پست های وبلاگ

درود بر شما جناب فخوری

خسته نباشید خیلی نسبت به شماره های قبل بهتر شده به لحاظ محتوا و هم گرافیک

امید که شاهد پربارتر شدن این مجله باشیم

از همه ی دوستان عزیز زحمتکش خصوصا مدیریت سایت استاد احمدی زاده تشکر میکنم

اجرتان با جدم امام حسین علیه السلام

درودبرشما استادعزیزهنرمندپرتلاش جناب فخوری
خداقوت خسته نباشید
بسیارهم عالی با رنگ وبویی محرمی ومتفاوت
دستمریزاد

🍁صَلّی‌اللهُ‌عَلی‌سیّدالشُهَداءاباعَبدِالله‌الحُسَین‌وَمُحِبّانِهِ‌اَجمَعین🍁


سلاملار اولسون ایگیت آتا حرمتلی اوستاد


سیزین شرافتلی مهربان وجودیزا وَ دَیَرلی یازدیغیز زحمتله دولو یادلاردا حک اولان ایستَکلی ایستَمَلی مجله‌ئز اوچون قادر الله عزیز تانری دان سلامتچیلیغ بیرده برکت و قالارلیخ آرزولورام شادلیقدا برقرار ان شاء الله


سلام و درود و احترام استاد فخوری گرانقدر

برای شما مهربان آتام و مدیر عزیز سایت استادسیّداحمدی‌زاده و جمیع اعضای ارجمند و بزرگوار سایت شعرناب و یکایک صاحب‌اثران نگارندگان مجله‌ی فاخر ادبی آفتاب ناب از یگانه خدا سلامتی و عزّت و برکت و دلخوشی های روزافزون آرزومندم و ازینکه شما به فراخ‌بالی ِ وسعتِ قلب و نظرِ عنایت‌ شریف‌تان با خط خط ی حسینی (ع) این کمینه شاگرد را نیز قابل دانسته شرمنده م فرمودید از اعماق صندوقچه سایت این دلگویه ام را به حُسنِ نیت و نظر لطف و محبّت تان بیرون کشیدید برایم خیلی خیلی خیلی ارزشمند هست این وقت نهادن ادب‌نثار شما استاد و چنین زیبا و کوچک‌نواز و ذرّه‌پرور یاد نمودید ؛ تا بی نهایتِ وجود از صمیم قلبم سپاسگزار و قدردانم زنده باشید استاد تشکورر ... ر

صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین
ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

عیسی اگر در اخر عمرش به عرش رفت
قنداقه ی حسین شرف عرش اعظم است

عرض ادب و احترام خدمت جناب فخوری گرامی
و احسنت به همتتان👏👏🌺🌺
صرفا جهت همراهی و عرض ارادت این غزل را که قبلا سروده‌ام تقدیم مجله و عکس ارائه شده میکنم.
تنها ارتباطش این ایت که شعر بنده نیز با خیاط شروع میشود! اگر ربطی ندارم عذرخواهی میکنم
هدفم همراهی با شما و مجله‌ی زیبای شماست🌺🙏
.
خیاط ِ عمر از تار و پود زندگی شاکیست
حتی زمین هم از فرود زندگی شاکیست

این "عمرفرما " باخت کسب و کار خود را چون
هر ماه، از میزان سود زندگی شاکیست

دریافتم از آنچه زیبا بود ، زیبا نیست
احساسم از کشف و شهود زندگی شاکیست

گفتند روشن باش از این آتش به چشمی که
چندیست از برخورد دود زندگی شاکیست

حتما جواب هر سلامی واجب است اما
اینبار گوشم از درود زندگی شاکیست

گویا فقط من نیستم، هر شنبه ای این شهر...
وقتی که میخواند سرود زندگی ،شاکیست

در آستین مرگ ،دستی برده ام او هم...
میلیاردها سال از وجود زندگی شاکیست!!

اما چه باید کرد، گویا هر که شاکی بود
در اعتراضش از نبود زندگی شاکیست!

درودمجدد براستاد فخوری عزیز
اینم یه شعربرای تصویری که دادید.

دلم رابه تو کوک می زنم
تا قشنگتر بدوزم
برتن دلشوره هایم
پیراهنی ازبی خیالی!
یالطیف
ارحم عبدک الضعیف


ویا شعردومم:

بایدبدوزم
برتن دلشوره هایم
پیراهنی ازبی خیالی
درنبودت
جمیله عجم

درود استاد سپیدسرا..
خیلی عالی بود همه قسمت‌هاااا..
شعر باااانو مهتدی رو خیلی دوست داشتم.. و بخش ملت عشق..

انصافا خدا قوت برای زحمتی که می‌کشید.. می‌دونم خیلی کار می‌بره.. تلاش‌هایتان بی‌نتیجه نخواهد ماند..

تقدیم به مجله زیبایتان برای بخش صور خیال..

می‌دوزی اما، می‌دانی
پاره خواهد شد...

گاهی چند نخه می‌دوزی، اما
الیافش پوسیده
و پاره خواهد شد...

می‌دوزی!
سخت و دشوار
گاهی حتی با وصله 
با سر انگشتانی سوزن‌سوزن شده

باور کن!
تلاش‌هایت بیهوده‌ست
دورش بینداز!

رخت ِ عشق ِ یک‌طرفه را می‌گویم!
پاره خواهد شد!...

*شاهزاده*

سلامت و ثروتمند باشید

راستی ودرستی چیزیست که ،موندگار

قلابت که راست باشه پادشاهان عالم رو صید میکنی.

می‌گویند؛
ماهی گیری بود که هیچ وقت ماهی نمیگرفت
دوستاش پیشش می آیند و
می‌پرسند جریان چیه ؛
چرا ما هممون ماهی صید میکنیم فقط تو ماهی صید نمیکنی
ماهی گیر قلابِ ماهی گیریش رو نشون میده و میگه چون من با این قلاب میخوام ماهی بگیرم
دوستاش میگند این قلاب چرا صافِ
با قلاب صاف که نمیشه ماهی گرفت
ماهی گیر میگه این قلاب مخصوص
من قصد صید چیزی رو دارم که فقط با این قلاب میشه صید ش کرد
دوستان ماهی گیر به او می‌گویند ،
قصد گرفتن هر ماهی رو داشته باشی با این قلاب امکانش نیست .
رفته رفته خبر در بین مردم می پیچه و
پادشاه هم از این موضوع با خبر میشه

...
پادشاه دستور میده ماهی گیر رو به نزدش بیاورد تا ببینه جریان صید ماهی با قلاب صاف چیه !
مامورین پادشاه به پیش ماهی گیر میرند و از او درخواست می‌کنند که پیش پادشاه بیاد
ماهی گیر میگه، نمیتونم وقت ندارم
باید به کارم برسم
مامورین دست خالی پیش پادشاه بر می‌گردند و جریان رو تعریف می‌کنند
پادشاه میگه، حالا که او وقت ندارد ما خودمان پیش ماهی گیر میرویم .
پادشاه پیش ماهیگیر می‌رود و از او سوال می‌پرسد
شما چه نوع ماهی میخواهی بگیری که قلاب راست را برای این صید انتخاب کردی .

