سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      با هم بیاندیشیم(3)_ روشنفکر کیست؟
      ارسال شده توسط

      م فریاد(محمدرضا زارع)

      در تاریخ : دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۶۱ | نظرات : ۷۶

      روشنفکر کیست؟

      در اینجا مهم نیست که این اصطلاح، کی و چگونه به گنجینه ی زبان فارسی افزوده شده، بلکه مهم این است که امروزه از این اصطلاح، برداشتهای متفاوتی می شود و می خواهیم با این هم اندیشی، به این برداشتها بیاندیشیم.
      به نظر این ناچیز، بهترین نظریه ای که پیرامون اصطلاح روشنفکر ارائه شده، نظریه ی ادوارد سعید_نظریه پرداز و پژوهشگر امریکایی ِ فلسطینی تبار_ است.
      او در کتاب (نقش روشنفکر) می گوید:

      «روشنفکر انسانی‌ست سکولار که نباید اجازده دهد باورهای ایدئولوژیک و مذهبی در قضاوت و کار های تحقیقاتی‌اش دخالت کند…»
      تعریف ارائه شده توسط ادوارد سعید، به طور ضمنی این نکته را در خود دارد که روشنفکر می تواند باورهای ایدئولوژیک و مذهبی داشته باشد، ولی نباید اجازه دهد این باورها در کار تحقیقاتی و قضاوتش تاثیر بگذارد.
      البته چنین تعریفی از روشنفکر، مختص ادوارد سعید نیست، و افراد دیگری مثل جلال آل احمد هم تعریفی کمابیش مشابه آن دارند:
      (روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد و تعصب و به دور از فرمانبری، اغلب نوعی کار فکری می‌کند و نه کار بدنی، و حاصل کارش را که در اختیار جماعت می‌گذارد، کمتر به قصد جلب نفع مادی می‌گذارد.)

      (جلال آل احمد_ در خدمت و خیانت روشنفکران)

      آنچه نظریه ی ادوارد سعید را متمایز می کند، شرح و بیانی است که در مورد اصطلاح روشنفکر ارائه کرده است.
      او وظیفه ی اصلی روشنفکر را روشنگری می داند، و بر این اساس، روشنفکران را به دو دسته تقسیم می کند:
      ۱. روشنفکر آماتور یا غیر حرفه ای
      ۲. روشنفکر حرفه ای

      او در توضیح این دسته بندی می گوید:
      روشنفکر آماتور کسی است که فقط به خاطر خود و پای بندی به اصول خود به روشنگری می پردازد،
      ولی روشنفکر حرفه ای، کسی است که فاقد استقلال فکری است و چیزی را می گوید و می نویسد که اربابانش از او خواسته اند.
      او با این توضیحات به این نتیجه می رسد که روشنفکر واقعی، روشنفکر آماتور است، و بنابراین برای روشنفکر چهار ویژگی بیان می کند:

      ۱. استقلال فکری
      ۲. غیرحرفه ای بودن
      ۳. در تبعید و حاشیه بودن
      ۴. داشتن زبانی برای بیان حقیقت به ارباب قدرت

      از نظر ادوارد سعید، روشنفکر نگاهی آزاد و همه جانبه دارد، و از پیشداوری های ناشی از تعلقات فرهنگی و باورهای ملی و مذهبی به دور بوده، و نه در خدمت قدرت، که منتقد قدرت است.
      از نظر او روشنفکر، انسانی حساس و پویاست که اخلاق را در فعالیت روشنگری خود رعایت می کند و ذهنی باز و پرسشگر دارد.
      برای روشنفکر مهم نیست که روشنگری اش چه عواقبی دارد، زیرا هدف او روشنگری است نه کسب منافع برای خود یا گروهی خاص.
      او در واقع می کوشد تا بخش های تاریک و دور از ذهن جامعه را روشن کند زیرا روشنایی در نهایت به حرکت جامعه در مسیر تکامل کمک می کند.

      نظر شما چیست؟



      🌹درود به همه ی خوانندگان این صفحه🌹
       
      پی نوشت:
      در نوشتار فوق به حافظه ام تکیه کرده ام، بنابراین:
      اولاً ممکن است برخی واژه ها دقیقاً منطبق با متن اصلی کتابهای مورد اشاره نباشد(البته مفهوم همان است)،
      ثانیاً به دلیل عدم دسترسی به کتابهایم و نیز قطع بودن اینترنت، امکان ارجاع و رفرنس دهی دقیق ندارم، ولی در صورت تمایل می توانید به کتابهایی که در متن به آنها اشاره کرده ام مراجعه کنید،
      ثالثاً هدف این ناچیز گشودن زمینه ای برای اندیشیدن است نه اثبات اندیشه ای خاص، و فکر میکنم متن فوق برای این منظور کفایت می کند.
       
      سپاس که می اندیشید🌹

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۵۲۷ در تاریخ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      احمدی زاده(ملحق)
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۰۱
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      ۱ ساعت پیش
      درود استاد احمدی زاده عزیز🌹

      پستی برای وبلاگ نوشتم تحت عنوان:
      با هم بیاندیشیم(3)_ روشنفکر کیست؟
      این پست یک پست علمی است
      علت عدم تاییدش چیست؟
      اول نظراتش را بستند
      و حالا اصل پست رو هم تایید نمی کنند!

      استاد احمدی زاده ی عزیز
      این ناچیز سالهاست شما رو میشناسم و مردی آزاداندیش می دانم، و یکی از امتیازات این سایت داشتن مدیری آزاداندیش بوده است، پیشترها که تایید آثار رو خودتان شخصاً به عهده داشتید، اوضاع اینگونه نبود، ولی از وقتی این اختیار رو به دیگران تفویض فرموده اید، گاه سلیقه ای عمل می شود، و حتی این اواخر به نظر می رسد بر اساس احساسات شخصی و حب و بغض ها انجام می شود!

      استاد احمدی زاده عزیز
      بعنوان عضوی از سایت از شما تقاضا دارم قبول زحمت بفرمایید و در این برهه ی زمانی حساس، تایید یا رد آثار رو خودتان که فردی باتجربه و آزاداندیش هستید شخصاً انجام دهید و به فرد یا افراد بی تجربه و وابسته و دلبسته نسپارید.

      پست وبلاگی که این ناچیز نوشته ام، اصلاً سیاسی نیست، نمیدانم چرا تاییدش نمی کنند!
      این پست، یک پست علمی و در حوزه ی جامعه شناسی و ادبیات است.
      لطفاً پیگیری و بررسی بفرمایید.
      سپاسگزارم🌹

      سلام برادر بزرگ و خوبم شما دیگر چرا!؟ شما که کاربر قدیمی و همراه عزیز ما هستید و با قوانین و روش تایید اثار ارسالی برای سایت شعرناب اشنا هستید سریع قضاوت می کنید و کمتر دقت چرا!؟
      ابتدا همه مطالب ارسالی توسط شاعران و کاربران طبق قوانین سایت از ۸-۴۸ زمان می برد برای تایید که معمولا کمتر از این زمان تایید و به روی صفحه سایت چنانچه مشکلی نداشته باشد ارسال و نمایش داده می شود!
      و چنانچه مشکلی داشته باشد کنار نام اثر علت عدم تایید به کاربر ابلاغ می گردد!
      دوما مطالب شما به نام ((با هم بیاندیشیم(3)_ روشنفکر کیست؟))تایید شده بود و در صفحه سایت نمایش داده شده بود و گویا شما دوباره برای ویرایش به پنل سایت و تایید مجدد ارسال کرده بودید و الن هم دوباره تایید شد و رفتیم دیدیم که تعدادی از دوستان همان بار اول که تاییدش کردیم از مقاله و پست شما دیدن کردن!
      لذا خواهشا... هیچ بگذاریم جمال شمارا عشق است خندانک
      یا حق
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۰۹
      سلام استاد🌹
      ممنونم از لطفتون🌹
      تجربه، سعه ی صدر، و آزاداندیشی شما مایه ی دلگرمی است🌹
      سایه تون مستدام🌹
      ارسال پاسخ
      احمدی زاده(ملحق)
      احمدی زاده(ملحق)
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۱۳
      صفای وجودتان مستدام خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۳۷
      سلام

