سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 20 تير 1404
    17 محرم 1447
      Friday 11 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بزرگترین لذت زندگی انجام کاری است که دیگران می‌گویند: تو نمی‌توانی. رومن پلانسکی

        جمعه ۲۰ تير

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سلام برحسین
        ارسال شده توسط

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        در تاریخ : ۹ روز پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۵ | نظرات : ۲۰

        سلام برحسین
        .......................
        شعر.… سروده ی….ابوالحسن انصاری

        نقدوتحلیل  به قلم  استاد  اکبر رشنو
        ......................


        طنین گام تو درهرطریق برگوش است
        بدون جلوه ی رویت زمانه خاموش است
        به رهسپاری قله که گام میرانی
        رفیق واحد اعلی تو قدر می دانی
        سلام برتو که راهت خدای مطلق بود
        به راستی که نوایت هما ن انا الحق بود
        بسان آینه هستی وصاف چون آبی
        بسان جلوه ی نوری هماره بی تابی
        کنار آب فراتست خون تو جاری
        زچشمه سار بقا آب درسبو داری
        خروش و جوش ستمدیدگان محزونی
        هزار مرتبه پر جوش تر زمجنونی
        سلام برتو که نورت نیافت خامو شی
        به پیش پای تو نابود شد فرا موشی
        سلام برتو که جز باپلید نستیزی
        درود برتو که از امتحان نگریزی
        زکبریای روحت یقین حیرا ن است
        گرآفتاب برد برتو سجده آسان است
        سلام برتو که سود و زیان هو داری
        درود برتو که دائم شمیم او داری
        شبیه سایه ی تو لوح روزگار ندید
        به سایه سا ر تو هرچند قرنهاست دوید
        کنار آب فرات و زآب محرومی
        چه سرنوشت غریبی چه عشق محتومی
        سلام برتو که پاکیزه تر زبارانی
        لطیف تر زنسیم شکوفه زارانی
        شکوه قامت عشقی و عشق هو داری
        چو نور زنده ای ودرهمه ی جهان جاری
        نشان هستی عشاق جانفشانی توست
        درون خانه ی دل نام جاو دانی توست.
        ابوالحسن انصاری…
        ……………………………..........................