ماهی گیر می‌گوید.
صید من شما بودید، قصد صید پادشاه را داشتم که خود به دیدارم آمدید .


با قلاب راست آدم پادشاه میگیره
با قلاب کج دو تا ماهی

روایتی از .
دکتر الهی قمشه ای .

موفق باشید

منم برای یازده الی دوازده میام پیشتون..
میشه داستانک بعدی بعد عاشورا تاسوعا طنز باشه؟🤔

لازم نکرده می رم خودمو معرفی می کنم.‌.
خربزه خوردم پا لرزه‌شم وای میستم 😎

منو گیج نکن..
گفتم می رم معرفی می کنم خودمووو.. دهههه

خب می رم زندون یه حرفه یاد می گیرم.. ای خاک وچوک.. قتل عمد بوده.. اعدام رو شاخشه.. نه ولش کن فراریم بده

تقی : من میگم فردا دمِ خروس خوون بریم پیش نادرکمکی دنبال سجل جدید واست اون وانت زپرتی ت هم دیگه اوراقه دردسره یه کاریش بکن یابفروشیم یا ببریم صحرا نفت و فندکش بزنیم.

یاد جملات دوران کودکی افتادم .
جمله هایی که
گاه ناراحت کننده و
گاه مسرت بخش بودند .

یکی از جمله های که شاید خیلی ازما در زمان کودکی شنیده باشیم
جمله ی (((تو نخودی باش ))) بود
جمله ای بسیار ناراحت کننده ،با قدرت تخریب بمب اتمی هیروشیما و شاید وخیم تر
و بعد از شنیدن این جمله کلیه افکار شخص بهم می‌ریزد به طوری که برای جم و جور کردن خود نیاز به یک ریکاوری اساسی پیدا میکند .
این جمله به قدری ناراحت کننده بود که شخص حواس ششگانه خودش رو از دست می‌داد و به ناچار به بازی ادامه می‌داد و یا از بازی کناره گیری می‌کرد.
و

در مقابل جمله (((تو کاپیتان باش)))
بسیار مسرت بخش با قدرت بازیابی اَبَر کامپیوتری ، روحیه ساز به طوری که
مارادونا رو چشم بسته دریبل میزدی
این جمله تو کاپیتان باش به قدری در ذهن نفوذی می‌کرد که قدرت بدنی شخص مقابل رو هم بالا می‌برد، به طوری که احساس پدر خواندگی کُل کوچه به شخص دست می‌داد تا هوا خواه کوچکتر ها در بیاد ،
و
گذشت دوران کودکی
برای بزرگ شدن چقدر تلاش کردیم



موفق باشید .

سلام و درود جناب فخوری بزرگوار
خداقوت استاد خیلی مفید بود
قسمت نقد و نظرات و همچنین ادبیات جهان الیف شافاک
بسیار برایم جالب و خواندن بود.
اشعار دوستان هم بی نهایت زیبا بودند.
استاد فقط یه چیز:شعر آسمان گیر ندارد از جناب آقای شاهین زراعتی رضایی بود
جسارتم را ببخشید...
کامنت بانو جانم طالب زاده واقعا زیبا و حق بود.
شاد و سلامت باشید

درودتان جناب فخوری ارجمند استاد بزرگوار🌸🙏🌴🏵️🌾💐🍂💮💮🍃🌱⭐⭐👍🌹☄️


بسیار از زحمات شما و مدیریت سایت تشکر میکنم،کار سخت پر زحمت و وقتگیریست،وا قعا خسته نباشید☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️🌹🌹🌹🌹

از همه ی دوستان در نگارش و ارسال مطالب زیبا و مفید تشکر ویژه دارم🌹☄️👏👏👏👏👏

درود و سپاس از زحمتی که می‌کشید

درودبرشما رحیم جان عزیزم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم بسیار ممنونم مجله هم عالی شده احسنت برشما من یکاری،برام پيش آمده انشالله انجامش بدم میام و قشنگ می‌خوانم و مینویسم عزیزدلم خداقوت فداتشم عزیزدلمممم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم - اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️

درود و عرض ادب استاد فخوری
بسیار عالی و شایسته تقدیر است
سپاس از زحمات شما مهربان🙏🙏🙏
برمی گردم جناب فخور

درودتان باد جناب استاد فخوری عزیز
خسته نباشید ، بسیار عالی و باشکوه بودبا مندرجاتی بسیار ارزشمند.

سلامت و سرفراز باشید.
فرجامتان نیک.


وبا احترام تقدیمتان

درود وعرض ارادت خدمت پدر واستاد عزیز وفرهیخته ام
بسیار زحمت کشیده اید ..خیلی عالی بود از دفعات قبل بهتر وبهتر شده
واقعا خدا قوت ..
کار بزرگیست ..
از همه دوستان نابی هم تشکر میکنیم بابت زحماتی که متحمل شده اند.
باز هم سر میزنیم
درپناه حضرت حق شاد وسلامت باشید

سلام وعرض ادب خدمت استاد فخوری عزیز..
درود بر شما..خدا قوت..

سلام و عرض ادب
درود بر شما استاد گرامی
خسته نباشید و خدا قوت
موفق باشید و سلامت

تقدیم با احترام خدمت استادبانو آذردخت گرامی

درود بیکران جناب فخوری گرامی
ضمن تسلیت ایام سوگواری سالار شهیدان و یاد شهدای نوین روزگار تلخ را هم گرامی بداریم.
تشکر از جناب مدیر گرامی با وسعت دید بالایی که دارند و همراهی با تک تک نابیان و انعطاف پذیری بیکرانشان نسبت به دوستان و بخشش وافرشان نسبت به خاطیان. سپاس از شما جناب فخوری گرامی، بسیار کار بزرگ و ماندگاری را انجام می دهید. از تمام دست اندرکاران و همراهان نابی هم سپاسگزارم. ممنون بابت مطالب ارزنده در هفته نامه نابیتون ... روز به روز موفق تر و زیبا تر و پربارتر...
تشکر ویژه از انتخاب شعر روایتی ام که خیلی هم طولانی بود و بابت آن عذرخواهی می کنم از دوستان که زحمت خواندش را می کشند و اینکه حجم زیاد از مجله را اشغال کرد. اینکه کمتر به سایت سر می زنم به دلیل مشغله های زندگی .کار خوبی که در این هفته نامه در کنار صفحات عالی آن انجام شد صفحه اشعار خوب هفته بود. که اگر وقت خواندن نداشتیم حداقل اشعار برگزیده را بخوانیم که به حق هم هر کدام در نوع خود عالی هستند.

درود استاد رحیمی ارجمند خسته نباشید عرض می کنم به شما و دوستان گرامی و سپاس از وقت و زحمتی که می کشید و راهتان سبز و ممتد

خب سلام رحیم جان عزیزم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم
اول اینکه خیلی خیلی خیلی ممنونم از این وبلاگ بسیار عالی که درست کردی
دوم اینکه دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم خیلی زیااااااااااد دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم
سوم اینکه بریم سراغ وبلاگ
قسمت اولش شعر کلاسیک هم ازاستاد بانو عزیز سرکارخانم حسین زاده عزیز بسیار زیبا بود وعالی وپرمفهوم بود
قسمت شعرنو هم جالب بود
قسمت جشنواره هم بسیار عالی به دوستانم محسن جان عزیزمممممم وسرکار خانم خوش روش وخواهر گرامی سرکارخانم زند بزرگوار بسیار زحمت کشیدن وبسیار هم شعرهایشان عالی دلچسپ بود
قسمت کاریکاتور هم بسیار عالی بود ودرددل مردم رو قشنگ به تصویرکشیدن واقعا برا مسؤلین متاسفم که این همه بیخیال هستند و انگار که انگار که نمیفهمند مردم ما چقدر دارن سختی میکشند من یکی از مسئولان راضی نیستم ....