      آقای زارع ارجمند چنین نوشته اید باچه اطمینانی : ( پیش ترها که تاییدِ آثار رو خودتان شخصاً به عهده داشتید، اوضاع اینگونه نبود، ولی از وقتی این اختیار رو به دیگران تفویض فرموده اید، گاه سلیقه ای عمل می شود، و حتی این اواخر به نظر می رسد بر اساس احساسات شخصی و حب و بغض ها انجام می شود! ) !!

      😥😥 دست شما دردنکنه استاد زارع نواختیدمان!😥😥


      بدانید لطفاً که مدیرانِ افتخاری و هیچ مدیری و شخصی غیر از خودِ مدیر عزیز سایت هرگز در بخش تایید اشعار و آثار ، فعالیتی ندارند و همگی عین کاربر عادی هستند.


      دل شکستن اگر هنر بود
      ایرانی ها و ایضاً شما
      حتماً اوّل می شدند اندر فستیوالِش.


      درپناه حق. افسوس و یاعلی(ع)
      ارسال پاسخ
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۱
      سلام استاد کوهواره ی گرامی🌹
      خوشحالم که هستید🌹

      دل دریایی نمی شکند
      فقط متلاطم می شود

      وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
      که در طریقت ما کافریست رنجیدن
      (حافظ عزیز)

      دریای دلتون آرام🌹
      محمد رضا خوشرو (مریخ)
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۲۴
      خندانک خندانک خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۱
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۳۸
      سلام و درود جناب زارع آگاه و دغدغه‌مند خندانک فریاد بیدار
      روشنفکر یا دزدِ با چراغ!!!
      انتقاد من متوجه آن‌ دسته از مثلا روشنفکرانی‌ست که فکر و دانش خود را در مسیر استثمار و بهره‌کشی از طبقات محروم جامعه، به طبقه حاکم می‌فروشند و نتیجتا خود نه‌ تنها در ردیف تمامی افراد بهر‌ه‌کش و استثمارکننده قرار می‌گیرند بلکه در حافظه‌ی تاریخ و در اذهان عمومی هم تا همیشه منفور باقی می‌مانند.
      این ناکسان دزدانِ با چراغی‌اند که چرخ‌دنده‌های فساد را روغن می‌مالند و نقش سوپاپ اطمینان را بازی می‌کنند.
      به هرکسی که سواد دانشگاهی و سواد کوپنی دارد یا صرف اینکه میتواند تابلوی مغازه‌ها را بخواند نمیتوان روشنفکر گفت. چنین افراد خودفروخته‌ای که فقط یک روشنفکرنما بحساب می‌آیند را باید نگهبانان قلعه یا سگان سیر و پر خورده‌‌ی گله نامید.
      بنظرم در روزگار ما روشنفکر واقعی وجود ندارد... درواقع نمیتواند وجود داشته باشد.
      یا بهتر بگویم؛ درحال حاضر روشنفکران شجاعی که بتوانند تاثیرگذار باشند و توده‌ی مردم را آگاه و هوشیار کنند نداریم یا خیلی کم داریم! اگر هم باشند به‌دلیل نداشتنِ تریبون و بخاطر اینکه همیشه هیس بر لبانشان می‌دوزند صدایشان یا شنیده نمیشود یا خفه می‌شود.
      به امید آگاهی و خرد جمعی🌿

      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۱۲
      سلام و عرض ادب آقای علامیان گرامی_اعتراض فهیم_🌹
      دقیقاً در این پست همین بیان شد که بسیاری از افرادی که بعنوان روشنفکر میشناسیم، در واقع روشنفکر نیستن، و علتش روشنگری جهت دار آنهاست بخاطر تعصبات و گرایشات فرهنگی و دینی و قومی تاثیرگذار بر قضاوتها و فعالیتهای روشنگریشون.
      در متن پست هم آمده که:

      روشنفکر نگاهی آزاد و همه جانبه دارد، و از پیشداوری های ناشی از تعلقات فرهنگی و باورهای ملی و مذهبی به دور بوده، و نه در خدمت قدرت، که منتقد قدرت است.

      یعنی در خدمت قدرت بودن، روشنفکری واقعی رو زیر سوال میبره، و دلیلش اینه که هیچ حاکمی در هیچ جامعه ای ایده آل نیست، بنابراین وظیفه ی روشنفکر است که با فعالیت روشنگری خود در جهت رفع نامطلوبها بکوشد، البته اینکه کوشش او در کوتاه مدت، نتیجه بخش باشد یا نه، معلوم نیست، ولی بدون شک در درازمدت، اثر مثبتی دارد...
      از سوی دیگر، روشنفکری که ذاتاً و بلحاظ روشنفکر بودن، منتقد قدرت است، اگر در اثر تغییر ساختار قدرت، جزئی از ساختار شود،
      و در خدمت قدرت قرار بگیرد، دیگر روشنفکر به حساب نمی آید زیرا یکی از شروط اصلی روشنفکری، یعنی منتقد قدرت بودن را از دست می دهد.

      ممنونم از حضور ارزشمندتون🌹
      زنده باشید🌹
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۶
      خندانک خندانک
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۴۲
      سلام جناب م.فریاد بزرگوار خندانک
      تا آنجا که حوصله یاری کرد کامنت ها خوانده شد و از نظرات بهره بردیم خندانک
      سپاس برای این هم‌اندیشی جالب خندانک خندانک
      استفاده بردیم خندانک
      در پناه خدای مهربان باشید خندانک
      سینا خواجه زاده
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۱۰
      درود

      به نظرم،‌ ترکیب‌واژه‌ی روشن‌فکر هنوز به معنای پایدار خود در کاربرد روزمره نرسیده است. چون درحالیکه این واژه در ذهن خیلی از مردم، تداعی‌گر فردی خوب و قابل اعتماد است، در جایی از آن اشاره‌ای به خیرخواه بودن، راست‌گویی و دیگر صفاتی که تضمین‌گر درستی این تصور باشد نیست.

      عبارت روشن + فکر به خودی خود گویای آنچه که هست و نیست می‌باشد.
      همیشه آنچه برایمان ندانسته مانده است را بصورت تیرگی و تاریکی و دانسته‌هایمان را با روشنایی تجسم و احساس می‌کنیم.

