نظرانیشتین درمورد متافیزیک
آلبرت انیشتین درسال1954یکسال قبل از فوتش مصاحبه ای انجام داد که بلافاصله مهر محرمانه خورد .
تا امروزحتی وجود چنین مصاحبه ای ازسوی دانشمندان انکارشده اما قرن بیست ویکم باخودش چیزهای عجیبی آورده . ازدل یادداشتهای فراموش شده ی" کورت گودل"دوست نزدیک انیشتین این سخنان دوباره آشکارشدند. این فقط یک گفتگو نیست یک اعترافه . نگاهی ازدرون ذهنی استثنایی به آنسوی مرززندگی واضحه که چطور بنظرمیرسه . افسانه گی ، ساختگی ، بیش ازحد خارق العاده اما این دستنوشته درسال 2022 در پرینستون پیدا شد جایی که هیچکس انتظارش را نداشت . این سند با این جمله آغازمیشه :
این اعترافات ممکنست بشریت را دگرگون کند یا نابود سازد .
خبرنگاری که نامش فاش نشده اولین سؤال رومیپرسه :
پروفسورانیشتین آیا به ادامه ی زندگی پس ازمرگ باوردارید ؟
انیشتین پاسخ میده باورداشتن ، واژه ی درستی نیست ، من ترجیح میدم بدونم .
خبرنگار جامیخوره ، انتظارچنین جوابی رو نداشت ، ادامه میده : اما علم ، علم شما همیشه وجود روح رو رد کرده .
انیشتین با لحنی جدی اصلاحش میکنه ، علم من نه ، اون چیزی که مردم به اسم علم میشناسند فقط به چیزهایی نگاه میکنه که میتونه ببینه و اندازه بگیره ، چیزی که تووی فرمول نگنجه براش نامرئیه .
حالا خوب گوش بده چیزی که میخوام بگم باید بین ما بمونه حداقل تا وقتیکه انسانها آماده بشن .
زندگی با مرگ تموم نمیشه این یک فرضیه نیست یک حقیقته ومن اینو نه از راه فیزیک بلکه با نگاه به ساختارهای ریاضی زمان و فضا فهمیدم .
خبرنگارنمیتونست چیزی رو که شنیده بود باورکنه ، پرسید ببخشید پروفسور آیا درباره ی روح صحبت میکنید یا درباره ی بهشت ؟
انیشتین پاسخ داد من درباره ی ادامه ی مسیرحرف میزنم ، درباره ی دگرگونی . یک موج رو تصورکن که روی سطح اقیانوس حرکت میکنه ، تا زمانی که باد میوزه اون موج هست ولی وقتی باد می ایسته آب ازبین نمیره فقط موج ، دیگه دیده نمیشه اما انرژیش هنوز تووی اون اقیانوس وجود داره ، آگاهی انسان مثل همون موجه ، بدن فقط یک فرم موقتیه که اون موج دراون متجلی میشه زمانی که بدن میمیره آگاهی نابود نمیشه فقط به اقیانوس برمیگرده .
خبرنگارپرسید ولی این حرفها با نظریه نسبیت چطور سازگاره ؟
انیشتین لبخند زد و گفت : نسبیت درباره ی ماده و انرژیه ولی همیشه یک عنصردیگه هم تووی معادلات وجود داشته : ناظر . آگاهی ، یک محصول جانبی ازماده نیست بلکه قبل ازماده ست ، کل این جهان فقط به یک دلیل وجود داره ، چون کسی هست که داره اونو ادراک میکنه این یک حقیقت قدیمیه ، حقیقتی که عرفا با مکاشفه و شهود احساسش کردند ، من ازطریق ریاضیات بهش رسیدم .