قسمت داستان کوتاه هم عالی بود
قسمت صورخیال هم بسیار هم عالی هست وبسیار زیبا هست تصاویر بنظرم این شعر خیلی خوبه بنویسم
مادرم شب روز سختی کشید پای چرخ
تا من سرم بالاباشد
مادرم غم غصه را درخودش پنهان‌ کرد
سکوت کرد هیچ نگفت ولی فکر خيالش
شب هارا ازش گرفت.......
قسمت شوخی وطنز هم بسیار عالی بود لذت بردم احسنت
قسمت تصاویر هم منو بیاد محیط زیست می اندازد چون الان جنگل ها را دارند نابود می‌شود وحیوانات هم دارن ازبین میبرن واقعا براونایی به محیط زیست احترام نمیزارن متاسفم وبراشون دعا میکنم که راه درست بهشون بده وعقل یادشون بده....
قسمت هرچی میخواهم بنویسم
ازخودم هرچی بگم ازاین دنیا کمه مشکلات تورم زندگی ومشکلات ازدواج ومشکلات کار
ولی یک مشکل چندوقته منو اذیتم کرده که یکی ازدوستان عزیزم جناب محمد رضا خوشرو که خیلی دوسش دارم من رو در ليست سیاه قرارداده وپیام خصوصی هم دادم جواب ندادند ومحل نگذاشتن نمیدانم چرا ازمن دلخورهستن وهیچ نگفتن ازشون خواهش میکنم همینجا بهم بگن چرا منو درلیست سیاه خودشون قراردادند....
قسمت ترانه هم عالی بود
قسمت عوام الدوله هم عالی بود
قسمت شاید که ندانید هم جالب وعالی بود
قسمت کتاب وادبیات هم عالی بود
قسمت اگر شعر هم نبود هم عالی بود
قسمت نکات ونظرات از مهدی جان عزیزم بسیار ممنونم خیلی زحمت کشیدن ونکات خوبی راقلم زدند
وهمچنین ازسرکار خانم طالب زاده گرامی وگرانقدر ممنونم بابت نکته ونظراتاشان خداقوت بهشون میگم
خب رحیم جان عزیزم زیاد حرف ببخش منو دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم
- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
🌺🌺🌺🌺🌺🌷
🍀☘️🌱🌹💐
🌿🌿🌿🍁
🪴🪴🪴
🏵🏵
💟
🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
🌺🌺🌺🌺🌺🌷
🍀☘️🌱🌹💐
🌿🌿🌿🍁
🪴🪴🪴
🏵🏵
💟
- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️

درود جناب فخوری

خسته نباشید
عالی بود

تقدیم با احترام

درودتان بزرگمهر
بسیار عالیست ،بهره ی فراوان بردم از هفته نامه ای که آکنده از قلم نازنین دوستان گرامی و ژرفای تفکر ارزشمندتانست بزرگوار
خرسندم نظر کمترین مورد توجه قلم و اندیشه ی هنرآفرینتان قرار گرفته است

برای جنابتان روزگارانی توام با تندرستی ،معنویت و شادکامی آرزومندم
با احترام

- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️

درود استاد فخوری پدر مهربان وبانجابت مخلصیم
باور کن خیلی خوب وخاص ومدنظر عالی در تنوع وکیفیت بود
خداوند به شما طول عمر باعزت بدهد برای این کار فرهنگی ناب
سپاس
ما قدر دان زحمات بی دریغ وبی وقفه شما خواهیم بود

درود مجدد استاد فخوری
تقریبا بیشتر مطالب را خواندم
بسیار لذت بخش بود
دست تک تک دوستان همراه درد نکند
که در این کار بزرگ همراه جنابعالی بودند
کارتان خیلی درست است
رشد مجله از همه نظر چشمگیر است دستتان درد نکند🙏🙏🙏

تقدیم با احترام خدمت استادابراهیمی عزیز

- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
🌺🌺🌺🌺🌺🌷
🍀☘️🌱🌹💐
🌿🌿🌿🍁
🪴🪴🪴
🏵🏵
💟
- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️

مادرم شب روز سختی کشید پای چرخ
تا من سرم بالاباشد
مادرم غم غصه را درخودش پنهان‌ کرد
سکوت کرد هیچ نگفت ولی فکر خيالش
شب هارا ازش گرفت.......🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️

با سلام وعرض ادب واحترام خدمت پدر بزرگوارم وتمام دوستان نابی ..مقاله رو با توجه به تصویر از گوگل سرچ کردم ی ویرایش کوچک هم من دادم...

حیط زیست چگونه تحت تأثیر قطع شدن درختان و جنگل‌زدایی قرار می‌گیرد؟

جنگل‌زدایی در سرتاسر جهان، در حال وقوع بوده که می‌تواند منجر به نابودی روزافزون محیط زیست شود.

ما در جهان بدون درخت، با مشکلات و نگرانی‌هایی بسیار بزرگی مواجه هستیم. یکی از بزرگترین نگرانی‌هایی که برای محیط زیست به وجود می‌آید، هوایی است که با آن تنفس کرده و با آن زنده‌ایم. بر هیچ کس پوشیده نیست که درختان، مقدار زیادی از اکسیژن‌های مورد نیاز ما را تأمین می‌کنند. درختان از طریق معجزه‌ی فتوسنتز، تقریباً نیمی از اکسیژن موجود در میان اتمسفر ما را تولید می‌کنند. ما برای آن نیمه‌ی دیگر اکسیژن موجود، باید ممنون اقیانوس‌های بزرگ باشیم. اما به هیچ وجه برای نفس کشیدن ما کافی نبوده و نخواهند بود.

نابودی محیط زیست به وسیله‌ی قطع درختان

اگر فرض کنیم تمام درختان موجود در محیط زیست قطع گردد، چه خواهد شد؟

قطع شدن درختان در جهت ساختن محصولات متنوعی که امروزه در زندگی روزمره‌مان از آن‌ها استفاده می‌کنیم، رخ می‌دهد. اما اکثر قریب به اتفاق لاشه‌‌های این درختان تنومند، تنها و تنها بر روی زمین باقی می‌مانند و می‌پوسند و در واقع هیچ استفاده‌ای نیز نمی‌توان از آن‌ها برد.

فاجعه‌ی اصلی این‌جاست که اگر تمامی درختان موجود در محیط زیست قطع شود، بیش از 35 میلیارد تن کربن دی اکسید در هوا آزاد و منتشر می‌گردد. این مقدارِ 35 میلیارد تن، بسیار بیشتر از مقدار کربن دی اکسیدی است که کشورهایی مانند ایالات متحده‌ی آمریکا، کانادا و یا انگلستان در طول یک سال تولید و منتشر می‌سازند. این یک فاجعه‌ی تمام عیار است و می‌تواند در زمان بسیار کوتاهی، سیاره‌ی ما را ویران سازد.


