( حضرت ) خیام
روح جاری در همه ی زمان ها
( قسمت دوم )
.................
... این حیرت همه جه با ( حضرت ) خیام بود. زیرا ( حضرت ) خیام روان بیدار مخلوق جهان بود. می خواست به راز هستی پی ببرد و آفرینش را توجیه کند. و شاید به آن پی برده بود اما توجیهش برای ذهن کور و کودن دیگران مشکل بود.
در این جست و جوهای فکری هستم که شادروان کسروی پیش چشمم مجسم می شود که در زیر تاق بلند دادگستری ایستاده و از زخم کارد سلاخی می نالد و با لهجه شیرین آذری می گوید:
(( این چه دانشی ست؟ همه اش گفته اند: نمی دانیم، حیرانیم، در کشف اسرار خلقت ناتوانیم. آخر ندانستن که حکمت نیست، عمه ی من هم نمی داند. پس حکیم است؟ ))
می گویم: (( استاد، چرا سفسطه می کنید؟ ( حضرت ) خیام و دیگران تا حد ممکن می دانسته اند.
تجاهل العارف می کرده اند. می خواسته اند عوام الناس را به تفکر وادارند. چون و چرا کردن آغاز کشف است و کشف آغاز حیرت، بس که این دستگاه آفرینش عظیم است. ))
می گوید: (( پس مردم را می فریفته اند؟ ))
می گویم: (( استاد جان! حالا می فهمم که جاهلان چرا ناکارت کردند.))
می گوید: (( knock out))
( ادامه دارد )
..................
* توضیح: بنا به برخی مشکلات که نمی دانم از سیستم حقیر است یا از سایت، امکان پذیر نشد این مقاله را در یک و حتی دو قسمت منتشر کنم، پوزش حقیر را همیج جا پذیرا باشید
دو دیده فرش راهتان باد
امید که قسمت سوم و انتهایی را به زودی بنویسم
* ماخذ این مقاله، در قسمت اول ذکر شده است
سپاس مجدد