آزمایش معروف پارادکسِ دو شکاف که اثبات کرد نگاه ناظر واقعیت رو تغییرمیده یا درهم تنیدگی ذرات کوانتومی . همه اینها به این اندیشه ی عجیب اما زیبا اشاره دارند : آگاهی خودش واقعیت رو شکل میده و زمانی که بدن میمیره این آگاهی ازبین نمیره برمیگرده به منبعش ، به ادراکی ناب و خالص و اگه ازم بپرسند که آیا خدا وجود داره ؟ جواب میدم : خدا انسان نیست نه یک پیرمرد ریش سفید و نه یک موجود جدا از ما ، خدا خود اقیانوسه ، جایی که آگاهیِ همه ی موجودات یکی میشن ، بهمین دلیل هیچکس که تا امروز زندگی کرده هرگز بطور کامل ناپدید نشده ، مرگ پایان نیست مرگ بازگشت به خانه ست . خبرنگار پرسید پروفسور ببخشید که رُک حرف میزنم ، اما چطور دانشمندی در سطح شما میتونه چیزی اینقدر متافیزیکی بگه ؟
انیشتین گفت فکرمیکنی این ایمانه ؟ نه اینها دانشه . من مشاهده کردم . کارم روی نظریه ی میدان یگانه منو به یک حقیقت رسوند : یک ساختار واحد وجود داره که ماده و انرژی رو بهم متصل میکنه .
اوایل قرن بیستم ما دانشمندها فکرمیکردیم اتم کوچکترین ذره ی جهانه ولی اشتباه میکردیم فراتر از اتم ، خلأ وجود داره ، فراتر ازخلأ ارتعاشه ، یه زمزمه ی نامرئی ، و پشت اون " آگاهی" .
درپدیده ی درهم تنیدگی کوانتومی دو ذره حتی اگه کیلومترها ازهم فاصله داشته باشند بازهم به هم متصل میمانند این فقط فیزیک نیست یک نشانه ست ، نخ نازکی که از دل معادلات عبورمیکنه وبه چیزی فراتر اشاره داره . ارتباط ، جوهره ی هستیه . اگه ذرات میتونن درفضای بینهایت کیهان بهم متصل باشند چرا آگاهی ها نتوانند فراتراز مرگ بهم متصل بشوند ؟ آگاهی وابسته به مغز نیست مغز یک واسطه ست یک گیرنده که فرکانسی رو ازجایی دورتر دریافت میکنه ، جایی که زمان و مکان در اون معنا نداره . مرگ نابودی اون گیرنده ست نه پایان سیگنال . امواج هنوز درجریانند مثل امواج رادیویی که تووی فضا پخش میشوند حتی اگه هیچ رادیویی نباشه که صداشون رو بشنوه .
خبرنگار پرسید : ببخشید اما چرا تصمیم گرفتید درباره ی این موضوع حرف بزنید ؟
انیشتین پاسخ داد چون زمان داره تمام میشه ، من درآستانه ی مرگم و نمیخوام این حقیقت با من دفن بشه بشریت داره به لحظه ای نزدیک میشه که درک میکنه مرگ دشمن نیست یک عبوره ولی اگه این حقیقت زودتر از زمانش آشکار بشه ممکنه تحریف بشه و برای قدرت طلبی یا دستکاری استفاده بشه بهمین دلیله که تا امروز سکوت کرده بودم ، اما اکنون حس میکنم دوران مادی گرایی داره تموم میشه علم و معنویت بالاخره کنارهم قرارمیگیرند و اون زمانیه که درها بازمیشوند .
خبرنگار پرسید : چه چیزی درانتظارما درآنسوی مرگه ؟
انیشتین پاسخ داد : پاسخ هم ساده است و هم پیچیده ، همه چیز به سطح آگاهی بستگی داره افرادی که زندگیشون روصرف قدرت، لذتهای آنی یا خودخواهی کردند به لایه های پائین تر واقعیت متصل میشوند آگاهیشون همچنان درمیان سایه های گذشته شون سرگردان میمونه ، اما افرادی که بدنبال حقیقت بودند ، عشق ورزیدند و خدمت کردند ، اونا اوج میگیرند ، با سرچشمه ی هستی یکی میشوند و آرامشی ناب و آغازی جدید درانتظارشونه من شک دارم این چرخه پایانی داشته باشه آگاهی دوباره و دوباره بازمیگرده تا بیاموزه ، رشد کنه و نوری به جهان بیاره .