قطع شدن درختان، چه تأثیری بر روی آب و هوای محیط زیست و کیفیت تنفس ما خواهد گذاشت؟

قطع روزافزون درختان موجود در جنگل‌ها باعث می‌شود تا نفس کشیدن و یا به بیان بهتر، زنده ماندن، تبدیل به سخت‌ترین کار روزمره‌ی تمام مردم جهان در سرتاسر محیط زیست گردد.

هر ساله، آتش‌سوزی جنگل‌ها در سرتاسر دنیا، موجب سوختن میلیون‌ها درخت، نابودی هزاران ساختمان، و کشته شدن صدها انسان می‌شود. بزرگترین آتش‌سوزی جنگل در ایالت کالیفرنیا، موجب نابودی 18 هزار ساختمان و پرداخت هزینه‌ای بالغ بر 16 میلیون دلار از محل بیمه‌ها شد. مردم در نقاطی مانند کالیفرنیا، بدون درختان، دست کم با امنیت جانی بیشتری زندگی می‌کنند. اگر درختی نباشد، دست کم دیگر آتش‌سوزی جنگل‌ها نیز رخ نخواهد داد. اما متأسفانه باید بگوییم که اگر تمامی درختان نابود شوند، ما باید تمام وقتمان را فقط و فقط بر روی زنده ماندمان بگذاریم، چرا که یقیناً ما در یک محیط زیست بدون درخت با مشکل جدی نفس کشیدن مواجه خواهیم شد.

تأثیر آلودگی محیط زیست بر کیفیت تننفس ما

با جنگل‌زدایی و قطع شدن درختان، چگونه امکان تنفس ما نیز از بین می‌رود؟

به طور میانگین هر درخت، اکسیژن لازم برای تنفس 10 نفر را در سال تأمین می‌کند. محیط زیست ما دارای هزاران میلیارد درخت است، درختانی که مقدار خیلی بیشتری از اکسیژن مورد نیاز کنونی انسان‌ها را فراهم می‌کنند. اما با از بین رفتن درختان، آن هم با شتاب کنونی، این هشدار مطرح هست که هوای لازم برای تنفس نیز در حال کم شدن است. به این ترتیب، فیتوپلانکتون‌ها یا همان گیاهان خودپرورِ موجود در اقیانوس‌ها، باید تمامی اکسیژن مورد نیاز ما را تأمین نمایند که هرگز کافی نبوده و نیستند. نباید فراموش کرد جمعیت جهان، روز به روز در حال افزایشی چشمگیر است و اکسیژنِ فراهم شده به وسیله‌ی آب اقیانوس‌ها ابداً پاسخگوی نیاز تمامی انسان‌هاو سایر موجودات زنده‌ی محیط زیست نخواهد بود.

محیط زیست بدون درخت، یعنی محیط زیستی بدون چوب

خیلی بعید به نظر می‌رسد که در زمینی بدون درخت، ساختمان‌ها و خانه‌های جدیدی به روش‌های سنتی ساخته شود. برای مثال برای ساختن قاب راهروها یا طبقات یک خانه‌ی 110 متر مربعی، نیاز به هزاران قطعه چوب می‌باشد. در صنعت مبلمان نیز وضع به همین ترتیب است. در یک محیط زیست بدون درخت، نه صندلی‌ای ساخته می‌شود، نه میزی و نه هر وسیله‌ی چوبیِ دیگری. بدیهی است که در این وضع برای ساختن خانه‌هایمان باید به سراغ مواد دیگری برویم. مانند فلزات، شیشه یا بتن، اما به این ترتیب با افزایش قابل ملاحظه‌ای در هزینه‌ها مواجه خواهیم شد، چرا که هر روزه تعداد زیادی خانه و ساختمان با بهره‌مندی از این مواد، ساخته خواهد شد. معمولا در ساخت این نوع از خانه‌ها با این مواد نیز، از چوب استفاده می‌شود، چرا که برخی از این مواد مانند شیشه یا بتن بالاخره یک روزی تمام خواهند شد. جهان، دارای مقدار شن محدودی است که ما به سرعت در حال تمام کردن آن می‌باشیم. این یک فاجعه است چرا که شن یکی از اجزای اساسی تشکیل‌دهنده‌ی شیشه و بتن است

با قطع شدن درختان چه تأثیری بر کاغذ و حیات حیوانات در محیط زیست گذاشته می‌شود؟

ما انسان‌ها در طول روز از میلیاردها عدد دستمال کاغذی استفاده می‌کنیم. بدون درختان، دیگر نمی‌توان از برگ درختان بهره برد. به این ترتیب ما به 4 میلیارد انسانی در سرتاسر جهان خواهیم پیوست که به جای دستمال‌های کاغذی از آب استفاده می‌کنند. اما این فقط یک سوی ماجراست. چرا که حیوانات نیز دیگر قادر به بهره‌مندی از برگ درختان نخواهند بود. بر اساس آمارهای رسمی سازمان‌های جهانی حفاظت از محیط زیست، 50 درصد گیاهان و حیوانات در جنگل‌‌های باران‌زا زندگی می‌کنند جالب این‌جاست که 50 درصد مابقی حیواناتی که در این طبقه‌بندی نمی‌گنجند نیز در سایر جنگل‌ها در سرتاسر جهان زندگی می‌کنند. متأسفانه می‌توان مطمئن بود که اکثر حیوانات تحت چنین شرایطی نابود خواهند شد. البته با وجود جنگل‌زدایی به وجود آمده در محیط زیست نیز، سالانه میلیون‌ها جانور کشته شده و بسیاری دیگرشان نیز در حال انقراض می‌باشند.

قطع شدن درختان، چگونه زندگی حیات موجودات گیاه‌خوار محیط زیست را نیز تهدید می‌کند؟

باید در نظر داشت که این تنها خزندگان موجود در جنگل‌ها نیستند که با قطع شدن درختان، جانشان مورد تهدید قرار می‌گیرد، بلکه بسیاری از موجودات گیاه‌خوار مانند جوندگان نیز با خطر انقراض مواجه خواهند شد. آن‌ها برای زنده ماندن همواره به درختان پناه می‌برند و از طریق برگ همین درختان است که غذای مورد نیازشان را تأمین می‌کنند. بدین ترتیب با نابودی جنگل‌ها، تمامی حشرات گیاه‌خوار نیز منقرض خواهند شد. بر اساس پژوهشی که در سال 2019 میلادی توسط سازمان جهانی حفاظت از محیط زیست انجام گشته، مشخص شده که سالانه 2.5 درصد از تعداد کل حشرات در سرتاسر جهان کاهش یافته است. مهم‌ترین علت اصلی این انقراض تدریجی، قطع شدن درختان و نابودی جنگل‌هاست