        نقدوتحلیل  به قلم    اکبر رشنو

        با درود
        سرایشی آیینی در مدح امام حسین علیه السلام در اقل ابیات مثنوی که بابیت شروع عالی آغاز گردیده در زبانی یکدست گرچه زبان کهن اما متناسب با سرایشست در مضامینی جالب وجذاب در شان وشوکت امام حسین ع که این سروده در ادبییتی بسیار خوب و بی تکلف و با احساس عالی در انسجام طول وعرض به پایان خوب خویش آمده
        شروع در صنعت تضاد آغاز شده بین ” طنین وخاموش ” که سبب آرایش معنوی کلام گردیده در بیت دوم هم “تو قدر می دانی ” در موقعییت ایهامی بود که یک ، به معنی قدر دانستن و دیگر قدر می دان ، ارزش میدانهای زندگی ومرگ هستی تو و جالب ودر خور بود
        وبیت بعد هم “راهت خدای مطلق بود” مطلق هم معنی ایهامی داشت یعنی فقط خدایی بود وبرای خدا ودیگر صفت مطلق برای خدا “تنها و بی نظیر ” معنی می داد ومصرع دوم شعر “نوایت انالحق بود ” جالب نشسته که نوا با اناالحق مربوط می شد و تناسب داشتند ومراعات ونظیر و البته ذهن را به تلمیح خاص هم می برد
        بیت بعد بسان … این بیت در سه تشبیه بود جالب و جذاب که بسان آیینه وصاف چون آبی در مهارتی وجه شبه را برای دوتا تشبیه می توان لحاظ کرد ودیگر در آرایشی معنوی بیتابی جالب بود ودر یک هنجار شکنی و پارادکسیکال بی تابی برای نور پارادکسست و این بی تابی وجه شبه دیگر نورست که خیلی بجا واستادانه آمده در بیت و آفرینشی محسوبست در مضمون لطیف خودش
        وبیت بعد کنار آب فرات … خیلی این بیت هم پر محتواست و آب بقا چشمه ی خضر و آب حیات و در معنی کوثرست و عالی . در سبوداری در درون ودر ذات خویش و سبو همزمان در معنی ایهامی خود ، ذخیره چو مخزن مستی وعشقست و سر چشمه کوثرست ومعنی درون را هم دارد وفرات در مقابل عظمت جوشش درونی زلال تو ومستی آور عشقش هیچست در تقابل ومقایسه ای عالی از امام حسین و فرات که بسیار خوب نشسته بر اریکه ی کلام
        ودر بیت خروش و جوش . .. در خروش و جوش واج آرایی ش بود و مجنون ومحزون نیز جناس بود جناس ناقص اختلافی و اختلاف در حرف وسط و این بیت هم آرایشی از معنی و لفظ داشت وخمیرمایه ی تعمیق مضامین بود
        این کار برد بهنگام و دقیق آرایشهای معنوی ولفظی ادبی وادبییات موجب بعثت معانی و آرایش زلف کلام ومطبوع طبع آن می گردد که در این سرود به فراوانی وبه هنگام ملحوظ نظر بوده
        ودیگر بیت سلام بر تو… این بود که نور وخاموشی در تضاد آمده وجالب بود ودر مصرع بعد ودوم ایهام بود در معنی فراموشی ودر مضمون که یکیش نور پیش پای ترا روشن می کرد وفراموش نمی کرد ومعنی دگر دور قدم وگام تو ودر ارتباط با قدمها وکار های تو فراموشی وجودندارد وفراموش نمی شود و بیاد ماندیست وماندگار.
        و بیت سلام بر توکه جز با پلیدی نمی ستیزی .. اینهم جالب مضمونی داشت واینکه توفقط با بدیها وزشتیها می جنگی که “جز “این جنبه دیگر را به ذهن می آورد که تودر غیر اینصورت ستیز با همه از در صلح ومهربانی ونیکویی هستی در حالیکه این ستیز نیز بر تر نیکوییست.
        بیت زکبریای روحت یقین حیرانست مضمونی بکر وبلندست وعالی یعنی تو فقط تصوری بالاتر از هرآنچه نام یقین دار د تو بیشتر از آنی ودر مصرع دوم خورشید بر تو نماز می برد وسجده می کند که استعاره بود واینکه بالاترین نقطه ی نورانی که خورشیدست به قدمهایت نماز می برد وتعظیم می دارد وشانت اینطور بالاست
        و سلام بر تو که سود زیان… که در سود وزیان صنعت تضاد بود و تو در این اقدامات فقط رضایت خدارا در نظر داری ومنافع شخصی مورد نظرت نیست وضمنا شمیم خوب نشسته متبادر بوی خوشست وبو یکنوع آدرسست وتومار ا بیاد خدا می اندازی بقول معروف ورنگ وبوی خدایی داری
        ودیگر بیت شبیه سایه تو…
        روزگار هرچه دوید که خود این استعاره است و به مامنی مثل تو نرسید و هیچ سر زمینی مانند تو امن نیست وقابل اتکا و آرامش بخش
        وبیت کنار اب فرات … خیلی جالب در استفهامی عالی که زیبنده بود وجاذب چه سرنوشت غریبی که غریبی در ایهامست وغنا بخشیده به متن و دیگر چه عشق محتومی هم ترکیبی جالبست که عشق ارادتیست غیر قابل بازگشت وتسلیم و تردید ناپذیر که محتوم هم با سر نوشت مرتبط بود واین کار ازلی بود به تصوری این سر نوشت واین عشق که بنام تو رقم خورده البته تو در نهایت اراده بودی از بنی آدم که هر کار که ممکن بود می توانستی و در ید قدرت و ارادت و ارده ی تو بود اما تو رضایت خداوند را ارجح بودی
        وبیت بعد سلام برتو که زلال تر زبارانی و… ولطیف تر از شکوفه زارانی اینهم عالی بود من هرچه خواستم که از یک بیت چشم بپوشم نشد برحسب غنا و مضمون آوری آنها و همه چیز به آب باران در زلالی تشبیه می شود و لی تو برتری به نوعی تشبیه تفضیل بود وتو لطیفتر از شکوفه زارانی که جالب بود این تشبیهات که ” تر ” صفت تفضیلیست ودر عین حال تازگی و طری را هم بهمرا ه بیت اجیر کرده ست وشکوفه زاران هم حرف خودش را دارد
        که مارا به قتلگاه امام حسین ع هم می برد و این زاران بیشتر مار ا می کشد در خونین سرایی که شکوفه زارا ن بود
        وبسیار نکهت ونکت هاست
        وچو نور زنده ای ودر جهان جاری جالب بود
         جاری بودن نو ر واین تشبیه بود در اینمصرع و از طرفی جهان هم در معنی ایهامی بود که بسیار خوب به اریکه نشسته و
        ویکی مانده به پایان
        شکوه قامت عشقی … واینهم در نو ع خودش بار معنایی بزرگی وعظمت را می رساند وباز تویی که به عشق قامت شکوه می دهی نه عشق بتو
        که اینهم مضمونی سرشار از ابهت وشکوه وهیمنه ی توست که قامت وقیام بخشیده به عشق
        بقول مولوی ” آنی وچیز دیگر ”
        اما پایان
        برای این قاموس وناموس عشق متصور نیست و همچنانکه مثنوی هم ابوابش بازست والی نهایت
        نشان هستی عشاق جانفشانی توست
        درون خانه ی دل نام جاو دانی توست
        وبی پایان که هر عاشقی برای اثبات بودن وعاشق بودنش به توپیروست ودر راه تو جان نثارست وتو الگوواسوه ای بر عاشقان ودیگر مصر ع تو در ابد برای همیشه مصداق ومحور عشقی برای انسان
        جاوید وماندگار که این سروده در توامان عشق واحساس وارا دت و با بهره گیری از ادبییتی در خور وسزاوار و آفرینش مضامینی نغز ونو وتا حدود زیادی دور از کلیشه بودن و در اقل مثنوی کار خود به معنی احسن رقم مطلوب ومقبول زده و نمونه ای از سرایش موفق آیینی محسوبست
        والسلام
        اکبر رشنو

        مهر4, 1399

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۷۶۱ در تاریخ ۹ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        د یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ااا کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
        شاهزاده خانوم

        تمام صحنه ی بی اتفاق من و شما ااا به باد و پیرهنی زرد بستگی دارد
        سید مرتضی سیدی

        تا کی چو شمع گریم ای گل درین شب تار ااا چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت ااا ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ااا ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ااا از پافتادگان را دستی بگیر آخر ااا تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
        میکائیل نجفی(سراب )

        رسد ایام اندوه به پایان خویش به میمنت قدوم حضرت دوست اا قلبت صحیح نگهدار که جای درنگ نیست اا بداهه ت
        سید مرتضی سیدی

        در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ااا خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی ااا دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارد ااا از خدا می طلبم صحبت روشنرایی ااا کرده ام توبه به دست صنم باده فروش ااا که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی ااا نرگس ار لاف زند از شیوه ی چشم تو مرنج ااا نروند اهل نظر از پی نابینایی ااا جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر ااا در کنارم بنشانند سهی بالایی ااا کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست ااا گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی اااا اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1