خبرنگار فوراً پرسید منظورتون تولد دوباره ست ؟
انیشتین گفت بله اما نه بصورت خودکار. این یک انتخابه، اراده ی آزاد بالاترین قانونه، زمانی که آگاهی آماده بشه میتونه ازاین چرخه بیرون بیاد اون زمانه که چیزی میاد که عرفا بهش میگفتند : رهایی . تووی اون لحظه، فردیت ازبین نمیره بلکه تووی اقیانوسی از نورحل میشه بدون ترس ، بدون درد ، فقط عشق . ما هممون مسافریم و مرگ ، دیوارنیست بلکه یک درگاهه .
خبرنگارپرسید : پروفسور اگه اینطوره چرا بقیه ی ذهنهای بزرگ حرفی نمیزنند ؟ چرا اینهمه سکوت ؟ انیشتین درپاسخ گفت چون حقیقت هم خیلی ساده ست وهم خیلی خطرناک! دانشمندازمسخره شدن میترسه دین ، میترسه که قدرتش رو ازدست بده ، سیاستمدار واهمه داره که دیگه نتونه کنترل کنه . حقیقت آزاده و هرکسی که به سلطه عادت کرده از آزادی میترسه . خیلی از ذهنهای بزرگ همچون نیوتن پلانک تسلا حتی داروین، تووی سالهای آخرعمرشون شک کردند ، شک کردند که شاید چیزی بزرگتر پشت این نظم باشه چیزی فراتر از یک تصادف محض ولی بیشترشون سکوت کردند یا فقط با استعاره ها حرف زدند . خود من هم بیشتر عمرم سکوت کردم اما حالا وقتی بدن داره آروم آروم خاموش میشه و روحم آماده ی رفتنه حس میکنم وقتشه که حقیقتو فاش کنم .
خبرنگار با صدایی آروم پرسید : یعنی مرگ وجود نداره ؟
انیشتین جواب داد : مرگ وجود داره ولی نه به شکلی که مردم تصور میکنند مرگ شکل ، مرگ بدن ، مرگ شخصیتی که به یک زندگی خاص مرتبطه وجود داره ، اما ذات اون جاودانه ست همونطوری که انرژی هرگز نابود نمیشه فقط تغییرشکل میده ، آگاهی هم همینطوره . همه ی افرادی که تاکنون زندگی کردند هنوز هستند ، درلایه های دیگه ی واقعیت ، درشکلهای دیگه ، افکار، احساسات ، تجربیات اونها همه دریک میدان وسیع حفظ شدند ، علاوه براین ما بطور مداوم به این میدان متصل هستیم زمانی که شهود زمزمه میکنه یا یک حس از پیش دانسته سراغت میاد همه ی اینها صدای اون آگاهی پنهانه که به یادت میندازه تو هرگز جدا نیستی .