درودبرشما استاد بانو زند خواهر عزیز وگرامی وگرانقدر بسیار ممنونم بابت زحمتی که کشیدید واین مطالب مفید ومهم را در مورد محيط زيست نوشتيد خواهر مهربان خداقوت بهت میگم احسنت برشما - اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
🌺🌺🌺🌺🌺🌷
🍀☘️🌱🌹💐
🌿🌿🌿🍁
🪴🪴🪴
🏵🏵
💟
- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️🌺🌺🌺🌺
🌼🌼🌼
🏵🏵
💐- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ❤️❤️❤️❤️

درودها استاد بانو عجم!
چرا بیخیالی!؟
پیراهنی از آشوب نگاهت (اینجوری بیشتر شاعرانه ترنیست ؟ البته استاد شمائید

تقدیم با احترام

سلاملار استاد فخوری عزیز

یورولمیاسین دئیرم چوخ دیرلی و ارزیشلی اوکودوم بو ارزیشلی ایشدن الله سیزی بیزلره چوخ گورمسین

یاحسین(ع)!
در ترکهای لبانت
هنوز ندای"هل من ناصر ینصرنی"
فریاد می کشد
امروز من در کویر ترک خورده عاشورا:
کاش آنجا بودم
روحی لک الفدا


🌷🌷🌷🌷

با تقدیم احترام خدمت استاد کریمی عریر

تقدیم به نگاهتان
خیاط دنیا خسته شد از کهنگی های
-تمام کهنه پوشان دغل بازش
می دوزد و غیر از کفن
-رختی نمی ماند میان دست های پینه دارش
دست بر تمام دانه های مهره ی تسبیح
خوانَد دعا
اما اجابت بر نمی تابد
دنیا دلش چون مادری
لبریز اندوه است
ایران دلش می سوزد از درد دل مادر
دنیا دلش می لرزد از اندوه ایرانش
این دختر سر سبز و شاد و مهربانش
اکنون به تن کرده لباس تیره ی ماتم
می گرید و دستی
-نمی گیرد... در بازوان خویش
پیکرِاندوهبارش
می چرخد این چرخ زمین اما نمی دوزد
آن پرچم صد پاره ی افتاده بر خاک گهر بارش
دنیا دگر دست و دلش
بر چرخ گردون نیست
تاب فروپاشی فرزندش ندارد
دلشوره ی ایران شده
تنها خوراکش
یکم مرداد 1402 آذر. م

درود بر جناب فخوری ابر مرد خستگی ناپذیر
سومین هفته نامه ادبی آفتاب ناب پر بار تر شده است
خدا را شکر
به امید خوشه چینی از این نابستان خوشمزه

درود بر استاد فخوری هنرمند و فرهیخته
عالی. از هر جهت بهتر شده این شماره
خیلی زحمت کشیدید و خدا قوت
و چه صفحه آرایی و رنگ بندی زیبایی دارد صفحات
قالب خود به تنهایی هنرمندانه است محتوا که جای خود دارد. دست مریزاد
در پناه خدای مهربان، پاینده و بالنده باشید.

سخنرانی فراموش نشدنی "ویکتور هوگو" در مجلس فرانسه

سخنرانی فراموش نشدنی ویکتور هوگو بزرگ‌ترین شاعر سده نوزدهم فرانسه و شاید بزرگترین شاعر در گستره ادبیات فرانسه در مجلس فرانسه که بعنوان یکی از تاثیر گذارترین سخنرانی های دو قرن اخیر همواره در یادها خواهد ماند.

متن سخنرانی مذکور که ترجمه استاد شجاع الدین شفا می باشد در پی خواهد آمد:

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن حکومت بیشتر از یک قاتل عادی حق قاتل شدن نداشته باشد، و وقتیکه بصورت حیوانی درنده حمله کند، با خودش نیز چون با حیوانی درنده عمل شود.

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن جای کشیش در کلیسای خودش باشد و جای دولت در مراکز کار خودش، نه حکومت در موعظه مذهبی کشیشان دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سیاست دولت کاری داشته باشد.

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن، همچنانکه قرن گذشته ما قرن اعلام تساوی حقوق مردان بود، قرن حاضر ما قرن اعلام برابری کامل حقوقی زنان با مردان باشد.

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن آموزش عمومی و رایگان، از دبستان گرفته تا کلژدوفرانس، همه جا راه را به یکسان بر استعدادها و آمادگی ها بگشاید. هرجا که فکری باشد کتابی نیز باشد. نه یک روستایی بی دبستان باشد، نه یک شهر بی دبیرستان، نه یک شهرستان بی دبیرستان،و

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن بلای ویرانگری بنام گرسنگی جایی نداشته باشد. شما قانونگزاران، از من بشنوید که :

فقر آفت یک طبقه نیست، بلای همه جامعه است .

رنج فقر رنج یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است.

احتضار طولانی فقیر است که مرگ حاد توانگر را به دنبال میاورد.

فقر بدترین دشمن نظم و قانون است.

فقر نیز، همانند جهل، شبی تاریک است که الزاما میباید سپیده ای بامدادی در پی داشته باشد.

دوستان علاقه مند به داستان نویسی آنلاین جهت دورهمی لطفاساعتی معین بفرمائید که
همه حضور داشته باشند

من تا قبل از دوازده در خدمتم

بسیار عالی موفق باشید

درود استاد فخوری
با اجازه تون شروع داستان با حقیر

میخواست حسینیه برود
قدم که بر می داشت
دلش مانع می شد
دو دل شده بود
برود و حرف بیاموزد
یا بماند و عمل خیر انجام دهد!؟

درود جناب نظری گرامی
تم داستانی تون تردید در بین دو امر یکسویه است. تضاد چندانی ندارند به نظرم اگر موضوع تردید بین کار خیر و شر باشهبیشتر قابلیت داستانی دارد اما بازهم نظر شما و دیگر عزیزان.

علی در دلش غوغایی بر پا بود از یک طرف راحله زنگ زده و از او خواسته بود تا او را در شب نشینی دوستانه همراهی کند و از یک سو صدای نوحه خوان هییت جوانان محل او را دعوت به حضور در سینه زنی و کنار دوستان عزاداری کردن ... عقلش یک چیز و دلش چیز دیگری می خواست تا این که ...

...پا روی دلش گذاشت و رفت به طرف حسینیه...

تصور می کرد روز گاری هیچگونه ریا در عزا داری آدمها نبود. هر چه بودعشق بود .مر دم از ظلم و ستمی که دچار ش بودند امام حسین را مظهر آزادگی می دا نستند . هیچگاه ستمگر نمی توانست خودش را پیرو آل علی معرفی کند .

به به خوش حالم که استاد نظریه م دست به داستان شده است همچنین استاد انصاری نازنین
بنظرم شما عجله کردیداجازه بدهید بقیه دوستان هم یک ساعتی را که برای همه مقدور باشددورهم جمع شده و شروع به نوشتن کنیم
اگر موافقید هر کس شاعتی را مشخص کند تا به جمع بندیبرسیم
من هر موقع که به توافق برسید آماده ام

همین طور که راه می رفت
همین افکار هم در ذهنش رژه می رفتند
تا رسید به حسینیه...

