سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آبان 1404
  • شهادت سيد علي اندرزگو به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1357 هـ ش
23 جمادى الأولى 1447
    Thursday 13 Nov 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

      پنجشنبه ۲۲ آبان

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      کتاب حوض کاشی
      ارسال شده توسط

      رها فلاحی

      در تاریخ : دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ ۰۲:۰۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۲ | نظرات : ۰

      حوض کاشی
      کتاب "حوض کاشی"، نوشته‌ی استاد "محمد میرکیانی"، توسط انتشارات پیام آزادی، در ۱۰۴ صفحه چاپ و منتشر شده است.
      استاد "محمد میرکیانی"، نویسنده‌، منتقد و پژوهشگر کودک و نوجوان در سال ۱۳۳۷ خورشیدی، در شهر تهران به دنیا آمد.
      او حدود ۲۰۰ نمایشنامه‌ی کوتاه و بلند برای کودکان نوشته و یا تنظیم کرده است.
      آثار منتشر شده او بیش از ۶۰ کتاب برای کودکان و نوجوانان است.
      کتاب "حوض کاشی"، جلد دوم از مجموعه طنز و جذاب "حکایت‌های کمال" است. این مجموعه پرطرفدار تا کنون ۱۷ بار تجدید چاپ شده و سریالی نیز بر اساس آن ساخته شده است.
      این مجموعه ۵ جلدی که ۱۵۰ حکایت دارد با تصویرگری "حسین صلواتیان" منتشر شده است. حکایت‌های این مجموعه همه‌گی مربوط به تهران دهه‌س ۴۰ هست و میرکیانی به گفته‌ی خودش ۹۹ درصد آنها را با الهام از خاطرات دوران نوجوانی‌اش نوشته است.
      این مجموعه جذاب نوجوانان را با سبک زندگی دهه‌های گذشته آشنا می‌کند و یادآور خاطرات روزهای کودکی و نوجوانی پدر و مادرهای آنها است. «سماور زغالی»، «حوض کاشی»، «چراغ عروسی»، «شهر فرنگی» و «عکس فوری» نام کتاب‌های این مجموعه‌اند.   
      در مقدمه این مجموعه ذکر شده: «کمال که حکایت‌هایش را می‌خوانید یک آدم معمولی است. قهرمان نیست. هیچ کار باور نکردنی‌ای نکرده. کودکی‌اش را مثل بیشتر شما گذرانده است. حالا کار‌ها و زندگی کودکی او پیش روی شماست. حرف‌هایی که از زبان کمال می‌شنوید، یک کتابچه تاریخ است. تاریخچه زندگی چندین سال گذشته بچه‌ها و مردمان کشورمان. کمال برای شما از چیز‌هایی می‌گوید که یا امروزه دیگر وجود ندارد، یا خیلی کم وجود دارد. حکایت‌های او قصه قصه نیست؛ همانطور که خاطره خاطره هم نیست؛ بلکه چیزی بین این‌هاست. حکایت‌های کمال، اتفاق‌های ساده زندگی است...»
      بله… کمال که حکایت‌هایش را می‌خوانید، یک آدم معمولی است. قهرمان نیست. هیج کار باور نکردنی‌لی نکرده.
      او کودکی‌اش را مثل بیشتر شما گذرانده؛ به مدرسه رفته، سرما خورده، خجالت کشیده، کفش و لباس خریده، دل درد گرفته، با بچه‌ها بازی کرده، توی کوچه و خیابان گم شده، موهای سرش بلند شده، پیراهننش کوتاه شد و…
      حالا کارها و زندگی کودکی او، پیش روی شماست.
      حرف‌هایی را که از زبان کمال می‌شنوید، یک کتابچه‌ی تاریخ است؛ تاریخچه‌ی زندگی چندین سال گذشته‌ی بچه‌ها و مردمان کشورمان.
      داستان‌ها در فضای اتفاقات خانوادگی و در عین جذابیت آموزنده هستند و متن روانی دارن در حال و هوای تهران قدیم و روایت یک پسر نوجوان می‌گذرد.
      داستان‌ها کتاب پر کشش‌اند، یعنی هر کدام یک، به ماجرای مجزایی پرداخته و جزییات کافی را تعریف می‌کنند.
      ─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
      ◇ فهرست مطالب کتاب:
      - کمال را می‌شناسید؟
      ۱- حوض کاشی
      ۲- موهای آلمانی
      ۳- عمو فرفره‌ای
      ۴- چرخ‌دستی عزیز خان
      ۵- تلمبه سر حوض
      ۶- روزنامه‌های عجیب
      ۷- ظرف‌های مسی
      ۸- هاون سنگی
      ۹- دستمال ابریشمی
      ۱۰- عنتریها
      ۱۱- عدسی فروش
      ۱۲- دوک
      ۱۳- کرسی
      ۱۴- گلاب شکر
      ۱۵- در کرکره‌ای
      ۱۶- لیموناکس
      ۱۷- پلومرغ شب عید
      ┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
      ◇ بخش‌هایی از کتاب:
      (۱)
      عمو فرفره‌ای هر وقت به محله‌ی ما می‌آمد از دور صدا می‌زد: فرفره‌ای... فرفره‌ای...
      بچه‌ها با شنیدن صدای او دورش جمع می‌شدند. او هم طبقش را از روی سرش زمین می‌گذاشت و با صبر و حوصله، چیزهایی را که بچه‌ها می‌خواستند به آن‌ها می‌داد.
      (۲)
      پس معلوم است که نمی‌دانی دستمال ابریشمی چه فرقی با دستمال‌های دیگر دارد. دستمال ابریشمی، یک دستمال همه‌کاره است. مردها از این دستمال چند جور کار می‌کشند.
      (۳)
      عدسی فروش چکمه‌ی بلندی به پا کرده بود و چند تا لباس روی هم پوشیده بود. روی سرش هم کلاه پشمی گذاشته بود، و با شال‌گردن، نصف گردی صورتش را پوشانده بود. حرف که می‌زد از زیر شال گردنش بخار بیرون می‌آمد.
      گردآوری و نگارش:
      #رها_فلاحی

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۸۵۷ در تاریخ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ ۰۲:۰۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
      ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      4