سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 27 آبان 1404
    28 جمادى الأولى 1447
      Tuesday 18 Nov 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

        سه شنبه ۲۷ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        عادل رحیمی شاعر اهل فارسان
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴ ۰۴:۱۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۹ | نظرات : ۱

        عادل رحیمی
        آقای "عادل حیدری"، شاعر ایرانی، زاده‌ی ۱۰ شهریور ماه ۱۳۶۳ خورشیدی، در فارسان استان چهارمحال و بختیاری است.
        او پس از اخذ دیپلم، در سال ۱۳۸۱، در رشته‌ی جغرافیای طبیعی دانشگاه سراسری تبریز پذیرفته شد، و از همان سال نخست به سمت شعر و شاعری جذب و در انجمن‌های ادبی تبریز حاضر شد. پس از فارغ‌التحصیلی، برای خدمت سربازی به اهواز اعزام شد و در این دوره نیز فضای شعری اهواز را تجربه کرد.
        ایشان هم اکنون به عنوان مسئول روابط عمومی شهرداری فارسان و دبیر انجمن شعر مولوی فارسان مشغول به فعالیت است و تاکنون چندین مقام در کنگره‌های شعر کشوری و استانی، از جمله جایزه‌ی سومین کنگره ملی شعر فاطمیه را کسب کرده است.
        از او مجموعه شعری با عنوان «سم نداشتم» چاپ و منتشر شده است. این مجموعه در قطع رقعی و ۱۱۲ صفحه، در سه بخش شعرهای دفاع مقدس، آیینی و شعرهایی با موضوع آزاد سروده شده است.
         
        ◇ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        [تقدیم به همسران صبور شهدا]
        دو دل بود، می‌خواست امّا بگوید
        فقط با خودت، با تو تنها بگوید
        نشست و کمی گریه کرد و به هم ریخت
        دو دل بود ساکت شود یا بگوید؟
        اگرچه دلش از تو پُر بود امّا
        سکوتش نمی‌خواست این را بگوید
        ولی موج راهی ندارد به جز این
        که دلشوره‌اش را به دریا بگوید!
        خودش را ورق زد، به دیروز برگشت
        کمی بعد آماده شد تا بگوید
        علی! باوفا! رسمِ مردی همین است؟
        کنارَت کسی هست از ما بگوید؟
        علی! چارده سال پایَت نشستم
        که دنیا بَدَت را مبادا بگوید
        تو رفتی و بعد از تو این بچّه باید
        به یک عکسِ در قاب بابا بگوید
        قرار است جای تو هر شب برایش
        همین عکسِ در قاب املا بگوید
        ‹‹من این عکسِ در قاب را دوست دارم!››
        قسم خورد این را به دنیا بگوید!.
         
        (۲)
        هر سال، يک روزش فقط روزِ پدر بود
        امّا همان يک روز هم، او كارگر بود
        هی حرف پشتِ حرف، نه... بايد عمل كرد
        امّا مگر دردش فقط دردِ كمر بود؟
        گلناز! دَرسَت را بخوان دكتر شوی بعد
        بابا بيايد پيشِ تو، عمری اگر بود
        گلناز دختر بچّه‌ی نازی‌ست امّا
        بابا دلش می‌خواست گلنازش پسر بود
        بيچاره اين گلناز، خانم دكتری كه
        نُه ماه از هر سال بابايش سفر بود
        آن روز با سيمان و نان از كار برگشت
        روزی كه در تقويم‌ها روزِ پدر بود!
         
        (۳)
        دلِ شکسته، تنِ خسته خانه می‌خواهد
        دوباره گریه‌ی امشب بهانه می‌خواهد
        دلیلِ گریه‌ی هر شب! کمی شریکم باش
        که گریه بیشتر از اشک شانه می‌خواهد
        هزار بار نوشتم، هزار بار نشد
        نوشتن از تو غمی شاعرانه می‌خواهد
        دلم گرفته و از بوی خانه خسته شدم
        دلِ گرفته کمی چایخانه می‌خواهد!
        برای داشتنش حاضرم بقیه‌ی عمر…
        ولی چه فایده وقتی مرا نمی‌خواهد؟
         