      پس اگرچه این جامعه است که تعیین می‌کند هر عبارتی چه معنایی داشته باشد، اما بجا است که
      عبارت روشن‌فکر به کسی اطلاق گردد که نسبت به خیلی از مسائل آگاهی بیشتری دارد. بویژه مسائلی که دارای درجه‌ی بالایی از اهمیت و جذابیت برای سطوح گوناگون جامعه است. و این آگاهی فراتر از خواندن و به‌خاطر سپردن تعداد زیادی کتاب و نوشته است. این اطلاعات بایستی بصورت مجموعه‌ای از حکم‌ها در ذهن فرد، پخته شود تا به او قدرت پیش‌بینی و تشخیص بدهد. و این برداشت‌های تو در تو از مطالعات و تجربیات، بجای صلبیت و تغییرناپذیری، بطور پیوسته در حال سازداده‌شدن با داده‌های تازه است. از این‌رو به نظر بنده، روشن‌فکر فرد دارای حکمت یا همان حکیم است. و یکی از پیش‌نیازهای رسیدن به این توانایی، رها کردن عصای ایمان و راه رفتن روی پاهای سست خرد است، با تکیه بر آنچه از شجاعت بجا مانده.

      و فقط همین!

      قرار نیست فرد روشن‌فکر، لزوما دوست و خیرخواه جامعه یا حتی اطرافیان خود باشد. او می‌تواند در نقش یک خائن، دروغ‌گو، عقده‌گشای نامهربان و حتی یک شیاد ظاهر شود. زیرا آگاهی و دانستن تضمین‌کننده‌ی برتری‌دادن منافع همگانی به منافع فردی یا گروهی نیست.

      با این تفاسیر، می‌توان گفت دجال هم یک روشن‌فکر است.

      موضوع اندرکنش روشن‌فکر و جامعه، مسئله‌ای دیگر است. آنچه بیشتر به چشم بنده می‌آید، خیلی از کسانی که به هر شکلی روشن‌فکر اطلاق می‌شوند یا خود را در زمره‌ی این افراد می‌بینند، تنها در مرحله‌ای از بلوغ و بویژه بلوغ عاطفی به‌سر می‌برند که در آن مرحله حس نیاز به «در کانون توجه بودن»شان با «روشن‌فکر»بودن ارضاء می‌شود. و مانند دیگر سرخوشی‌های زندگی‌شان این هم یک رضایت عقیم است که گاهی حتی می‌توان گفت، نبودش از بودش برای خود آنها هم بهتر است.
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۵۱
      درود بر شما🌹
      فکر میکنم روشنفکر، در معنای تحت الفظی گرچه به درجاتی از آگاهی رسیده است ولی اینکه صرفاً در زمینه ای به آگاهی رسیده باشد، از او یک روشنفکر واقعی نمی سازد، و بنابراین بنظر این ناچیز، واژه ی روشنگر، واژه ی رساتری است برای آنچه روشنفکر باید باشد.
      پرهیز از دخیل کردن تعلقات و وابستگی های فرهنگی و دینی و قومی و... در قضاوت و تحقیق، ویژگی اصلی یک روشنگر است، و نیز تکیه ی محض بر هدف روشنگری بدون توجه به عواقب و دستاوردهای رفتار روشنگرانه اش!
      روشنفکر(به معنای واقعی اش یعنی به معنای روشنگر)، خوب می داند که از یک طرف باید هزینه کند حتی شاید از جان خود، و از طرف دیگر هیچ چشمداشتی به درآمد و کسب وجهه و هرگونه امتیاز دیگر ندارد.
      با این تفاصیل، بسیاری از افرادی که بعنوان روشنفکر برای ما جا افتاده اند، نمی توانند مصداق روشنفکر واقعی باشند حتی افرادی مثل دکتر شریعتی، یا جلال آل احمد، یا روشنفکران ریز و درشتی که در قرن اخیر بعنوان روشنفکر شناخته شدند از جمله آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و شاملو و... زیرا همه ی آنها دچار نوعی وابستگی و دلبستگی ِ دخیل در قضاوت و تحقیق خود بوده اند و خودآگاه یا ناخودآگاه، بخشی از آگاهی قابل دسترس خود را پنهان کرده اند و دچار نوعی روشنایی بخشی جهت دار شده اند تا گرایشات خود را ارزشمندتر جلوه دهند.
      دانش و آگاهی علی رغم شباهت ظاهری، و علی رغم اینکه غالباً یکی در نظر گرفته می شوند، ولی متفاوت از یکدیگر هستند.
      یک پروفسور دانشگاه احتمالاً از دانش زیادی برخوردار است، ولی شاید آگاهی ناچیزی داشته باشد!
      و یک کشاورز اُمّی ممکن است از دانش به معنایی که جامعه می نگرد، بهره ی کمی داشته باشد، ولی سرشار از آگاهی باشد، و روشنفکر و روشنگر باشد.
      پس دانش تخصصی، ملاک روشنفکری نیست، و آگاهی و بینش عمیق و قدرت استنباط و تحقیق، نسبت و رابطه ی تنگاتنگ تری با روشنفکری و روشنگری دارد، البته در صورت قرار دادن آگاهی در بستر بی طرفی!

      زنده باشید🌹
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۴۰
      با درود روشن فکر غیر دلسوز که دیگر روشن فکر نیست بلکه فرصت طلب است
      ارسال پاسخ
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۱۸:۳۹
      بخاطر بازخوردی که از شما و دیگر خوانندگان گرفتم، با تکراراینکه معتقدم تصمیم درباره‌ی اینکه هر واژه چه معنایی بدهد، بستگی به سلیقه‌ی جامعه دارد، یک مثال و کمی توضیحات به آنچه نوشته‌ام می‌افزایم، مگر مقبول افتد.

      اگر میزان و نحوه‌ی استفاده از نعمت اندیشه را دسته‌بندی بنماییم، این چهار اکسترمم معنایی در این دسته‌بندی، حتما خواهد بود:
      ۱- آنها که خود را به آگاهی رسانده اند:
      ۱-۱- و از این آگاهی در «همه‌ی زمینه‌ها» و در هر زمینه به شکلی «خوب» استفاده می‌کنند.
      ۲-۱- و از این آگاهی در «همه‌ی زمینه‌ها» و در هر زمینه به شکلی«بد» استفاده می‌کنند.
      ۲- آنها که خود را به آگاهی نرسانده‌اند:
      ۱-۲- و خودشان می‌دانند که نمی‌دانند و همواره مراقب اند با تحمیل محصول اندیشه‌شان، مایه‌ی گمراهی دیگران نشوند با وجود اینکه اگر بخواهند می‌توانند.
      ۲-۲- خودشان هم نمی‌دانند که نمی‌دانند و با وجود اینکه برایشان کار آسانی نیست، خود را به آب و آتش می‌زنند تا دیگران را به اندیشه‌ی گمراهانه‌ی خود بکشانند.

      خوب حالا به ما دو واژه داده‌شده، «روشنفکر» و «روشنگر» و از ما خواسته‌اند برای‌شان مفهومی بیان کنیم. آیا هوشمندانه است که طوری انتخاب کنیم که هر دو واژه یک معنا بدهد و ۳ تا از مفاهیم فهرست‌شده سرشان بی‌کلاه بماند؟ یا اینکه طوری معانی را میان واژه‌های موجود تقسیم کنیم که با دو واژه بخش بزرگ‌تری از جدول را پوشش داده باشیم!

      و خوب است به یاد داشته باشیم، هوشمندانه‌تر این است که مفاهیم با توجه به یک ذِن* آینده‌نگرانه گزینش شوند که پس‌فردا بگویند دستشان درد نکند چقدر حساب‌شده واژه‌ها را برگزیده‌اند.

      پس نیاز است به معنای این واژه‌ها هم از نظر ظاهری و هم از نظر عمقی پرداخته شود و همینطور مثال‌هایی در نظر بگیریم که به شکلی ارتباطی با اصل موضوع داشته باشد.

