سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مادردمشترکیم.مارادریابید...
        ارسال شده توسط

        خالد بایزیدی(دلیر)

        در تاریخ : شنبه ۸ تير ۱۳۹۲ ۱۱:۱۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۹۴ | نظرات : ۸

        نوشته:خالدبایزیدی(دلیر)
        «مادردمشترکیم.مارادریابید...
        تقدیم به:مردم مظلوم افغانستان
        هنگامیکه درشهرویران شده ی «قندهار»ول وسرگردان درکوچه پس کوچه ها.چون پرندگان درغربت .بی کس وتنها
        پرسه می زنم وتنهاچراغ برق های کوچه وخیابانها.آن هم سوخته...همدمم بودندوبه خانه های کاهگلی که فقط
        دریچه هائی ازآن باقی مانده بودمی نگریستم.بی اختیاراشک ازدیدگانم جاری می شدوغبارغم وتنهائی وبی کسی 
        راروی گونه هایم می شست.درحالی که بغض گلویم رامی فشردشعرفروغ فرخزادرازمزمه می کردم 
        اگربه خانه من آمدی
        برای من ای مهربان چراغ بیاور
        ویک دریچه که ازآن
        به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم...
        وکوهی ازغم واندوه برشانه هایم سنگینی می کردکه آه!...ازبخت بدمان خانه ای هم نداریم که کسی برایمان چراغ بیاوردودریچه ای به ازدحام کوچه خوشبخت وجهان رازیباوروزگاررابه کام خویش ببینیم
        به جای چراغ .بمب افکن ها ی اشغالگران بمب هاراچون باران برسرمان می ریزندوهرچه آرزووامیداست درعمق
        خاک فرومی نشانندواگرم دریچه ای باشدبرای ما.دریچه مان راروبه مرگ وویرانی وآوارگی وگرسنگی است و
        مدام ازاین زاویه ی دریچه به جهان وزندگی نگاه کرده ایم .یعنی مجبورمان کرده اند که اینگونه نگاه کنیم...
        ووقتی که به خودمی اندیشیم ونگاهی به خانه های کاهگلی مان می اندازیم وبه جسم نحیف وافتاده مان که 
        ازسوتغذیه داریم می میریم وبه جزپاره ای استخوان برتن مان باقی نمانده.بااین وضعیت به خودشک می کنیم
        که نکندماازفولاد باشیم که این همه بمب هارامثل باران برسرمان می ریزند!واقعا این هامی خواهندکی هاراازبین
        ببرند؟!ماکودکان وزنان ومردان سالخورده را...یااین که تروریست هارا...این که می بینیم همه بمب هابرسرمافرود
        می آیندووتروریستها ورهبران جانی درامن وامان به سرمی برند.می پرسیم :قضیه چیست؟که ما راهدف قرار
        می دهند؟حتما جرم بزرگی مرتکب شده ایم که خود ارآن غافل ایم...
        که تمامی دریچه هارابه رویمان مسدود کرده اندوباکوله باری ازآوارگی وبی کسی راهی کوهها وکوهستانها
        می شویم وبافقروگرسنگی ومرگ دست وپنجه نرم می کنیم وهیچ کس نیست صدای گریه کودکان مارا.زنان و
        مردان مارابشنود.وقتی که به کودکان افغان نگاه می کنم که هزاران هزارکودک زیرقطعات بمبهای مهیب اشغالگران قطعه قطعه می شوندویا دراردوگاههای آوارگی درمضیقه موادغذای قراردارندوازگرسنگی روزی دهها
        کودک جان می سپارندودنیای کودکانه شان رابااین وضع به عدم می فرستندبی اختیار اشک ازدیدگانم جاری 
        می شودکه چراوبه چه جرمی این کودکان این گونه قربانی سیاست های غلط رهبران نوکر وجیره خوار اشغال 
        گران ووو می شوند...؟ازسویی دیگربه کودکان این دیارچشم می دوزم که دربهترین ماشین های لوکس ومدرن
        نشسته اندوچه زیبا به دنیای کودکانه شان می خندندودرآن سیروسفرمی کنندوآن دوران راخوش می دارند
        وازهمه امکانات رفاهی برخوردارندوچه عاشقانه دست والدین شان راگرفته اندوبه فروشگاههامی روندودربین
        انواع اسباب بازیها گم می شوند.بی خبرازهمسن وسالان خودکه درآن سوی مرزها ی افغانستان ازهمه آن
        امکاناتی که دراین جاازآن برخوردارند آنهامحروم هستند
        هزاران کودک اکنون دربیمارستانهای صحرائی بی دست وپاهستندوقادربه بازی کردن نیستندوچون ابربهاران ازدرد
        می گریندوفاقدهرگونه امکانات رفاهی هستندوبه جای اسباب بازی با«مین»و«نارنجک»وموادمنفجره بازی کرده اند.وچه می داننداین هاچیست؟وباانفجارناگهانی قسمتی از اعضای بدن اش راازدست داده وازدردچنان 
        می نالدکه گوش آسمان را کرکرده است ولی افسوس هیچ کس این ناله هارانمی شنود.کاش رهبران داخلی و
        جهان به جای مین گذاری وانفجار بمب وسایر موادمنفجره درخاک برهوت افغانستان که کودکان وزنان ومردان
        سالخورده رابه روزشوم می نشاند.گندم می کاشتندوکودکان آن رابااشتیاق درومی کردندومصرف می نمودند
        کاش به جای بمب هادرآسمان مه آلود ودودگرفته افغانستان برای کودکان اسباب بازی ولباس وشکلات ومواد
        غذایی ریخته می شدتاکودکان افغان هم مثل کودکان اینجا به دنیای کودکانه شان لبخندبزنندوروزگاررابه کام.
        شان باشد تاهرگزروح لطیف شان شکسته نشودوچشمان زیبا ومرواریدشان مجبوربه ریختن اشکی نباشد...
        ودرکوچه وخیبانها ی افغانستان ول وسرگردان نگردندودست محبت آمیز والدین شان برسرشان بلغزد.
        وقتی که کودکان اینجارامی بینم :که بهترین لباس هاراپوشیده اندوشادی وخوشحالی درنگاه کودکانه شان موج
        می زند...ولی ازسویی دیگربانگاه کردن به این کودکان بی اختیارتصویرغمزده ی کودک افغان جلوچشمانم سبز
        می شود که قسمتی ازاعضای بدن اش راازدست داده وجهان رابه کمک ومداوا فرامی خواند.کودکانی که شب
        گرسنه ومضطرب سربه بالین نهاده وخواب های غذاهای لذیذ.خوابهای انواع اسباب بازیهاباصدای مرگ آفرین
        بمب افکن ها.رویاهایشان رابه کام مرگ فرومی رود.دلم سخت بدردمی آید.باخودمی اندیشم که چرابایددرجهان
        ودرزیرسقف یک آسمان اینقدر دربین ماانسانها فاصله باشد .گناه آن کودک افغان .عراق .افریقا .فلسطین ووو.
        چیست؟چراباید این کودکان تاوان سیاست های غلط آمریکا واسرائیل وانگلیس ومتحدان اش رابپردازند
        بیائیدودرهرکجای جهان که هستید شادیهایمان را بااین کودکان افغان وووتقسیم کنیم ..کودکان می گویند:
        مادردمشترکیم 
        مارادریابید
        جون 2013-ونکوور-کانادا
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۷۰۴ در تاریخ شنبه ۸ تير ۱۳۹۲ ۱۱:۱۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2