این پست را تو به خودت نگیر روی حرفم با تو نیست
درد دلم بود که باید امشب می گفتم که اگر چنین نمی شد
شاید فردایی برایم نبود هرچند امیدی نیست
"باورم نیست که آن ساده تر از آب مرا آتش زد "
پیری گفت
اگر کسی را دوست داشته باشی از ته دل و او نیز تو را دوست داشته باشد
و در کنار هم باشید هرگز پیر نمی شوی
پرسیدم
تو چرا پیر شدی
اشک در چشمانش حلقه بست و
گفت
دوستش داشتم اما او مرا دوست نداشت
شده حکایت بعض از ما ها
یه جایی خوندم نوشته بود
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
هر چی با خودم فکر کردم دیدم من که از او غافل نبودم پس چرا گرفتار شدم
گرفتار نتهایی
گفتم تنهایی یادم افتاد عزیزی برایم چنین فرستاده بود
باور نکن که ( ها ) عامل جمع است
یعنی آخر هر کلمه ای ( ها ) بزاری آن کلمه جمع بسته می شود
پس چرا من ( تن ) + ( ها ) کردم تنها شدم
روزگاری بود که دیگر آهنگ غم گوش نمی دادم دنبال آهنگ های شاد می گشتم
اما افسوس که دیری نپایید
الان دنبال روضه می گردم
خانه ی دل من شده بیت الاحزان
عین خیالشم نیست یک کلمه گفت برو
من خیلی اصرار کردم انگار من به زبان دیگر صحبت می کردم
نمی فهمید
گریه کردم التماس کردم به پاش افتادم اما نشد که نشد
استاد شهریار می فرماید
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم
ببخشید درد دل کردن هم بلد نیستم
چرت وپرت زیاد گفتم شرمنده
اصلا نفهمیدم چی گفتم