      مثال پیشنهادی من که این سه خواسته را براورده است، یک چراغ است. وقتی که چراغی روشن شد، همه می‌گوییم این چراغ روشن است، فارغ از اینکه چه رنگی باشد و شیشه‌ی دور آن چقدر مات یا در بعضی جاها بطور کلی کدر باشد. همین که خبری از تابش از درونش به ما رسید، ما آن را روشن تلقی می‌کنیم.
      پس با این تفاصیل(مرسی که دیکته‌ی درست رو گوشزد نمودید) به نظر بنده، جا دارد واژه‌ی روشن‌فکر دربردارنده‌ی هر دو مورد دسته‌ی «۱» باشد. چرا که هر دو دارای درجاتی از روشنایی برخاسته از جوشش اندیشه اند.
      همانطور که یک لامپ روشن(لامپ سفید رنگ) خوب در تاریکی راه را آشکار می‌کند و از گمراهی نجاتمان می‌دهد. یک لامپ روشن بد(لامپ‌های رنگی) در میوه فروشی، ما را به گمراهی می‌اندازد و میوه‌های نرسیده یا خراب را به شکل تازه و خوشمزه نشانمان می‌دهد. یا در بوتیک لباس و ... پس می‌توان با تکیه بر معنای دیگر واژه‌ی «روشن» که آشکار و واضح بودن است، عبارت «روشن‌گر» را که بخاطر حضور «گر» پایش را کمی فراتر گذاشته و وارد عمل شده تا روشنایی خود را همانطور که خودش دریافته است و بدون تبدیل کردن و انحراف دادن رنگ‌ها به اطرافیان خود منتقل نماید، مورد نخست از دسته‌ی «۱» را «روشن‌گر » بنامیم و برای سه مورد دیگر در انتظار واژه‌هایی درخور بمانیم.
      (که برای مورد دوم دسته‌ی نخست، پیشنهادم اینست که دو واژه یکی رسمی و یکی عامیانه گزینش شود. و نسخه‌ی عامیانه‌اش یک فحش سنگین داشته باشد، مورد دوم دسته‌ی دوم را خیلی شیک و محترمانه برگزینیم، چون ممکن است خودمان در همه‌ی زندگی در همان وادی بسر برده باشیم)

      اگر این توضیحات را خواندید، خیلی معرفت گذاشتید ممنونم.

      ذِن: واژه‌ای است از مکتب ماهایانا‌ی آیین بودا در ژاپن، که به ارزش تمرکز و ژرف‌نگری در برابر پرستش آیینی و مطالعه‌ی متون مقدس تأکید می‌ورزد.
      آشنایی بنده با این واژه هم از طریق زبان برنامه‌نویسی پایتون است.(منظورم اینه که من اهل کتاب خوندن نیستم و چنین ادعایی هم ندارم) البته به دوستان توصیه می‌کنم Zen of Python رو مطالعه کنند تا متقاعد بشوند وقتی برای یک زبان برنامه‌نویسی هم یک ذن تعیین می‌کنند، و وقتی به زبان‌های ایرانی بویژه زبان پارسی می‌نگریم و می‌بینیم یک روح ژرف‌نگرانه در سراسرش جریان دارد، چقدر مهم است که این ما میراث‌دارانش آن منطق را کشف نموده و گسترش بدهیم.

      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۲۳
      درود آقای خواجه زاده گرامی🌹
      ممنونم از توضیحات منسجم و رساتون.
      فکر میکنم تا حدود زیادی توافق داریم.
      جایی در همین صفحه حداقل یکبار یادمه همین نظر شما رو گفتم که ترجیح میدم روشنفکر واقعی رو روشنگر بنامم. چون روشنفکر ممکنه فکر خودش روشن باشه ولی روشنگری نکنه برای دیگران، و حتی سیاهکاری کنه!
      همون مورد (۱_۲) در کامنت شما.
      نمیدونم موافق هستید به جای چراغ سفید، از خورشید استفاده کنیم یا نه، چون خورشید شکل طبیعی نوره، و بنظرم روشنگر هم بصورت طبیعی و بدون تصنع و ظاهرسازی روشنگری میکنه، براش هم مهم نیست که عواقب این روشنگری چیه، روشنفکر واقعی(روشنگر)، نمیتونه روشنگری نکنه چون روشنگری جزئی از ذاتش شده، درواقع انسان ذاتاً روشنگره ولی تحت تاثیر نیازها و آرزوها و آزها و تنگناهای زمانی و مکانی و اجتماعی و فرهنگی، از ذات روشنگری خودش باز مانده، بنابراین انسانهایی که به روشنگری میرسند، درواقع به ذات انسانی خودشون برگشتن.
      این ناچیز هنوز هم معتقدم روشنگر هیچ حکومتی رو قبول نداره، در هر حکومتی منتقده، چون روشنگر ایده آل گرایی واقع بینه، به هیچ حکومتی راضی نمیشه و در هر حالتی مشغول مبارزه با تاریکیه، نه برای جایگزین کردن یک سیستم با یک سیستم دیگه، چون خوب میدونه هر سیستمی نقاط تاریکی داره، پس باید بگرده و اون نقاط تاریک رو روشن کنه، درواقع روشن کردن خودش هدفه، نه اینکه از روشن کردن هدف دیگری رو دنبال کنه.
      در مورد تمرکز و ژرف نگری هم که اشاره فرمودید، بنظرم نه فقط در پرستش آیینی و متون مقدس، که در پرستش های غیرآیینی و غیر رسمی و متون ظاهراً غیر مقدسی هم که انسان رو به بند میکشه ضرورت داره.
      درواقع هرنوع بت سازی، مانع رشد آگاهیه، و بت ها صرفاً دور از ادیان توحیدی نیستن، چه بسا در درون ادیان توحیدی هم برداشتها و روشها و نگاههای بت ساز وجود داشته باشه و داره!
      هرجا تفکر نقادانه(چه توسط خود انسان چه به اجبار محیط یا تعصبات دینی و سیاسی و عرفی و...) ممنوع بشه، بُتی جوانه می زنه، و هرجا بُتی جوانه بزنه، سروها قربانی می شوند.

      هر چیزی که انسان رو به اندیشیدن واداره، به گردن او حق داره، و نوشنار شما از این دست بود🌹
      ممنونم ازتون
      و باز هم اگر چیزی به ذهنتون رسید و لطف کردید و در این صفحه نوشتید با اشتیاق میخونم و سعی میکنم درک کنم🌹
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۰۴
      الان متوجه شدم، منظور شما از «روشنفکر واقعی» رو بصورت «واقعا روشنفکر» برداشت کرده بودم.

      و چون می‌دانیم می‌توان عینک سیاه و سفید را برداشت، درک می‌کنیم قرار نیست همه کاملا روشنگر باشند، ممکن است یک فرد، تا حدودی روشنگر باشد. مقدار کمی هم حیله‌گر یا غافل از جهل خویش...

      برای هر دو پاسخ خوبتون سپاس.
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۰:۵۶
      درود آقای خواجه زاده گرامی🌹
      صبحتون بخیر و شادی🌹
      بله حق با شماست، هر انسانی می تواند برخوردار از درجاتی از روشنگری باشد.
      هر انسانی مجموعه ای از خوبی و بدیست
      مجموعه ای از درست ها و نادرست ها
      مجموعه ای از آگاهی ها و ناآگاهی ها
      هیچ انسانی کامل نیست
      ولی بدون شک هر انسانی شایسته ی حداقلی از احترام است، نه فقط هر انسانی، که هر موجودی... زیرا هستی ذاتاً محترم است.
      بنظرم حتی اگر انسان مجرمی باید مجازات شود، نباید حرمت انسانی اش شکسته شود.