        (۴)
        طفلكی از همان سال‌ها پيش، آرزو داشت من زن بگيرم
        مدّتی با نداری بسازم، بعد يک وامِ مسكن بگيرم
        چون به قولِ خودش خام بودم، قول دادم كنارش بمانم
        اوّلش زيرِ آن سقفِ چوبی، تا كمی بعد آهن بگيرم
        كاش در قلّكِ كودكی‌هام، سكّه‌ها جنس‌شان كاغذی بود
        تا كه يک بار هم روزِ مادر، جای جوراب دامن بگيرم
        كاش در آينه گم نمی‌شد، بچّگی‌های پيراهنم تا
        جای اينقدر ‹‹ای كاش›› فردا، نانِ صبحانه را من بگيرم
        شايد امروز دير است امّا، سال‌ها پيش‌تر قول دادم
        آخرش انتقامِ تو را از، وصله و چرخ و سوزن بگيرم
        شايد امروز دير است مادر! بی‌تو اين روزها... راستی كاش
        آخرِ هفته يادم بماند، شيره و نان و روغن بگيرم!.
         
        (۵)
        به اعتقادِ دهِ ما بهار کوتاه است
        بهار از نظر این دیار کوتاه است
        زیاد سخت نگیریم، عمر دستِ خداست
        بگیر دستِ مرا روزگار کوتاه است
        چه قدر روز و شبم بی‌تو تلخ و طولانی‌ست
        کنارِ تو سفرِ قندهار کوتاه است
        در این مسیر چنان با تو حرف دارم که
        برای گفتنشان یک قطار کوتاه است
        زمین به دورِ تو روزی دو بار می‌چرخد
        به این بهانه که طولِ مدار کوتاه است
        شکسته قایقی‌ام روی آب سرگردان
        چه‌قدر فاصله تا آبشار کوتاه است
        صدای دردِ دلم را کسی نمی‌شنود
        دلم گرفته و سقفِ مزار کوتاه است!.
         
        (۶)
        آرزو داشتم از تنهايی، با خودم اين همه خلوت نكنم
        جای اين قدر دعا و گريه، كاش می‌شد به تو عادت نكنم
        از همان روز كه رفتی ديگر، به نگاه همه بدبين شدم و
        توبه كردم كه به اين آسانی‌، عشق را با همه قسمت نكنم
        كاش بيكار نبودم شايد، ذرّه‌ای زندگی‌ام بهتر بود
        لااقل كاش در اين بدبختی، چاره‌ای بود كه خدمت نكنم
        آی مَردم خودتان می‌بينيد، سال‌ها در صفِ مرگم امّا
        مَرد باشيد وَ اين نوبت را، بگذاريد رعايت نكنم
        راستی اين دو سه شب تنهايی، داشت كم كم به سرم می‌زد كه…
        دوست دارم كه در اين يک مورد، با كسی غيرِ تو صحبت نكنم
        حرف سرمايه‌ی مَرد است نه درد، به خدا بی‌رگ و نامَردم اگر
        گوشه‌ای دِنج خودم را آخر، يك شب از دستِ تو راحت نكنم!
         
        (۷)
        جای خالی تو در سینه‌ی من یک بغل است
        قصّه‌ی دوری تو تلخ شبیهِ عسل است
        «دوستت دارم» ِ من حرفِ جدیدی ست ولی
        داستانی‌ست که تاریخچه‌اش از ازل است
        بی‌خبر رفتی و دوری‌ت به من ثابت کرد
        منشأ سخت‌ترین زلزله‌ها یک گُسل است
        زخمِ رُسوا شدنم روی زبان‌هاست هنوز،
        زندگی‌نامه‌ی من دفترِ ضرب‌المثل است
        زنده‌ام! زنده ولی منتظرِ فاتحه‌ای
        سینه‌ی سوخته‌ام قبرِ هزاران غزل است
        راستی بعدِ خدا از تو چه پنهان حالا
        آخرین دوست که مانده‌ست برایم اجل است!
         
        گردآودی و نگارش:
        #زانا_کوردستانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۷۰۷ در تاریخ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴ ۰۴:۱۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۳ شاعر این مطلب را خوانده اند

        سعید فلاحی

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        عسل ناظمی

        نقدها و نظرات
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴ ۲۳:۴۸
        خندانک خندانک خندانک درود
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1