سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 20 تير 1404
    17 محرم 1447
      Friday 11 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بزرگترین لذت زندگی انجام کاری است که دیگران می‌گویند: تو نمی‌توانی. رومن پلانسکی

        جمعه ۲۰ تير

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        آرش پورعلیزاده شاعر گیلانی
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی

        در تاریخ : ۶ روز پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹ | نظرات : ۰

        آرش پورعلیزاده

        آقای "آرش پورعلیزاده"، شاعر و منتقد گیلانی، زاده‌ی ۲۴ آبان ماه ۱۳۵۹ خورشیدی، در رشت است. وی کارشناس‌ارشد زبان و ادبیات فارسی است و به تدریس ادبیات اشتغال دارد. 
        «چشم‌های تو قهوۀ ترک است»، «که عاشقت نشدن کار حضرت فیل است» و «آدم به چشم‌های تو معتاد می‌شود» سه اثر او است.
         
        ─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
         
        ◇ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        چشم‌های تو قهوه‌ی ترک است، ابروانت هوای کردستان
        خنده‌هایت کلوچه‌ی فومن، گریه‌های تو چای لاهیجان
        ساحل انزلی‌ست چشمانت، موج‌ها آبروت را بردند
        تن داغ تو ماسه‌ی دریاست، توی گرمای ظهر تابستان
        ای درخت مبارک نارنج، تو چراغ محله‌ی مایی
        مرد همسایه‌ی شما دزد است، شاخه‌ات را برای من بتکان
        مثل اخبار تازه می‌مانی، كه به چشم كسی نیامده‌ای
        نكند ناگهان یكی برسد، برساند تو را به گوش جهان
        خبر قتل عام آدم‌ها، صبح یک روز در مزارشریف
        خبر یک تصادف خونین، عصر یک روز جاده‌ی تهران
        خبر دستگیری صدام، مثل یک انفجار در بغداد
        خبر دستگیری یک صرب، توی شبه جزیره‌ی بالكان
        آن‌چنان تشنه‌ام اگر بدهند، آب‌های مدیترانه كم است
        خبر چند شاخه‌ی زیتون، خبر انتفاضه و لبنان
        مستی و می‌روی به جانب چپ، مستی و می‌روی به جانب راست
        گاه مثل مقاله‌ای در شرق، گاه چون سرمقاله‌ی كیهان!!
        ماه مرداد بی‌تو می‌گذرد، حیف این هفت تیر خالی نیست
        من خودم پیش پیش می‌میرم، دیگر این قدر ماشه را نچکان.
         
        (۲)
        ترش و شیرین شبیه آلوچه، گاه اینی و گاه آن هستی
        مثل شهریور شمالی‌ها، تو که اخموی مهربان هستی
        گاه طوطی و گاه بازرگان، گاه در هند و گاه در ایران
        خلقتی از فرشته و شیطان، گاه جسمی و گاه جان هستی
        بین آبادی و خراب شدن، وسط شربت و شراب شدن
        مانده‌ای بین ماندن و رفتن، سخت در حال امتحان هستی
        با توام گریه ـ خنده‌ی معصوم!، آه ماهی ـ پرنده‌ی مغموم!
        شور دریا به جانت افتاده، مثل این رودها روان هستی
        با تو‌ام ای رییس خوبی‌ها! ای زبانِ سلیسِ خوبی‌ها!
        ماهی برکه‌های تنهایی! تو که دریای بی‌کران هستی
        بد به حال دوشنبه‌هایی که خالی از اخم و خنده‌ات باشد
        خوش به حال پیاده‌روهایی، که در انبوه عابران هستی
        ***
        رفقا! رسمِ روزگار این است، زندگی سینمای فردین است
        وسطش گریه می‌کنی، اما آخر قصه در امان هستی.
         

        (۳)
        [دختر خان]
        یک روز حرف‌های تو فریاد می‌شود
        تاریخ از محاصره آزاد می‌شود
        تاریخ یک كتاب قدیمی‌ست كه در آن
        از زخم‌های كهنه‌ی من یاد می‌شود
        از من گرفت دختر خان هرچه داشتم
        تا كی به اهل دهكده بیداد می‌شود
        خاتون! به رودخانه‌ی قصرت سری بزن
        موسای قصه‌های تو نوزاد می‌شود
        بلقیس! ما به ملک سلیمان نمی‌رسیم
        از تاج و تخت قسمت ما باد می‌شود
        ای ابروان وحشی تو لشكر مغول
        پس كی دل خراب من آباد می‌شود
        در تو هزار مزرعه خشخاش تازه است
        آدم به خنده‌های تو معتاد می‌شود.
         