      ممنونم از حضور ارزشمندتون در این صفحه🌹
      زنده باشید🌹
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۵
      درودتان استاد فریاد خندانک
      خندانک خندانک
      سینا خواجه زاده
      سینا خواجه زاده
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۲۳:۲۲
      بخاطر اقدام روشنگری‌گرایانه‌تان برای ارشاد من سپاسگزارم.
      البته آن صحبت بیشتر جنبه‌ی طنز داشت، آنچنان که از ظاهرش هم پیداست. هرچند تردید دارم که بتوانم از بی‌احترامی به آن افراد در مرحله‌ی بازدارندگی و دست پایین بودن و نه شرکت در مجازات‌شان و قوی‌تر بودن، خودداری کنم.

      و دیگر اینکه، لطفا علت اینکه می‌توان شک نداشت که «هر انسانی شایسته ی حداقلی از احترام است، نه فقط هر انسانی، که هر موجودی... زیرا هستی ذاتاً محترم است» را بیان بفرمایید. به عبارتی به چه شکلی، احترام ذاتی از هستی به انسان و موجودات دیگر سرایت می‌کند؟
      آیا باید این را به عنوان یک اصل پذیرفت؟
      و اینکه آیا «هستی ذاتا محترم است» هم یک اصل است یا این احکام دارای اثباتی براساس اصول زیربنایی‌تر اند؟
      منیژه قشقایی
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۳۲
      دروداستا د زارع ارجمند
      اطلاعات با آگاهی کاملا متفاوت است ✨✨👌
      چه بسیار اطلاعات ریزو درشتی که جزمنجرشدن به عدم تمرکز و عدم پی بردن به حکمت راه گشای نمی باشد خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۵۷
      درود شاعربانوی عارف🌹
      بله آگاهی با داشتن اطلاعات و دانش متفاوت است.
      آگاهی ریشه در بینش درست به جهان دارد چه در بُعد طبیعت، چه فردی، چه اجتماعی، و هرچه این جهان بینی به حقیقت نزدیکار باشد، آگاهی ریشه دارتر و اصیل تر و پایدارتر است🌹
      ناگفته پیداست که هرچه این ناچیز در خلال بحث ها میگم صرفاً نظر شخصیه و چه بسا نادرست باشه.
      ممنونم از نظر ارزشمندتون🌹
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۶
      خندانک خندانک
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۰:۴۰
      عبارت آزاد اندیشی را ترجیح میدهم درود
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۱۸
      درود آقای افشاری گرامی🌹
      هر روشنفکر واقعی، آزاداندیش است، ولی هر آزاداندیشی معلوم نیست روشنفکر باشد، زیرا روشنفکری مبتنی بر حداقلی از آگاهی درونی و بیرونی است، و بیداری ذهنی، و همونطور که در متن پست هم اومده، روشنفکر باید نگاهی همه جانبه به مسائل داشته باشد، و داشتن زبانی برای بیان حقیقت به ارباب قدرت، در حالی که ممکن است یک آزاداندیش، از ویژگیهای روشنفکر بودن، فقط آزاداندیشی را داشته باشد.

      ممنونم از حضور ارزشمندتون🌹
      ارسال پاسخ
      حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۷:۰۰
      سلام و عرض ادب برادر عزیزم
      پست بسیار جالب و تأمل برانگیزی است. آراء دوستان و پاسخ های شما نیز بسیار آموزنده است.

      سؤالی که من دارم این است که اگر شخصی فارغ از تعصبات ایدئولوژیک بخواهد از اطلاعات نشأت گرفته از دین و مذهب استفاده نماید، آیا از شمول سکولاریسم خارج می شود؟
      یا اصلا اگر کسی شرایط فوق را داشته باشد و در تعریف سکولاریسم هم نگنجد، آیا می توان سکولار بودن را می توان شرط لازم برای روشن فکری دانست؟

      اعتقاد حقیر بر این است که اگر فردی متدیّن به دین اصیل باشد نه دین موروثی و نه دین احساسی، چون مبانی را می داند، می تواند در مسیر روشنگری و روشن فکری، چراغ راه خود قرار دهد.

      اما
      در عصر حاضر، اگر کسی بیاید و یک کتاب از شخصی روشنفکرمآب بخواند، خود را در تراز او دانسته و هر جا که می نشیند ایراد فضولات(جمع فضل خندانک ) می کند. حال اینکه در اغلب مواقع نمی داند که هلاهل را جای فلافل به او می خورانند.

      نظر حقیر درباره اصطلاح روشن فکری این است:
      بسیار مهم است که منشأ روشنایی چه باشد!
      کرم شب تاب باشد یا خورشید عالم افروز!

      همچنین ابزار و اهداف(اهداف شخصی و جامعه هدف) اشاعه ی تشعشعات فکر نیز بسیار مهم است. اینکه چگونه، برای چه و برای که، روشنگری می نماید.
      هر کدام از این سؤالات دنیایی حرف دارد که بی شک در این مجال نمی گنجد.
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۲۷
      سلام و عرض ادب استاد منتظر عزیز🌹
      ممنونم از نظر ارزشمندتون🌹
      بدون شک، دین هم می تواند یکی از منابع رسیدن به آگاهی باشد. روشنفکر از هر منبع اصیلی می تواند و خوب است که برای افزایش آگاهی خود کمک بگیرد، ولی برای روشنگری، لازم است که این آگاهی را به سطح عقل ببرد تا روشنایی ببخشد.
      گاهی آگاهی بالاتر از سطح عقل است، گاهی پایین تر از سطح عقل، در هر دو صورت باید به سطح عقل، یعنی سطح مشترک انسانها(ناس) بیاید تا بتواند کارکرد روشنگرانه داشته باشد.
      چون هر دو اشتراکاتی در جهان بینی داریم این مثال رو عرض میکنم:
      آگاهی و دانایی آفریدگار بی نهایت است، ولی سودی به حال انسان ندارد مگر اینکه به سطح عقل انسانی نازل شود، پایین بیاید تا روشنگری کند، و دلیل نزول کتابهای آسمانی همین است، یک آگاهی سطح بالا به سطح پایین نزول می کند تا کارکرد داشته باشد.
      و همین سطح هم گاه برای زمان و مکان و جامعه ای ممکن است هنوز بالا باشد، بنابراین روشنفکری که برخوردار از این آگاهی است نمی تواند وسط بحث عقلی ناگهان آیه ای از قرآن بیاورد برای بستن دهان طرف مباحثه که اصلاً قرآن را قبول ندارد یا نسبت به آن جبهه گیری دارد. یکی از دلایلی که خود این ناچیز، به ندرت در جمع عمومی از شکل عربی آیه های قرآن استفاده میکنم، همین است، بارها شده که در بحث با برخی افراد، ترجمه یا مفهوم آیه ای از قرآن را به زبان می آورم و اصلاً نمیگویم که این ترجمه یا مفهوم قرآنی است، تا نه بیهوده و به اجبار، طرف مقابل را به سکوت وادار کرده باشم، و نه منطق او را به واکنش منفی و جبهه گیری بکشانم.

      مثال دیگر، کشف و شهودات است که می تواند برای عارفان یک آگاهی یقینی باشد، ولی فقط برای خودش کارکرد دارد، و در صورتی که بخواهد با آن آگاهی مبتنی بر کشف و شهود به روشنگری بپردازد، ناگزیر است سطح آگاهی خود را که فراتر از عقل است به سطح عقل بیاورد تا قابل استفاده باشد، و نمی تواند مثلاً بگوید من در مکاشفه دیده ام که فلان اتفاق افتاده است یا خواهد افتاد.