شرمنده ام ببخشید

درود روزهای عادی من سرکار هستم، اما معمولا نزدیک صبح بیدارم اگر بنویسید در کنارتون ادامه میدم
پیشنهادم سوژه ای سنگین تر است
چند روز پیش چنین داستانی تو ذهنم اومد
مرد هندونه فروشی بود که خرج خانواده رو میداد و بقولی داش مشتی بود. یکمم لاتی حرف می زد. بساطش چند تا تابستون تو یک محل بود و همه می شناختنش. زن و بچه دار بود اما خرج خونه اش به همین بساطش وابسته بود. یک مدت بود یک وانتی جدید اومده بود دم پاتوق و با هم کل کلشون میشد سر بُر زدن مشتری ها
یکبار دعوا بالا گرفت، دستفروش قصه ی ما هم که اعصابش مگسی بود از غرولندهای صاحبخونه اش و نداری و با همون چاقویی که هندونه ها رو قاچ میزد که به مشتری ها نشون بده چه سرخند هندونه ها، سینه ی هم بساطش رو غرق خون کرد . هم بساطش سالها بود زنش طلاق گرفته بود و دو تا بچه صغیر داشت و یک مادر علیل و مریض
خلاصه میشه داستان چالش برانگیزتر باشه اما اینکه کدوم سمت بره باز با نویسندگان است

لطفا پاک نکنید خوب آمدید ماشالله
قراربزاریم برای فردا شب البته ساعتش را شما تعیین کنید لطفا
حاج علی دوستت دارم البته با سبک جواد آقا میشود دوستتتتتتتتتتتدارررررررررم

هر کی با ساعت ده شب فردا موافقه اوکی بده

خیلی هم عالی ده خوبه استاد فخوری باز هم عذر تقصیر نمیدونن چرا اشتباه می نویسم فامیلی رو

سلام
ما هم می نشینیم و داستان را می خوانیم
ماشاا.‌..بانو تیر انقدر ذهن شون در نوشتن باز هست تا ما بخواییم تایپ کنیم داستان مسیرش عوض شده

اوکی
تا کی!؟

حتما انشاا...همراه دوستان خواهم بود🙏

درود جناب فخوری عزیز
استاد یه پیشنهاد برای مجله ی بعدی انشاا... تصاویر هم همراه اشعار یا برداشت ها باشه که وقتی مجله رو می خونند بدونند به طور مثال چه شعری برای چه تصویری یا چه هرچه میخواهد دل تنگت بگویی برای چه عکسی بوده البته اگر امکانش هست
متشکرم

چای گس
استکان لب پریده
زندگی است دیگر
میزبان با سلیقه ای نیست
رام نمی شوند این افکار
چای را بنوش بانو
سرد
تلخ
می گذرد


‐-------------
برای تصویر مجله الان اومد تو ذهنم این خانم رو تو عکس دوباره دیدم

سپاس🙏
این هفته هنوز خیر
شاید شد و برایتان ارسال کردم
با تصویر یکجور تمرین خوبی هم هست برای خودم و لذت بخش

آقا فضای مجله تان خیلی خوب و دوست داشتنی ست جدی میگم
احساس می کنم خیلی اتفاق های خوب و بزرگ اینجا رخ میده

اون همیشه است خمیده تایپ شده

استاد فخوری یه داستان کوچک یادم آمد از خودم تعریف کنم برای حسن ختام؟

محسن جان بفرست پیامگیرم اینجا لوش نده
اگر مناسب مجله بود می زاریمش اونجا وگرنه بنده خودم کپی پست می کنم به این صفحه برای عموم
دوستانی که برا ی مجله مطالب می فرستند بهتر اینست که بفرستند به پیام خصوصی بنده تا چاپ نشده موضوع لو نرود
مخلص استاد ابراهیم عزیز

چشم🙏🙏🙏

سلام،مجله
کولاکه کولاک پدر جان الان چهل تا پتو پیچیدم بخودم تو این گرما ولی باز لرز ه به اندامم افتاده

درود بر استاد عزیز و هنرمند جناب فخوری گرامی
عجب هفته نامه ای شده، چقدر زیبا و پرمحتواست باید سر فرصت از تک تک مطالبش بهره مند بشم
واقعا آفرین به همت و هنر والای شما

تقدیم با احترام

سلام و عرض ادب استاد فخوری عزیز

متشکرم نظر حقیر را در مجله ی خوبتان بازتاب نمودید. امید که با حمایت شما استاد فرهیخته از آموزش های وزن عروض، این آموزش ها با شور بیشتری برگزار شود. آنچه بنده در این آموزش ها به جا خواهم گذاشت تا سالیان سال بر تارک شعر و ادبیات خواهد درخشید.

از شما استاد مهربان و گرانقدرم تشکر مضاعف و سپاسگزاری بی نهایت دارم.

تابنده باشید به مهر

درودها استاد محمدی عزیز
دوستان واقفند که اینجا هیچ تلاشی برای کسب در آمد نبوده و صرفن خدمت به ادب و هنر این مرز و بوم متمدن و کهن میباشدواساتیدی که در هر شاخه ای همت به آموختن می گذارند دستشان بوسیدن دارد از جمله جنابعالی واستاد هادی و حتی دیگرانی که با نقد شعر ها بنوعی پا به عرصه اموزش می گذارندانشالله در هر موقعیتی که ممکن شود جهت یاد آوری دوستان به مقوله آموزش اساتید گرانقدرمان خواهیم پرداخت

با تقدیم احترام خدمت استاد محمدی عزیز

درود بر همه دوستانم در شعر ناب
همگی خسته نباشید و در پناه حق پیروز باشید

درودتان استاد فخوری عزیز گرامی 🌞
همه ی مطالب مجله را به دقت خواندم
واقعا دست مریزاد،
هم قالب گرافیکی مجله و هم مطالب بسیار وزین و ستودنی ،
سر فصل صفحه که با شعر زیبای مهربانو کوهواره شروع شده و
حکایت طنز به قلم ارجمند شما بود که برام جالب و خواندنی بود اما نمی دانم چرا اسم نداشت این حکایت خواندنی
البته دلم برای موسیو سوخت
و همچنین شعر داستانی زیبای مهربانو آذر مهتدی 🌹🌹🌹🌹
و کاریکاتور شما و شعر طنز جناب دکتر مدهوش گرانقدر و ماجرای ماسمالی که مهربانو زند زحمت آن را کشیده بودند خواندم جالب بود 🌹🌹🌹🌹 بی نهایت سپاسگزارم
و همچنین غزل زیبایی که جناب استاد ابراهیمی برای مجله ی سایت ناب فرستاده اند را خواندم موزون و دلنشین بود زنده باد👏👏💫☘️💐
درباره ی الیف شافاک نویسنده ی ترک تبار
هم خواندم کتاب ملت عشق یکی از کتاب هایی بود که چندین بار در ایران تجدید چاپ شد و خدا می داند چه خانواده هایی تحت تاثیر و القا تفکراتی از هم پاشید.
کتاب تاریخ خاص تنهایی آلتان هم که در مجله معرفی کرده آید بنظرم باید بسیار خواندنی باشد ،
از نظرات فرهیخته گان جان هم بهره بردم
واقعا حرکت فرهنگی شایسته ای به ثمر رسانیده اید که با گذشت زمان بی شک
پربارتر می شود
از شما استاد گرامی و جناب استاد احمدی زاده و سایر دوستان جان که در این امر خطیر فرهنگی یاری رسان بوده اند صمیمانه سپاسگزارم
پاینده باشید و سبز و سرفراز
🌹💐☘️🌸💫🌺🌱💖🌱🌸💫🌺☘️💐🌹