        (۴)
        وقتی سكوت دهكده فرياد می‌شود
        تاريخ، از انحصارِ تو آزاد می‌شود
        تاريخ، يك كتاب ِ قديمی‌ست كه در آن
        از زخم‌های كهنه‌ی من ياد می‌شود
        از من گرفت دخترِ خان هرچه داشتم
        تا كی به اهل دهكده بيداد می‌شود؟
        خاتون! به رودخانه‌ی قصرت سری بزن
        موسی، دل من است كه نوزاد می‌شود
        با اين غزل، به مـُلک سليمان رسيده‌ام
        اين مرد خسته، همسفر ِ باد می‌شود
        ای ابروان وحشی تو لشكرِ مغول!‏
        پس كی دل خراب من، آباد می‌شود؟
        در تو هزار مزرعه، خشخاش تازه است
        آدم به چشم‌های تو معتاد می‌شود.
         
        (۵)
        از سفره‌ی خویش، خرده نانی بفرستید
        آن‌گونه نبودیم که "آن"ی بفرستید
        ای دوست اگر کهنه کلافی به کف آمد
        ما را به کرم سوی دکانی بفرستید
        خوب‌ست به هم صحبتی حضرت موسی
        هر وقت به هر وقت شبانی بفرستید
        افسوس که مهمان سلیمان نتوان شد
        این لقمه بزرگ‌ست، دهانی بفرستید
        چون بی‌هنران مصلحت کار در این است
        خاموش بمانیم و زبانی بفرستید
        ابروی گره خورده، خریدار ندارد
        خون ریخته را خط امانی بفرستید.
         
        (۶)
        هم سرافکنده هم سرافراز است
        هم سرانجام هم سرآغاز است
        آدمی‌زاد، حجمِ غمناکی‌ست
        آدمی‌زاد، عالَمِ راز است
        زخم ما را نمک نپاش ای دوست
        هرکه دل بسته است، سرباز است
        گرچه جویِ حقیر هم باشیم
        سیلِ ما خانمان‌ برانداز است
        آب دیگر گذشته از سرمان
        وسطِ نیل، وقتِ اعجاز است
        طوطیِ قصه خوب می‌داند
        به زمین خوردنِ تو پرواز است
        من اگر ساکتم ملالی نیست
        عابرِ کوچه‌ها بد آواز است
        به غنیمت ببر هر آن‌چه که هست
        درِ این خانه دائمن باز است
        تارِ مویی که می‌زند بیرون
        گوشه‌ای از جلیل شهناز است
        عرقِ شرم روی پیشانی
        شرجیِ آب‌های اهواز است
        به خدا رشت با وجودِ شما
        بهتر از اصفهان و شیراز است.
         

        گردآودی و نگارش:
        #لیلا_طیبی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۷۷۱ در تاریخ ۶ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        حسن لطفی

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        د یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ااا کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
        شاهزاده خانوم

        تمام صحنه ی بی اتفاق من و شما ااا به باد و پیرهنی زرد بستگی دارد
        سید مرتضی سیدی

        تا کی چو شمع گریم ای گل درین شب تار ااا چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت ااا ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ااا ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ااا از پافتادگان را دستی بگیر آخر ااا تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
        میکائیل نجفی(سراب )

        رسد ایام اندوه به پایان خویش به میمنت قدوم حضرت دوست اا قلبت صحیح نگهدار که جای درنگ نیست اا بداهه ت
        سید مرتضی سیدی

        در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ااا خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی ااا دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارد ااا از خدا می طلبم صحبت روشنرایی ااا کرده ام توبه به دست صنم باده فروش ااا که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی ااا نرگس ار لاف زند از شیوه ی چشم تو مرنج ااا نروند اهل نظر از پی نابینایی ااا جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر ااا در کنارم بنشانند سهی بالایی ااا کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست ااا گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی اااا اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1