      ببخشید بخاطر اطاله ی کلام🌹
      در کل حرفم این بود:
      روشنفکر می تواند متدین باشد ولی آگاهی دینی اش را به زبان سکولار ترجمه کند زیرا تمام افراد یک جامعه متدین نیستن، و یا دین واحد ندارند، و یا در صورت داشتن دین واحد، برداشتشان از همان دین واحد متفاوت است.

      باز هم ممنونم برادر عزیزم🌹
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۶
      خندانک خندانک
      علیرضا شفیعی
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۰۹:۲۵
      درود بر استاد گرانقدر جناب آقای زارع گرامی
      پست تفکر برانگیز شما و سخنان دوستان گرانمایه بسیار جالب و آموزنده است.
      نمای بیرونی روشنفکر در اذهان جامعه ما متفاوت است
      عده ای روشنفکر را تجدد خواه می دانند این گروه روشنفکر ی را معادل غرب زدگی معرفی می‌کنند چون خیلی از تراوشات فکری و پدیده های عینی جدید از غرب صادر می شود.
      به نظر می‌رسد روشنفکر سوای داشتن اطلاعات کافی باید از معلومات (آگاهی) ، بینش، قدرت استنباط و استنتاج قوی بهره کافی داشته باشد
      سکولار بودن با مفهوم نگاه غیر دینی( و نه ضد دینی) ابزار مهمی برای روشنفکر می‌تواند باشد از این جهت که چهارچوب محدود کننده ای نداشته باشد و بتواند با استقلال کافی اندیشه کند
      اگر از ادیان ، حکمت الهی و اخلاق انسانی را کنار بگذاریم چیزی جز آداب و رسوم قومی قبیله ای که عامل اختلاف است نمی ماند
      افراد معروفی که به عنوان روشنفکر به جامعه معرفی و در واقع تحمیل کرده اند معمولا عوامل گول زننده بوده اند حتی گاهی برای شخصیت سازی افرادی را زندانی هم کرده اند .
      از پراکنده گویی پوزش میطلبم (در جمع بندی تبحر کافی ندارم)

      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۳۴
      درود استاد شفیعی گرامی🌹
      (به نظر می‌رسد روشنفکر سوای داشتن اطلاعات کافی باید از معلومات (آگاهی) ، بینش، قدرت استنباط و استنتاج قوی بهره کافی داشته باشد.)
      درست می فرمایید، صرف داشتن اطالاعات و معلومات کافی نیست، هرچند لازمه.
      همونطور که فرمودید روشنفکر باید استقلال فکری داشته باشد، ضد دینی تفکر کردن هم نوعی انحراف از مسیر حقیقت است، نوعی تعصب است، ولی غیر دینی بودن نه!
      البته روشنفکر می تواند به دین خاصی باور داشته باشد یا به فرهنگ و ملیتی گرایش داشته باشد، و بنظرم طبیعی هم هست، ولی باید بتواند این باورها و گرایش ها را در قضاوت و تحقیق و فعالیت روشنگرانه اش دخالت ندهد، زیرا مبنای روشنفکری عقل است نه باورها و گرایشها!
      البته باورها و گرایشها می توانند در طی مسیر رسیدن به آگاهی که پیش زمینه ی روشنگری است مفید باشند، ولی در خود روشنگری باید بیرون گود بایستند و فقط نگاه کنند.
      ممنونم از حضور ارزشمند و نظر منسجم و روشنتون🌹
      سایه تون جاودان استاد🌹
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۷
      خندانک خندانک
      علیرضا شفیعی
      علیرضا شفیعی
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۰۵
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      آریا رضایی
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۴۵
      برای من جایی فراختر و بیکرانتراز فکر وجود ندارد .انگار کنید ذهن و هستی همپوشانی دارند .ولی به همان اندازه تاریک و ناواضح، نمی شود به چیزی درون ذهن خیره شد و توصیفش کرد .به نظرم کلمه روشن،استعاره هوشمندانه ی غلبه بر ترس ذاتی بشر از تاریکی(هر چند گاهی برای تهدید روشن مثل سوسک تاریکی را باید پناه بدانیم) است که به این ترکیب اضافه شده ،به همین دلیل عمل (سخن،شعر ،نقاشی،فروشندگی و...)روشن فکر غالبا پیشرو هست ،چون دیگران از حواس خود در غیاب حس بینایی واهمه دارند.روشنفکر چشم خود را گاهی چشم به واقعیت می بندد برای عادت به تاریکی و رجوع به محیط ذهن، ولی گاهی چیزی که روشنفکر در راهپیمایی طولانی ذهن خود به صورت دائم می بیند (به عنوان تنها چیزهایی که در تاریکی دیده می شود)مانند فیلتر روی چشم باقی می ماند و زمان بازگشت به جامعه شاید با واقعیت اشتباه گرفته شود و یا برعکس واقعیت شبیه آن به ظن توهم بودن نادیده گرفته شود ،برای جلوگیری از این خطاها بهتر است مثل دزد دریایی یک چشم بند همیشه روی یک چشم داشته باشد .شاید فلسفه وجود دو چشم به جای یک چشم بزرگ و حدقه بزرگتر همین باشد.و صد البته که داشتت این مهارت یا استعداد هم زمینه ی استفاده به جای سواستفاده را تضمین نمی کند ،اینجا ضامن به گمانم وارستگی یا آزادگی باشد
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۴۵
      درود آقای رضایی گرامی🌹
      ممنونم از حضور ارزشمندتون🌹
      به هرحال اصالت با نور است، زیرا تاریکی چیزی نیست حز فقدان نور!
      در مورد بستن یک چشم و باز گذاشتن چشم دیگر، تمثیل جالبی بود، شاید بشه اینجور تفسیرش کرد که میتونیم همیشه یه نگاهمون به درونمون باشه، و یه نگاهمون به بیرون!
      میشه ایده آل گرا بود و در عین حال واقع بین!

      البته در تعلیمات بودا نظر دیگه ای هست:
      همه چیز در درون است
      کسی که به بیرون چشم بدوزد
      در انتظار خواهد مُرد.

      فکر میکنم بودا بیش از حد دنیا رو نادیده گرفته، با وجود احترامی که برای بودا قائلم و آموزه های تفکربرانگیزی دارد، ولی بنظرم آدم تا زنده است باید زندگی کند و برای زندگی بهتر بکوشد.

      باز هم ممنونم از شرکت شما در این هم اندیشی و بیان صادقانه ی نظرتون🌹
      زنده باشید🌹
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۷
      خندانک خندانک
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      عارف افشاری (جاوید الف)
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۱۸:۲۷
      با درود

      ذهن هم محدودیت دارد
      شما نمیتوانید به آنچه که در تصورتان نمی آید فکر کنید

      همچنین حدی برای خود چه در این جهان و چه در جهان دیگر متصور هستید

      در نتیجه ذهنیت ما تنها در حیطه شعوری رفتاری ما معنا دارد و لاغیر
      ارسال پاسخ
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۴۳
      درود آقای افشاری گرامی🌹
      بله حق با شماست: ذهن، محدودیت دارد.
      این محدودیت از جنس زمان و مکان است، اگر بتوانیم از حصارهای زمان و مکان رها بشویم، با کلیت جهان یکی میشویم و درک و آگاهی ما ناب و اصیل می شود.
      البته مسئله ای که شما مطرح فرمودید، بنظرم باید در حوزه ی فلسفه و عرفان بررسی شود، و مربوط به بحث این صفحه که در مورد روشنفکر است، نیست.