درود بر شما استاد فخوری بزرگوار 🌺🌺🌷
خسته نباشید بزرگوار هفته نامه هفته به هفته جذابتر و پربارتر می‌شود

تقدیم با احترام

سلام دوستان
امشب کافه داستان تعطیل شده
من گوشیم تو شارژ دستم درد می گیره با اجازه دوباره سر می زنم

درودها دوستان داستان سرا بنده آمده ام و شرو ع طرح داستانی استاد بانو نیلوفر را از آنجایی شروع میکنم که مرد هندوانه فروش مرتکب قتلی شده به هنگام هندوانه فروشی با مشتری خود ،سپس با وانت خود به روستای سفید خاک گریخته و در خانه برادرش پنهان شده است

درود جناب رحیمی من تا قبل خانه برادرش رو بنویسم و دوستان از این قسمتی که شما گفتید؟

تقی : اخه آدم کاسب که از کوره در نمی ره اونم که چی ؟ بزنیبا چاقو ناکارش کنی و دربری؟

صمد : خیلی ادم تخسی بود داداش! می دونی که من حوصله اونایکه زرزیاد بزنند را ندارم

تقی :بد بخت بیچاره تو : یک دختر دم بخت داری یک پسر بیکار و بیعار که مثل خودت معتاد کردی و گذاشتی ورِدل مادرش
حالا اون زن بد بخت خاک کدوم قبرستئن را بریزه به سرش؟

تقی :ای وا ،چرا فکر عاقبتش رو نکردی .مگه شهر هرته.چطوری می خوای از چنگ قانون فرار کنی

صمد : خودم هم موندم آق داداش .
تقی : می دونی بگیرنت درجا اعدامت می کنند؟

صمد : می گم فردا صبح بریم وانتو به اسمت سند بزنم ! بفروشش در برم به سمت عراق

تقی : مدارک پیشه ته؟
صمد : نه زک بزن اقدس بیاره
تقی : اون زن بیچاره را قاطی بازی نکن !زنگ میزنم خسرو بیاره
صمد : خسرو بیشعور اسمش پسره منه ، مهم نیست براش که من چه گرفتاری پیدا کردم

تقی : نگران نباش ،خسرو پسرته ،نمی تونه بی خیالت باشه ،برات وکیل می گیره بهترینش رو .مبادا به آسونی تسلیم بشی .

بری خودتو معرفی کنی که همه چی تموم میشه
بروو
برو ببینم تو زندون برات فرش قرمز پهن کردند
صبر کن ببینم چه گلی می تونم به سرم بزنم

صمد پکی به سیگارزد و خیره به سرخی سیگار اشک از گوشه ی چشمهایش سرازیر شد ... قول می دم جون سالم در ببرم آدم بشم به روزهای قبل برگرددم خنده رو به لب دخترو زنم برگردونم .... تقی ، چیه صمد به چی فکر می کنی

سلا م شب همگی عزیزان بهشت

تقی: مگه راحته تو طاقت زندون داری
صمد: غلطی کردم باید پاش وایسم
تقی: من میرم جات داداش
صمد: نه بابا تو چرا بری
تقی: هر چی باشه تو مشکلاتت بیشتر از منه
صمد: نه بذار ببینم شایدم در رفتم

صمد :[ از کوره در رفته] بابا زنگ بزن مدارک ما شین را بیاره را بیاره اینجا
تقی : راستی وانت را کجا کار گذاشتی؟

آفتاب چسبیده بود وسط آسمون، آسفالت های کف خیابون انگار در حال ذوب شدن بودن. گرمای مشمئز کننده ی مرداد ماه بیداد می کرد. شووووووت صدای سوت بلندی عابرین رو سمت خودش کشید، پش بندش صدای کلفت مردونه ای بلند شد. داداااااش کجا میاری وانت رو؟مگه نمیبینی بساط هندونه ام اینجاست؟
کله ی گرد مرد وانتی با چند تار مو به سرش از شیشه ی ماشین اومد بیرون. جای تو رو تنگ نمی کنم که، خیابون خداست منم کاسبم باید خرج زندگیم رو دربیارم، هر روز باید غر بزنی؟
صمد دیگه کلافه شده بود. دو هفته ای میشد وانتی جدیدی اومده بود تو محلی که چند سال بود قرق کرده بود و اون هم هندونه می فروخت. یکوقت ها قیمت رو از صمد کمتر می داد و مشتری های صمد رو بُر میزد.
نسناس ندارم چکار کنم معنی نداشتن میفهمی؟زن و بچه دارم نمیتونم پول پیش رو بیشتر کنم؟نداری خالی کن برو. مگه من ضامن زندگی زن و بچه ی تو هستم. یا کرایه رو دو تومن بگذار روش یا هفتاد میلیون بگذار رو پول پیش یا تخلیه کن؟یعنی چی تخلیه کن تخلیه کن؟مگه قصر دادی بهم هر روز فرمون میدی ؟ چهل متر خونه ی داغون دستمه که هر روز یا باید خرج آبگرمکنش رو بدم یا پول لوله کش رو. صاحبخونه برّاق تر شد تو صورت صمد و گفت از سگ کمترم اگه امسال بگذارم بشینی ،حکم تخلیه ات رو هم میگیرم با مامور جول و پلاست رو میریزم تو خیابون. صمد که صورتش رو خون گرفته بود رفت پشت فرمون وانت و گفت هر غلطی میخوای بکن.
دعوای صبح جلو خونه باز تو مغزش بود که صدای مرد هندونه فروش از کنارش باز بلند شد. داداش خودخواه نباش خیابون که ارث کسی نیست. صمد کلافه بود از صبح اومده بود هیچ بنی بشری نمیومد حتی از جلو بساطش رد بشه حالا که زن های خونه دار راه افتاده بودند به خرید و میخواست دخل بزنه این خرمگس معرکه اومده بود وسط و بساط داشت پهن می کرد
صدای موبایلش بلند شد. مریم سلامی داد و گفت صمد سه روز دیگه عروسی داداشم نه خودم لباس دارم نه بچه ها هیچی هم کادو نگرفتم. عربده صمد بلند شد به جهنم که عروسی مگه مسؤول خرید هدیه واسه داداشت هستم. ده تا خواهر برادرید هر روز میگی عروسی این شده،اون یکی زاییده. مریم دو تا لیچار بار صمد کرد و تلفن رو قطع کرد. صمد تشنه تر شد. صبح یادش رفته بود بطری یخ که زنش واسش می‌گذاشت رو بیاره و دلش رضا نمیداد یک بطری آب هم بخره. حس می کرد لب هاش داره می‌چسبه بهم از خشکی.
سه چهار تا زن و مرد رفتند از بساط بغلی هندونه بگیرن که دیگه صمد مثل آتشفشان منفجر شد و یهو پرید سر بساط محمود. اینبار محمود هم کوتاه نیومد هندونه ها پرت می شدند و مشتی بود که دو تا مرد حواله هم می کردند. صمد لات بود اما بر و بازویی نداشت و محمود زورش می چربید بهش. محمود گردن صمد رو گرفت دور دستش و شروع کرد مشت زدن تو صورتش. مغز صمد داغ کرده بود و خون سر و صورتش رو گرفته بود و انگار تو پنجه ی عقاب گیر کرده باشه نمی تونست خودش رو از دست ها و مشت های محمود رها کنه. شوری خون تو دهنش بود که یهو دو تا مرد خوردن به لبه ی وانت و دست صمد ناخودآگاه رفت سمت چاقوی بساط محمود و نفهمید چاقو رو کجا زد که صدای آخی بلند شد و محمود غرق در خون دست هاش رها شد و وسط خیابون ولو شد ..

