حسن فرازمند
استاد "حسن فرازمند"، شاعر، طنزپرداز و روزنامهنگار تهرانی، زادهی نهم اسفند ماه ۱۳۳۵ خورشیدی، در ورامين است.
ایشان همچنين بنيانگذار گزارشنويسی پشت صحنه فيلمها و سريالهای تلويزيونی است.
ایشان تحصيلات خود را تا اخذ ديپلم طبيعی آن روزگار در همان شهر به پايان رساند و همزمان همكاری خود را با برخی از نشريات از جمله مجلهی جوانان در سالهای قبل از انقلاب آغاز كرد و نخستين شعرهايش را در سال ۱۳۵۳ خورشیدی، به بعد با عنوان «حسن لرنی ـ ورامين» در اين مجله هفتگي پرشمار آن روزگار به چاپ رسانيد و از سال ۱۳۵۶ خورشیدی، به بعد همكاری خود را با راديو آغاز كرد و چندی نيز به كار ترانهسرايی پرداخت، سپس به خيل روزنامهنگاران پيوست و بيش از ۳۴ سال است كه با مطبوعات همكاری مستقيم دارد. اكنون نيز با روزنامه اطلاعات همكاری میكند.
از استاد فرازمند مجموعه شعر «كلوزآپ نمای نزديک» توسط نشر روزگار در سال ۱۳۸۶ خورشیدی، و نيز مجموعه شعر «برگ و باد» توسط انجمن شاعران ايران در سال ۱۳۹۰ خورشیدی، منتشر شده است. اكثر آثار او در قالب نيمايی است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[سفرنامه]
آبجوش و يخ و سيگار
بستنی كيم، زغال
خط ايرانسل و نوشيدنی سرد و گوارا
ابتدای سفر اين است، عزيزم
انتهای سفر اما:
خاطرات من و تو، عكس لب جاده و رود
و اجاقی خاموش
خالی از آتش و دود
و تو با من خواهی گفت: حسن
كاش انسان
دائما در سفر و فكر سفر بود.
(۲)
[مثلثها]
من كه از كار فلک سر در نمیآرم
اين چه رسمی!
اين چه اوضاعیست كه؟!
من تو را دوست
او مرا دوست
ديگری دنبال اوست
دست آخر هم
هر سهمان تنهای تنها
و جهان لبريز از عشق مثلثهای تودرتوست
من كه از كار فلک سر در نمیآرم
ليكن ای آرام جانم، مهربانم، دوستت دارم.
(۳)
[موتوریها]
خسته میلولند
میروند از لابهلای دودها
میروند از لابهلای هرچه آيينه
هرچه گلگير و سپر، سخت
زودتر از ما به مقصد میرسند، آری
گاهی اما ديرتر
گاهی اما هيچوقت
(۴)
[فنج]
رفته با خود ديریست
گوشهای دنج گرفتهست
نشستهست
حال اين فنج گرفتهست
بال اين فنج شكستهست
و تو گويی، حتا
خودش از قصد
در باز قفسش را بستهست
بال اين فنج شكستهست، خدايا
بال اين فنج شكستهست
(۵)
[سير و گشت]
بروم باغ كمی سير كنم
و مواظب باشم
گشت ارشاد نگيرد
گل و بلبل را با هم
(۶)
[راز]
پشت هر در خبری
زير هر سنگ گياهی
پس هر حادثه يک رشتهی راز
سرنخهای نهفتهست و نگفتهست به هر چشم و نگاهی
آه ای چشم من ای ساده، چهقدر
روی هر سطح چنين میلغزی
و مرا مثل خودت
میفريبی و چنين میخواهی؟!
(۷)
شانه
نیمهی شب
هرکسی بال پتو را
روی پایم بکشد
سوپ را بر هم بزند
صبحدم
هرکه موهای مرا شانه بزند
مادرم
خواهد بود.
(۸)
ابلهی گفت:
سنگ مفت
بال گنجشک مفت
آه امشب
من از این غصه چه سان خواهم خفت.
(۹)
[لیبرالها]
نه به چپ
نه به راست
حرکت بین دو خط
وه چه زیباست نرفتن پای میز قاضی
خم نگشتن جلوی گزمه از خود راضی!
(۱۰)
در اين بانکها من حسابی ندارم
و دفترچهام خالی از اسكناس
پر است از گل ياس
پساندازم اين واژههاست
پسانداز من لحظههايیست كه
به ديدار مادر شكفتم
و انگشتهای چروكيدهاش را
ميان دو دستم گرفتم
و بو كردم، آنقدر كه
وارد يک تماشا شدم
پسانداز من مصرعیست
كه حافظ به من داد
مسير شما هم اگر سمت اين بانک افتاد
حساب مرا چک كنيد
كه برداشت از اين حساب
برای شما هم مجاز است
برای شما هم حساب گل ياس
در اين سينه باز است.
(۱۱)
نه تو بر میگردی
به همان کوچه بنبست قدیمی
و نه دیگر،
من به آن کوی پر از خاطره و گرم و صمیمی
خانههای پدریمان دیگر
رفته در طرح و فراموشی و اغماء
رفته در آگهی حصر وراثت
آآآآه... از گردش این چرخ در این کوچه بنبست.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی