سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      زندگی
      ارسال شده توسط

      مهدی حیدری

      در تاریخ : دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۵۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۸ | نظرات : ۰

      گاهی فقط گاهی که جریان زندگی کمی ارام میگیرد و لحظه ای بی انگه مرا به ناملایمات اجتناب ناپذیر و حوادث گاها تلخ نسپرد ،سعی میکنم خود را در نقش کسی که خارج از این جریان است تصور کنم.و از جایی دورتر که ارامشش مجال فکر کردن را بدهد،زندگی را تماشا کنم.
      و هر بار اولین چیزی که در تصاویر ذهنم خود نمایی میکند غیر قابل پیش بینی بودن مسیر این جریان است برای خودم و اجنتاب ناپذیر بودن آن در کنار سایر حوادث جهان !و از ان هیجان انگیز تر غیر قابل کنترل بودن بخش زیادی از مسیر و جریان پرخروش زندگی.
      نه نه من هیچ وقت نتوانستم باور کنم که هر کس میتواند دنیایش را همانطور که خودش میخواهد مهندسی کند.پایه ی طرح از قبل طراحی شده.مسیر مشخص است.نقشهایی که وارد این جریان میشوند و بعد از نقش افرینی از ان خارج میشوند از قبل مشخص شده.
      حتی...بله حتی گاهی اوقات دیالوگها هم برایشان نوشته شده..
      باور نمیکنید....میدانم.خودم هم باورم نمیشد اما اگر شما هم از همان جایی که من تماشا میکنم ببینید حتما متقائد میشوید.
      مثلا همان کسی که واسطه ی اشنایی پدر و مادر ما شده بود.چگونه میتوان باور کرد که او خودش تمام دیالوگش را بداهه گویی کرده.کافی بود یک کلمه جابجا بگوید تا مراسم معارفه و اشنایی کلا بهم بخورد.یا نظر مادر تغییر کند.
      نیازی به گفتن نیست که در این صورت یعنی در صورت منصرف شدن مادر از اشنایی با پدر دیگر من هم نبودم.هم من و هم خواهر و برادر هایم و هم بچه هایمان و هم .. .
      راستی چقدر مهم بود ان فرد واسطه.تصورش را بکنید که اگر بچه های پدر مادر های امروز افراد دیگری بودند یعنی ازدواج ها بشکل دیگری بود و نسلی دیگر متولد میشد جهان چقدر متفاوت میشد!؟ سلیقه های متفاوت باعث سیاستهای متفاوتی میشد و چه بسا خیلی از جنگها هیچ وقت ایجاد نمیشد و البته جنگهای دیگری هم اجتناب ناپذیر میشدند.بحث روزی انسانها کلا جور دیگری باید تامین میشد.و....و اگر همین چند کلمه حرف واسطه را برای همه ی پدر و مادر ها در نظر بگیریم.یعنی فرض کنیم به دلیل کوتاهی واسطه وصلتهای فعلی شکل نمیگرفت(واسطه سمبل یا مثلی است از انچه باعث وصلت شده)
      وقتی یک واسطه ی ازدواج دو نفر حرفهایش تا اینحد میتواند تاثیر گذار باشد.پس دور از ذهن نیست که علاوه بر اینکه نقش افرادی که وارد زندگی ما میشوند از قبل مشخص بوده حتی اینکه گاهی وقتها چه بر زبان بیاورند هم از قبل مشخص شده و جور دیگری نمیشد که بشود.که سرنوشت یک نسل در حد بودن و نبودن متاثر از همان آشنایی و همان گفتگوی کوتاه است.
      و جالب اینکه هر لحظه از زندگی میتواند همان مقدار اهمیت داشته باشد که در مثال ذکر شد.
      یعنی بقدری مهم که دخالت مستقیم کارگردان در جزییات اجتناب ناپذیر باشد.
      چون نهایتا خودش باید جوابگوی جهانی باشد که ساخته.پس چرا باید این حق را از او بگیریم .حق دارد در جزییترین مسائل اعمال نظر کند.
      و باز به جریان خروشان زندگی ها نگاه میکنم.گویی هر کدام اصرار دارد مسیر مشخصی را طی کند اگر چه صاحب ان زندگی خیلی در تقلا باشد که مسیر را به ان جهتی که خودش میخواهد هدایت بکند!!
      بعد به این میاندیشم که ایا بهتر نیست خود را به جریان از پیش تعیین شده بسپاریم ؟! نمیدانم شاید هم ..شاید تقلا کردن هم خوب باشد .! حتی اگر بیفایده باشد.
      البته واکنشهای ما به حوادث این جریان کاملا اختیاریست.و شاید تنها بخش اختیاری این دنیا همین واکنش ها باشد.یعنی تنها راه کمال...
      نمیدانم شاید هم تقلا کردنها هم بی تاثیر نباشد .
      چقدر در جای بدی ایستاده ام.احساس میکنم هر لحظه ممکن است بلغزم...
      اصلا چرا در جریان زندگی نباشم .لااقل جای پایم محکمتر است
      و البته این روزها که کمتر مجال فکر کردن و رفتن در همین محل و نظاره کردن برایم پیش می اید به همان نسبت حوصله ی کمتری هم قسمتم میشود .چطور بگویم وقتی به جاهای مشکل میرسم ترجیح میدهم دوباره خود را به آغوش جریان زندگی بسپارم تا همچنان به کوبیدن من به تاملایمات ادامه دهد.
      از شما چه پنهان بعضی وقتها این کوبیده شدنها را به پنجه در پنجه انداختنهای  فلسفی با خودم ترجیح میدهم!!

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۵۶۵ در تاریخ دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۵۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0