      به خلوتگه ِ لامکان می روم
      به دیدار ِ آن مهرَبان می روم

      چو خورشید ِ جانانه رخصت دهد
      به تسلیم ِ فانوس ِ جان می روم

      چو عمرم چو هیزم بسوزد چه باک؟
      که از فصل ِ سرد ِ زمان می روم

      دل از باغ ِ جانم چه آسان گذشت
      که با باغبان ِ جهان می روم

      چنان بذر ِ غم در دل افکنده است
      که من تا قیامت خزان می روم

      ز دیدار اول چو نستَم‌نمود
      همه عمر، مستانه زان می روم

      غزلها و فریادهایم بسی
      بمانند و من بی نشان می روم

      (م. فریاد)

      زنده باشید🌹
      محمد گلی ایوری
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۲۱
      درود بر شما جناب زارع عزیز خندانک
      خداقوت مرد توانا
      از اول پست تا انتها نظرات را خواندم و یک کلاس درسی بود سر شار از اطلاعات مفید و آموزنده

      درود بر شما و دیگر اساتید گرانقدر که در این آگاهی بخشی زحمت می کشید.
      سپاسگزارم خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۰۰
      درود مرد دانا_آقای گلی عزیز_🌹
      ممنونم از حضور ارزشمند و متواضعانه تون🌹
      همه ی ما از هم می آموزیم زیرا هرکس از زاویه ای به پدیده ها نگاه می کند که ممکن است دیگری امکان نگریستن از آن زاویه را نداشته باشد🌹
      این ناچیز از شما و بقیه ی دوستان سپاسگزارم که زحمت کشیدید و در این هم اندیشی شرکت کردید🌹

      سلامت و شاد باشید🌹
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۸
      خندانک خندانک
      حسین رضایی(آشنا)
      سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۳۹
      سلام و عرض ادب
      به نظرم تعاریف دوستان از روشنفکر تقریبا کامل بود.
      و به نظر بنده روشنفکر کسی است که حالش خوب است و حال دیگران را هم خوب میکند.پرانرژی است و به اطرافیان انرژی میبخشد.ذهنی پر از معانی و مفهوم دارد و به دیگران هم میچشاند.پر احساس است و از خردی ناب بهره میبرد و ...
      با تشکر از استاد م.فریاد گرانقدر خندانک خندانک خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۰۳
      سلام و عرض ادب آقای رضایی عزیز🌹
      ممنونم از حضور ارزشمند و نظر زلالتون🌹
      شاید تعریفی که شما از روشنفکر کردید، تعریف عارف باشد، و البته عارف ممکن است روشنفکر هم باشد🌹

      ممنونم از حضور نیک شما در این هم اندیشی🌹
      سلامت و شاد باشید🌹
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۸
      خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۰:۱۸
      سلام
      دوست خوب وگرامی ام
      باعرض پوزش
      به نظر من روشنفکر کسی ست که ذهنی لبریز از هیچ داشته باشد ، چنین فردی با حقیقت هر سوژه و موضوعی ارتباط دارد وکسانی که اسیر انباشته های ذهنی خویشتن اند هرگز روسنفکر نیستند بلکه افرادی تاریک اندیشند اگرچه فیلسوف باشند .....
      مولوی می گوید ؛
      خانه را من روفتم از نیک و بد
      خانه ام پرگشت از نور احد
      مولوی روشنفکری بود که با رهایی از ذهن شرطی شده ی خود به درک حقیقت رسیده بود ودو مجموعه شعری ، دیوان شمس و مثنوی معنوی را به برکت این دگرگونی مغزی و ذهنی برای آیندگان به ارمغان گذاشت .... خندانک
      من به دلیل ضعف بینایی ( به علت چندین عمل جراحی روی هر کدام از چشم هایم) توانایی دنبال کردن نوشته های مفید وسودمندشما ودوستان و نوشتن طولانی را ندارم ....مراببخشید....اما رهایی از اسارت ذهن و مجموع دانسته ها برای افراد درهرسطوحی امکان پذیر است ودست یافتن به گوهر ی گرانبها در خود ، تنها تجربه ای مداوم برای فرد است ..... خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۱۳
      سلام استاد ناظمی عزیز🌹
      ممنونم از حضور ارزشمند و نظر آگاهی بخشتون🌹
      حق با شماست، انباشتن انبوهی از اطلاعات و علوم مختلف اگر ذهن را به حقیقت نزدیک نکند، فقط در حد تخصص و مهارت شغلی و درآمدزایی و کسب وجهه ی اجتماعی باقی می ماند.

      انشاالله هر چه زودتر به سلامتی برسید🌹
      همین که زحمت کشیدید و با این حال در این هم اندیشی شرکت فرمودید و ما رو از نظر ارزشمند خودتون بهره مند کردید، از صمیم قلب ازتون سپاسگزارم🌹
      🌹و چون بیمار شوم، پس او شفایم می دهد🌹

      سلامت و شاد باشید🌹
      ارسال پاسخ
      محمد گلی ایوری
      محمد گلی ایوری
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۳۰
      درود بر شما جناب ناظمی گرانقدر
      ضمن آرزوی سلامتی خندانک

      فرمودید که :
      اما رهایی از اسارت ذهن و مجموع دانسته ها برای افراد درهرسطوحی امکان پذیر است ودست یافتن به گوهر ی گرانبها در خود ، تنها تجربه ای مداوم برای فرد است .....

      می توانم بپرسم چگونه؟

      باسپاس خندانک
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۸
      خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۳۸
      سلامی مجدد دوست خوبم
      آدمی تاگرفتار ودر محاصره ی لایه ی ذهن شرطی شده ی خود باشد بالایه ی شفاف و زلال خود بیگانه است وبه همین دلیل از درک حقیقت محروم است وکنش وواکنش های ذهن شرطی شده را برای خود حقیقت تصور می کند واین از ترفندهای ذهن است . درک حقیقت برای ذهن هیچ کس امکان پذیر نیست و ذهن غباری ست که حقیقت را می پوشاند ، لذا باید از ذهن فراتر رفت تا به درک حقیقت رسید .باتوجه به هزاران سال تاریخ گذشته بشری ورسیدن معدود افرادی به ادراک این حقیقت ممکن است ذهن در بعضی افراد دریک بُعد لبریز شود وازسایر ابعاد خودش را خلاص نماید اما همین ذهن هم شفاف و روشن نیست بلکه ذهنی شرطی شده است و گرفتار خدعه ای ست که صاحب خودرا فریب داده وگرفتار می کند ... خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۷
      سلام استاد🌹

      بنظرم در طی طریقت حقیقت، از یه جایی به بعد، مَرکب ِ عقل و ذهن، نه تنها به کار نمی آیند، بلکه دست و پاگیر و متوقف کننده اند... تا لب دریای حقیقت باید با عقل و ذهن و دل پیش رفت، و آنجا رخت عقل و ذهن را در آورد و دل به دریا زد🌹

