        قلب يا مغز؟
        ارسال شده توسط

        محمد حسین پژوهنده

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۳ ۱۵:۱۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۶۹ | نظرات : ۶

        به سؤال جالبی اخیراً برخورد کردم و منشأ آن هم این بود که غیر از متن های علمی تجربی (پزشکی، روان شناسی، روان پزشکی، یا زیست شناسی) معمولا همه متن ها قلب را مرکز دانش و خاطره و حاکم بدن می دانند.
        در متن های عرفانی و ادبی و احساسی نیز قلب مرکز عشق و نفرت است چنان که گوئی می توان بدون قلب زندگی بی احساسی داشت. 
        شما می توانید با مروری گذرا به کاربرد دل/فلب/ یا سینه/صدر در متن های فارسی و عربی این مدعا را ببینید. کلماتی مثل: 
        دل دادن، دل شکستن، دل به دست آوردن، دل فروریحتن، دلدادگی، دل غافل، درد دل کردن، دل به درد آمدن، به دل گرفتن، به دل نشستن(جای داشتن در دل/قلب)، دل تنگی، دلزدگی، چیزی در دل داشتن(برای بازگوکردن)، دل بد شدن، گواهی دادن دل، دل نازکی، دل رنجش، چیزی به دل کسی گذشتن(به خاطر او رسیدن)، آتش گرفتن دل، دل سوختن، سینه(دل)پراز علم/کینه/حسادت/بغض/ مالامال درد، دل خانه و جایگاه خدا، و... (چنان که اگر بخواهیم مثال کاربردی برای دل/قلب/سینه بیاوریم خود به تنهایی کتاب قطوری می شود). 
        البته چنین نگرشی نسبت به دل و قلب در زمانی که علم پزشکی و فیزیولوژی و روان شناسی/پزشکی مغز را به عنوان مرکز کنترل و هدایت بدن و مرکز امور معنوی چون دانش و احساس کشف نکرده بود این امر مسأله ای نبود اما بعد از آن و هنوز چرا و چه توجیهی دارد که من شاعر در شعرهایم همه کاسه کوزه ها را بر سر دل و قلب بشکنم! 
        چرا یک لمحه نگاهی از روی تأمل نینداختیم به هزاران مورد سربریدن ها؟ (سر که قطع می شود حیات به پایان می رسد).
        درست است که اگر قلب را هم از درون قفسه سینه بیرون آورند همان سرنوشت را شخص خواهد داشت اما این تجربه را در مورد کبد و ریه هم داریم زیرا آن ها هم نقش رئیسی در مرگ و حیات آدمی دارند. 
        تأیید مدعای من افراد جانبازی هستند که فقط سر و اندام های سر قادر به حرکت است. در آن ها اندام های از گردن به پائین فاقد حس و حرکت است، در عین حال تمام فعالیت های علمی و فکری یک انسان سالم را انجام می دهند حتی بعضی با دهان به وسیله نی روی صفحه کلید تایپ می کنند. آری این اشخاص وجود دارند و وجود شان قائم به فقط سرشان است و باقی اعضا و جوارح نقشی که دارند کمک های زیستی بشری ساده است. 
        من با طرح این موضوع در صدد اثبات چیزی و انکار چیزی نیستم. این مطلب بر همه آشکار است اما غرضم از طرح این مسأله این است که با وجود بدیهی بودن این مطلب برای همه بخصوص اهل ادب و دانش و اندیشه چرا همچنان در وادی گذشتگان سیر می کنیم؟! 
        1393,11,16 ساعت 11:42

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۰۲۶ در تاریخ پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۳ ۱۵:۱۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0