سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آبان 1404
  • شهادت سيد علي اندرزگو به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1357 هـ ش
23 جمادى الأولى 1447
    Thursday 13 Nov 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

      پنجشنبه ۲۲ آبان

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      اعظم نیک‌روش
      ارسال شده توسط

      لیلا طیبی

      در تاریخ : ۲ هفته پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۵ | نظرات : ۴

      اعظم‌ نیک‌روش

      بانو "اعظم نیک‌روش"، شاعر کرمانشاهی‌ست.
      تعدادی از اشعار ایشان در کتاب مشترک "فریاد ملی ماه": شعر زنان ایران [جلد ۱] (چاپ ۱) [نرگس دوست، حبیب پیام، فریبا حمزه‌ای، اعظم نیک‌روش، شهرام فروغی‌مهر] چاپ و منتشر شده است.

      ┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

      ◇ نمونه‌ی شعر:
      (۱)
      تنهایی من امروز صبح بیش‌تر و بیش‌تر شد
      مردی از کوه پرتم کرد
      حافظه کوتاه‌ مدت آغوشت
      صدای گنجشکان در ته مراقبه‌ام: 
      جیک جیک جیییییییییک
      بر می‌گردم به دانه‌های ریز سلول‌های پاشیده روی میله‌ها
      عروسی‌ست امروز
      باید بروم
      باید بروم
      زبانم فارسی‌ست و غمم مرد ترک قزلباش
      تو هرگز مرا نخواهی فهمید، 
      آغوش تو سنگ است، چشمانت جوشن
      دست‌هایم از شب قبل در رود گنگ آماده، 
      از یکی خواب‌هایم آمده، 
      اسمش "ام‌گیری"ست
      نباید از دستش بدهم
      باید بروم
      از عکس خورجین یکی از ژست‌های معروفت
      همان که پارسال کنار رودخانه هاشم گرفته بودی،
      دستگیرم شد
      تو بومی ما نبودی، 
      وسط پیشانیت از نیزارهای شلمچه انبوه‌تر، 
      پر از گنجشکان غواص، 
      اسم یکی‌شان "خواجه علی" معروف به خوره مین و بند
      همان سال باید می‌رفتم، 
      عجله‌ای، 
      به آخر خط رسیده بودم
      آه این حافظه کارون
      این جریان غریب صداها، 
      هر یک در غاری پناه گرفته، 
      اشک اول، 
      اشک دوم، 
      اشک سلکوس
      سوار بر پاراگلایدر، 
      تشنه
      باید بروم
      باید بروم ته شکوفه‌های بهار، 
      مانند نیش زنبور، 
      به جستجوی "استفان"
      نورهای سبز و نارنجی مایل به آبی
      حس کردم گنجشکی به دریا باز شد
      عطر تو را هرگز دستکاری نخواهم کرد
      باید بروم
      بیش‌تر از تمام عروس‌های دهلی
      ام‌گیری دوست‌داشتنی
      ام‌گیری تمام آب‌های ولایت کنگ، 
      حیدرآباد، 
      موکتی،
      ام‌گیری غارهای نمناک
      امشب دیگر تو را نخواهم بخشید.

      (۲)
      به رفتگری که آب می‌خواهد
      با چند حرکت ساده
      که بر در می‌کوبد
      به در کوفتن پدر
      که امتداد شبت را
      در اواسط روز
      از هم می‌درد
      به سادگی اتکا می‌کنم
      به حرکت تند ماشینی
      که مرا به مقصد موعود می‌رساند
      و حجمی که از زائویی در حال درد
      ناگهان فرو می‌غلتد
      به دنیای درهم و برهم
      ناگهان اتکا می‌کنی
      به صندلی‌ها
      به لبخندها
      و تعارف برای برداشتن قند
      در دلت می‌سوزد
      و آب می‌شود
      گوهری که داشتی
      به سلامتی من همان کسی هستم
      که از اغتشاش زندگی‌ات خبر دارم
      آﻣﺪﻩام تا وﺻﻠﻪات کنم
      تو تنها یک آشغالی!
      یک آشغال بی‌سروته
      که باید ساماندهی شوی
      و در گوﺷﻪای خفه شوی
      من دردت را می‌دانم
      تمام دردهای احمقاﻧﻪات را
      که تو را اﻳﻦﭼﻨﻴﻦ مضحک نشان می‌دهد
      تو باﺷﺨﺼﻴﺖترین احمق مضحک هستی
      که نیاز به یک سیلی آبدار دارد
      در را ببند!
      در را ببند پدر!
      این نورهای بیهوده نمی‌گذارند افکار تاریکم را
      ساماندهی کنم
      من باید خواب ببینم
      من نیاز به خواب دارم
      چرا می‌خواهی زودتر از موعد
      به دنیا بیایم
      آه پدر!
      دﺳﺖهای چه کسی‌ست
      آنﻗﺪر بزرگ
      که مرا به سوی در بغلتاند.

      (۳)
      پرنده‌‌ 
      می‌گوید
      انگشتانم
      پنج‌ شاخه‌ی‌ نازک‌اند
      روی‌ درختی
      که‌ باد‌ 
      بهار را می‌تکاند

      (۴)
      ماه
      از‌ سینه‌ی سنگ‌های‌ رودخانه‌ 
      پرت‌ می‌کند
      نیمه‌ای
      از‌ خودش‌ را‌ در‌ چاه..!

      (۵)
      پیرهنش‌ را
      در‌ قرص‌ شب
      پرندگان
      با‌ زخم‌ ماه‌ می‌‌خوانند

      (۶)
      ناف‌‌ ماه‌ را‌
      انگور‌‌هایی 
      بریده‌ 
      که در‌ خنکای‌ باد
      پرندگان در‌ شاخه‌ می‌خوانند

      (۷)
      ماه
      از دهانش
      سنگ‌های رودخانه را
      به قرص شب
      پرت می‌کند

      (۸)
      قد می‌کشد 
      کنار تنت
      مردی که در کلاه بلوطی‌اش
      چویل‌ها را
      از مرگ برفی
      نجات‌ می‌دهد!
       
      گردآوری و نگارش:
      #لیلا_طیبی

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۶۰۴۲ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      مهدی عبدلی حسین آبادی
      ۲ هفته پیش
      درود بر شما خندانک خندانک
      نیکو روش و خوش سخن و ستوده پندار خندانک
      صبا حاجی بابایی  (پرواز)
      ۲ هفته پیش
      «این شعر، آینه‌ای شفاف است که فراتر از سطح، به ژرفای پنهانِ ادراک می‌نگرد. هر واژه چون دانه‌ای است که در خاکِ معنا کاشته شده و اکنون ثمرِ حکمتِ نویسنده را به تماشا گذاشته است.»🌹🌹🌹
      سید موسوی (نوریان)
      ۳ روز پیش
      درود و عرض ادب🙏🌺
      باور می کنید که گیج شدم؟
      آیا من مخاطب هستم یا کیست؟
      خدا گواه بر قصدم است
      اما در توانم نیست احساسی را
      در قلم کسی حس کنم که خودش
      نیست، امیدوارم که درک کنید
      جز این نبود آن چه گفتم🙏
      این مشکل از منه، به خودتان
      نگیرید، در پناه خداوند باشید خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      9