سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آبان 1404
  • شهادت سيد علي اندرزگو به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1357 هـ ش
23 جمادى الأولى 1447
    Thursday 13 Nov 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

      پنجشنبه ۲۲ آبان

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      رخساره
      ارسال شده توسط

      سید علیرضا دربندی

      در تاریخ : ۲ هفته پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۶ | نظرات : ۶

      در آن کوچه قدیمی مرتضی با استرس فراوان و بدون هدف مسیری را رفته و باز می‌گردد
      هر از گاهی دستی از کلافگی لای موهایش می‌کشد و نگاهی به صفحه گوشی رنگ و رو رفته اش می اندازد
      خسته شده و تکیه اش را به دیوار کاهگلی می دهد که مقداری از خاک آن روی سر و صورتش می‌ریزد
      ای تف به بخت و اقبالت مرتضی
      این را گفته که پیامکی برایش می آید با استرس آنرا باز کرده و متوجه می‌شود طرف خوش قولی کرده و مبلغ پیش پرداخت را واریز کرده است!
      درب خانه را با کلیدش باز کرده و وارد خانه می‌شود
      رخساره در آشپزخانه مشغول خرد کردن سبزی است که مرتضی سلام کرده و به سرویس می رود و سر صورتش را میشوید
      به کنار رخساره رفته و می‌نشیند
      همینکه می‌خواهد چیزی بگوید رخساره به میان حرفش می آید : مرتضی خدا شاهده باز بخوای همون حرفو بزنی پا میشم میرم خونه مادرم
      مرتضی عصبانی شده از جایش بلند می‌شود و با صدای نسبتا بلندی : چرا حرف توی کله تو نمیره من از عهده خرج خودمون بر نمیام از صبح تا بوق سگ مثل خر دو شیفت کار میکنم هنوز نصفه برج نرفته پولی واسمون نمیمونه
      من خرج یه بچه رو از کجا در بیارم
      رخساره می گوید خدا بزرگه بچه خرجشو با خودش میاره
      مرتضی با صدای بلند تری قربون خدا برم مگه با حلوا حلوا دهن شیرین میشه
      به کنار رخساره می آید و روی پنجه پایش می‌نشیند
      رخساره جان این بابا پول خوبی بهمون میده زندگیمون عوض میشه
      به روح بابام به جون خودت دوباره سریع بچه دار میشیم اینبار خودمون بچه مونو بزرگ میکنیم
      رخساره روی تخت خوابیده و نوزادش در کنارش خوابیده است
      زن و مرد جوانی بیرون اتاق نگاهی به مرتضی می اندازند
      مرتضی وارد اتاق شده و نزدیک تخت می‌رود که رخساره نوزاد را محکم در آغوش می‌گیرد
      مرتضی که می‌خواهد نوزاد را از آغوش او بیرون بیاورد رخساره که صورتش غرق اشک شده فریاد می‌زند من بچه مو به کسی نمیدم غلط کردی بچه منو فروختی
      مرتضی می‌خواهد چیزی بگوید که رخساره فریاد می‌زند خفه شو خفه شو برو بیرون از اینجا ازت میترسم
      مرتضی مستأصل با قدم هایی سنگین به سمت زن و مرد جوان می رود
      من نصفه پولو احتیاج داشتم خرج کردم بقیشو بهتون پس میدم واسه اون بقیه شم حاضرم برم زندان
      مرد جوان نگاهی به همسرش می‌کند و به مرتضی رو می‌کند چند وقت بعد از اینکه پیش پرداخت رو بهت بدم فهمیدم خانمم حال طبیعی نداره وقتی بردمش دکتر بهم گفت فقط یه معجزه میتونست باعث این اتفاق بشه
      بعد از هشت سال دوا و درمون زنم باردار شده بود الانم اومدیم اینجا ببینیم یه مادر میتونه واسه پول از بچه ش بگذره
      اون مبلغ پیش پرداخت رو کادوی من و خانمم واسه به دنیا اومدن بچه ت بدون
      زن و مرد راهی می‌شوند و مرتضی در بهت سنگینی رفتنشان را نظاره می‌کند
       
      علیرضا دربندی

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۹۹۷ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      شاهزاده خانوم
      حدود ۱ ماه پیش
      موضوع سنگینعع و به شدت ناهنجار...
      هر چند که پایان بخیر گذشت...
      اولش رو خوب شروع کردید، ولی پرش‌های ناگهانی رخساره خانوم از آشپزخانه به اتاق‌خواب و اینکه به یک باره زن‌ومرد از کجا پیداشون شد... جذابیت شروع‌رو ازش گرفت...

      در کل دغدغه‌مند می‌نویسید... خندانک خندانک
      درود بر شما خندانک
      سید علیرضا دربندی
      سید علیرضا دربندی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بر شما

      اتاق خواب؟ رخساره کی در طول این داستان وارد اتاق خواب شد؟

      زن و مرد هم از اینجا و از همون ابتدای داستان وارد شدن

      این را گفته که پیامکی برایش می آید با استرس آنرا باز کرده و متوجه می‌شود طرف خوش قولی کرده و مبلغ پیش پرداخت را واریز کرده است!

      بسیار سپاسگزارم از توجه شما 🌹
      ارسال پاسخ
      بهروز چارقدچی (مجنون)
      حدود ۱ ماه پیش
      درود
      خندانک خندانک خندانک
      سید علیرضا دربندی
      سید علیرضا دربندی
      حدود ۱ ماه پیش

      درود و ارادت 🌹
      ارسال پاسخ
      آذر دخت
      ۲ هفته پیش
      درود و عرض ادب
      امیدوارم حتی در داستان ها هم این اتفاق برای کسی پیش نیاید و ریشه ی انواع فقر خشکانده شود
      موفق باشید
      🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
      سید علیرضا دربندی
      درود فراوان سرکار خانم
      سپاسگزارم از حسن توجه شما 🙏🌹
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1