ااا اسمش صمد شد،پس منم اسم رو تغییر میدم

دوستان لطفا دست نگهدارید
واقعیتش این طرح پیشنهاد بانو تیر بوده و بنده به احترام ایشان شروع کردم
حالا که خودشان تشریف ندارند
آیا همگی موافق این طرح هستید ؟ بریم جلو وگرنه عوضش می کنیم

:(1: قاتل همیشه به صحنه جنایت بر می گردد )

هزاربار این صحنه ها ر و مرور کرده بود

من منتظرم بانو تیر داستان را هدایت کنند به خط اصلی

تقی: کجا داداش کجا می خوای در بری پیدات می کنن فراری شدن کاری رو درست نمی کنه بذار من گردن بگیرم..
صمد: ای بابا مرغت یه پا داره ؟ لازم نکرده، مرتیکه یه کم انسانیت بخرج می داد الان سینه قبرستون نخوابیده بود، هی هم من و گرفتار کرد... هم خودش از هفت دولت آزاد

منیژه قشقایی
۸ دقیقه پیش
صمد پکی به سیگارزد و خیره به سرخی سیگار اشک از گوشه ی چشمهایش سرازیر شد ... قول می دم جون سالم در ببرم آدم بشم به روزهای قبل برگرددم خنده رو به لب دخترو زنم برگردونم .... تقی ، چیه صمد به چی فکر می کنی



تقی اعدامم می کنند به مولا اگه برم خودمو معرفی کنم اعدامم می کنند. بچه هام کوچیکن، مریم بلد نیست یک خرید بره بدون من چجوری میخواد بچه ها رو بزرگ کنه؟صدای هق هق صمد سکوت خونه رو به لرزه انداخت

من با کامپیوتر داشتم تایپ می کردم دو قسمت نوشتم دیدم خبری از دوستان نیست الان اومدم تو گوشیم می بینم چند تن از دوستان اومدن متن گذاشتن متن آخر من نیومده مگه تفاوت داد

تقی مدام دست هاش مشت می کرد و باز می کرد، یهو گفت صمد میگم یارو مرد؟صمد نمیفهمید تقی چی میگه؟تقی تکونش داد گفت ببین چی میگم؟میگم مطمئنی طرف مرده؟شاید نجاتش دادن،صمد گیج نگاه کرد
نمیدونم من که دیدم افتاد زمین فقط سوار وانت شدم در رفتم

تفی: باید ببینیم کدوم بیمارستان بردنش
پاشو خودتو جمع و جور کن من برم یه سر و گوشی آب بدم بیام
هیچ جا نریا گوش به زنگ باش

دوستان دقت بفرمایند وقتی خط سیری برای داستان مشخص شده و مسیری را طی کرده ایم کامنت های نا مربوط داستان را به حاشیه میبرد
ماها باید در جریان اتفاقات و دیالو گهای قبلی قرار بگیریم تا داستان را ادامه بدهم وگرنه آشفتگی ها پیش آماده رسمن کار را مثل حالا به تعطیلی می کشاند

صمد به تقی گفت،ببین من اون محل چند تا رفیق دارم شماره میدم بهت بهشون زنگ بزن . تقی گفت بدتر گیرمون نندازی
نه یکیشون بچه محل خونه بابا ایناست از بچگی میشناسمش همون سر کوچه اون محل تو کیوسک روزنامه فروشی کار می کنه بیا بیا اصلا الان بهش زنگ بزن

تقی دستاش می لرزید، به سختی شماره احمد رو گفت. آب دهنش رو قورت داد. بعد از چند تا زنگ خوردن صدایی از اون ور خط گفت بله؟تقی سلام داد و احمد چون نشناخته بود گفت شما؟تقی نگاهش به صمد گره خورد و تردید داشت ادامه بده یا نه ولی یهو گفت من داداش صمدم

دوستان میتونید ادامه بدید الان تقریبا یک خط شدیم

تقی: ای بابا مطمئن نیستی این همه ضجه مویه می کنی
صمد: خوب تمام تنش پر خون شد منم دیگه ترس ورم داشت و فرار و به قرار ترجیح دادم
تقی : پاشو پاشو با هم بریم سرو گوشی آب بدیم
صمد:نه من نميتم اصلا #طاقت ندارم دوباره پام و بذارم تو اون محل

خیلی قر و قاطی شده جمع کردنش خیلی مشگله

اینجوری نمیشه هر کسی حرف خودش رابزند همه باید متوجه کامنتهای قبلی باشیم اگربدون اطلاع از آنچه گذشته ، معلوم است که نوشته مان خواننده را گمراه خواهد کرد
من بااجازتون این طرح را بااجازه استادبانو تیر می گذاریم برای بعد ها
فردا ساعت یازده شب با طرحی جدید انشالله داستانی جذاب و جدید را می نویسیم
شب همگی خوش
وعده دیدار فرداشب ساعت 11شب

تقی: من برادر صمدم شما خبر دارید کدوم بیمارستان بردنش
زنده است؟

احمد بعد از چند دقیقه سکوت گفت چیکار داری؟تقی با صدای التماسی گفت احمدآقا جون ناموست یک سوال می کنم جواب بده . مرده مرد یا زنده است
احمد باز ساکت شد که تقی گفت صمد بچه کوچیک داره زندگیش نابود میشه جون مردونگیت بگو چه بلایی سرش اومد؟
احمد گفت داداشت در رفت رفت ولی مردم زنگ زدن اورژانس سریع اومد بردنش بیمارستان میمنت
فکر نکنم مرده باشه ولی فکر کنم حالش بده، خیلی خونریزی کرد چاقو نزدیک قلبش خورده نمیدونم شایدم به کتفش خورده

سپاس از استادبانو کوهواره عزیز، استاد مهتدی نازنین،استاد غریب گرامی،مهربانو شاهزاده،استاد انصاری عزیز ،استاد فخوری گرامی، سرکار مهربانو قشقایی نازنین

تقی انگار بارقه ی امیدی افتاد تو دلش از احمد تشکر کرد و رو به صمد گفت:من میرم بیمارستان،تو رو هم سر راه می گذارم کلانتری باید خودت رو معرفی کنی. به خدا توکل کن ، شاید معجزه بشه

چند بار بهت گفت خشمت رو کنترل کن چقدر گفتم با مردم کل کل نکن به زن و بچت نپَر
صمد سرش رو پایین انداخت

باید یک فکر دیگه ای کرد به نظرم
مثلا نوبتیش کرد
اول جمع مشخص بشه و بعد به نوبت هر کس داستان رو ادامه بده در غیر اینصورت سخت میشه داستان رو پیش برد