خبرنگار با نگاهی پر از پرسش گفت : اما اگه این درسته ، چرا هنوز درد ، بیماری یا حتی غم از دست دادن وجود داره ؟
انیشتین پاسخ داد : رنج ، یک مدرسه است بدون تجربه ی رنج ، آگاهی نمیتونه رشد کنه ، درد ، بخشی ازمسیر بیداریه همونطوری که عضله بدون فشار رشد نمیکنه، آگاهی هم بدون عبورازتاریکی نمیدرخشه هر زخمی ، درسی داره و حتی سختترین زندگیها با نظمی پشت پرده هدایت میشوند هرچند ذهن انسان همیشه قادر به درک اونها نیست . زمانی که اینجا رو ترک کنیم خیلی چیزها برامون روشن میشه . اون زمان میفهمیم که هیچکس هرگز واقعاً تنها نبوده و همه ی مسیرها درنهایت به وحدت و یگانگی میرسه ، اما باید چیزی رو اضافه کنم درسالهای اخیر یک چیز نگران کننده رو مشاهده کردم ، بشریت با سرعت به سمت تَوَهم جدایی درحرکته ، فناوری بسرعت پیش میره ، اما اخلاق همچنان در سایه ای از کندی و عقب ماندگی گرفتار میمونه . انسانها به فراموشی دچار میشوند . فراموش میکنند که در درون یکدیگر حقیقتی یکسان وجود داره . اونا به دشمنان نگاه میکنند درحالیکه درواقع تنها بازتابی ازخودشون هستند . این خطرناکه ، بسیار خطرناکه . اگه بشر نتونه اون حقیقت عمیق رو درک کنه که درنهایت همه ی ما یکی هستیم ممکنه نتونه قرن آینده رو پشت سر بذاره . انتخاب با ماست یا به حقیقت اینکه همه ی ما در عمق وجودمون یکسانیم میرسیم یا درجهل غرق میشویم و خودمون رو از درون نابود میکنیم ، به همین دلیل تصمیم گرفتم این مصاحبه رو داشته باشم . شاید آخرین مصاحبه م باشه . میخوام کلمات من به شما یادآوری کنه که مرگ پایان نیست ویگانه دشمن انسان جهل وناآگاهیه ، دانش نوره و نوربر تاریکی غلبه میکنه .
انیشتین به خبرنگار گفت این رو به کسانیکه آماده ی شنیدنش هستند منتقل کن ، اما یادت باشه هرگز این دانش رو به کسی تحمیل نکن ، هرکسی باید خودش حقیقت رو پیدا کنه .
سؤال اصلی این نیست که بعداز مرگ چه چیزی در انتظارمونه سؤال واقعی اینه که چطورقبل ازمرگ زندگی می کنیم و یادت باشه ، عشق تنها واقعیتیه که هرگز ازبین نمیره .
درک اینکه مرگ پایان نیست باید برای انسان الهام بخش باشه که بجای فرار ازترس به بهبود و ارتقای اعمالش بپردازه اگه همه میدونستن که افکار، کلمات و اعمال ما نه تنها ازبین نمیروند بلکه دریک میدان مشترک از واقعیت ادامه پیدا میکنند جهان بطورکامل تغییرمیکرد اما سؤال اینه : آیا بشریت برای پذیرش چنین دانشی آماده است ؟
اگر روزی در10 ، 20 یا 100سال دیگه کسی این مصاحبه رو بخونه بذارید بدونه که من نه یک صوفی بودم نه یک عالم دینی من فقط جوینده ی حقیقت بودم .
حقیقت متعلق به ادیان و یا علم نیست . حقیقت متعلق به کسانی ست که جستجو میکنند .
انیشتین درآخرین کلماتش گفت زمانیکه جوان بودم فکرمیکردم مهمترین چیزتووی زندگی اینه که قوانین جهان رو کشف کنی فرمولی که همه چیزرو توضیح بده ولی با گذشت زمان فهمیدم که سختترین کار اینه که خودتو بشناسی ، درک کنی که چه ارتباطی با بقیه داری. علم قابل فهمه ولی معنای زندگی روهرکسی باید خودش پیدا کنه ما ازمرگ میترسیم چون ترس ازدست دادن داریم اما واقعاً چیزی برای ازدست دادن وجود نداره آنچه که واقعیته ، با ما میمونه ، عشق ، کارهای خوبی که کردیم ، خاطراتی که ساختیم اینها همه ادامه پیدا میکنند حتی اگه دقیقاً ندونیم چطور.
خبرنگار دفترچه اش رو بست و گفت : متشکرم پروفسور من حرفاتونو نگه میدارم .
انیشتین با لبخندی غمگین اما گرم گفت : نه برای اینکه فقط تکرارشون کنی برای اینکه بهشون فکرکنی یادت باشه هرگز در ترس زندگی نکن درجستجو زندگی کن تنها چیزی که واقعاً مهمه همینه .
تایپ : بهمن بیدقی 27/7/1404