      زنده باشید🌹
      ارسال پاسخ
      علیرضا شفیعی
      علیرضا شفیعی
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۲:۰۱
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمد گلی ایوری
      محمد گلی ایوری
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۱۴
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۸
      خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۲:۰۲
      بنظرم در طی طریقت حقیقت، از یه جایی به بعد، مَرکب ِ عقل و ذهن، نه تنها به کار نمی آیند، بلکه دست و پاگیر و متوقف کننده اند... عقل وذهن مانعِ درک حقیقت اند ، بلی برای درک حقیقت باید از مرکبِ عقل و ذهن پیاده شد ودرهمین نقطه ومنزلگاه است که حقیقت برای هرکسی قابل ادراک می شود ....اما آدمی ، برای زندگی برای گفتگو وتکلم و...و... نیاز به عقل دارد وجدایی ابدی از عقل ناممکن است ، باید بسیار هوشیار وپیوسته در مراقبه بود ، چون تمام عوامل پیرامونی ودرونی سبب فریب انسان می شوند و جبر جمعی جامعه یکی از انگیزه های قوی فریب اند ....موضوعی که لازم است بیان شود این است ، مانباید تقدیرو سرنوشت را دراینجا دخیل کنیم ( چون خوداین مطلب یکی از علت های فریب می گردد) انسان درزمان تولد در نوزادی وکودکی اسبر ذهن شرطی شده نیست ، چون ذهن در نوزاد واطفال سیاهچال شرطی شده نوزاد واطفال نیست وسرنوشت واقعی انسان نیز همین است . ذهن بعداز دوران کودکی هرکسی را گرفتار می سازد وتمام تعبیروتفسیر صاحب نظران بعداز وقوع ناخودآگاه این عارضه است که شکل می گیرد واغلب درست نیستند .ماباید به کودکی خود بازگشت کنیم ، یعنی خودرا از اسارت ذهن شرطی شده نجات دهیم وصفات کودکی بعداز این در ما بیدار می شوند واین تقدیر وسرنوشت واقعی انسان است....درپایان مرااستاد خطاب مکن چون برام این کلمه جذاب ودلربانیست ووسبب چندشی نیزبرایم هست ... خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۴:۴۵
      سلامی دوباره آقای ناظمی عزیز🌹
      حق با شماست، پاکسازی ذهن برای درک حقیقت ضرورت دارد، ولی این موضوع جزو زیرساختهای عرفان است و در حوزه ی عرفان قابل بررسی است.
      همه ی شاخه های عرفان، دستورالعملهایی برای رهایی ذهن دارند، و سالک از همان اولین قدمها، مشغول پاکسازی ذهن می شود.
      مثلاً در اکثر فرقه های مختلف عرفان اسلامی، مرشد، مرید را به ذکر گفتن وا می دارد، ذکر گفتن راهی برای رهایی روح از ذهن ِ به تعبیر شما شرطی شده است.
      در فرقه های غیر اسلامی، روشهای دیگری برای رهایی از این ذهن ِ شرطی شده به سالک آموزش داده می شود، مثل طبیعت گردی، قرار گرفتن در موقعیتهای خطرناک و ترس آور، استفاده از گیاهان روانگردان و...

      فرق ِ عارف با روشنفکر در این است که:
      عارف، در جستجوی حقیقت ِ کل است، ولی روشنفکر تلاش می کند حقایق جزئی یعنی همان واقعیتها را در حد نیازش برای روشنگری بیابد.
      عارف، کلی نگر است،
      روشنفکر، جزئی نگر.

      سلامت و شاد باشید🌹
      ارسال پاسخ
      محمد گلی ایوری
      محمد گلی ایوری
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۴۸
      درود مجدد بر شما جناب ناظمی گرامی خندانک
      اینچنین برداشت کردم که :
      کودک دارای ذهنی شرطی و آلوده نیست ، پس از این رو زندگی را رو به کمال می پیماید
      ولی یک بزرگسال که دارای ذهنی آلوده و شرطی می باشد زندگی را رو به کمال طی نمی کند بلکه از دستورات ذهن آلوده و شرطی پیروی میکند.

      حال راه چاره برای خلاصی از این ذهن شرطی و برگشت به ذهن دوران کودکی چیست؟

      با سپاس خندانک
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۸
      خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۰۷
      سلام
      دوست عزیزم جناب محمدگلی ایوری
      پرسش جالب وبسیار مهمی ست وآنچه می تواند در تزکیه ذهن برای ما تاثیرگذار باشد و ذهن را در هرکسی سبک تر سازد ، خودآگاهی ست . برای رسیدن به خودآگاهی الزاما باید کتابهای خودشناسی که در آنها در مورد \"ماهیت ذهن \" و\"پرده برداشتن از عملکرد فکر \" در خویشتن را به ما می آموزند را بطور جدی وعمیق مطالعه کرد . دراین زمینه کتابهای زیادی در بازار وجود دارد و مهمترین آنها کتابهایی ست که از \"جیدو کریشنامورتی\" عارف هندی به فارسی ترجمه شده و مرحوم محمد جععرمصفا و دکتر پیمان آزاد وافراد دیگر کتابهای متعددی از نامبرده را ترجمه کرده اند وحتی خود این بزرگان کتابهایی در زمینه خودشناسی نوشته اند و مطالعه کتابهای آنها می تواند بسیار زیاد برای هرکسی سودمند باشد .
      دربخش متن های ارسالی ، مقاله ها ی زیادی به قلم خود من نوشته شده اگر علاقه مند بودید ، می توانید هرکدا از آنهارا نیز مطالعه فرمایید خندانک
      محمد گلی ایوری
      محمد گلی ایوری
      چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۲۲:۴۷
      درود مجدد جناب ناظمی گرامی و ارجمند خندانک
      بسیار سپاسگزارم از حسن توجه حضرت عالی و معرفی کتب ارزشمند
      همانطور که در بالا قبلا عنوان کردم از اولین پست تا آخرین نظر را تقریبا مطالعه کردم و از تمام دوستان و اندیشمندان تشکر کردم و تشکر میکنم
      به نظرم تفکر کردن و اندیشیدن بیش از هر چیزی برای انسان راهگشاست بخصوص در سنین بالا که هم اندوخته ها و هم گذر زمان جوهر وجودی انسان را سیقلی کرده است مشروط بر اینکه هدف نهایی مشخص شده باشد. و موضوع تفکر و تعقل در کتاب آیینی ما (قرآن کریم)تاکید شده است . در یونان قدیم هم از نظر حکمای آن زمان تفکر کردن قابل توجه بوده و در کتاب های آنها به وضوح بیان شده است.
      و نیز کاملا با نظر حضرت عالی موافقم که باید خود شناسی انجام بگیرد. ولی خواندن کتاب های متفاوت و زیاد شاید برای مباحثه خوشایند و مفید باشد ولی این پرسش ذهن را آزار میدهد که: آیا القائات ذهن نویسنده باعث کثرت در ذهن و در نهایت موجب آلودگی ذهنی نمی گردد؟ به هیچ وجه مخالف مطالعه نیستم ولی پرسش فوق کار خودش را میکند.
      همچنین از تزکیه ذهن فرمودید آیا تزکیه ذهن با تزکیه نفس متفاوت است؟ یا همان تزکیه نفس است؟ در حقیقت تزکیه نفس باعث میگردد که انسان تمام تعلقات منفی و مخرب را از خودش دور سازد و در نهایت به یک آرامش خاطری برسد و میرسد.
      و این آرامش خاطر آیا ناشی از خالی شدن ذهن نیست یا هست؟
      مطالبی را که عنوان کردم خدای نکرده قصد بی ادبی نبوده و فقط نظر شخصی بود و شاگردی کردن. بدرود
      شبتان خوش خندانک
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۰۸:۴۷
      سلام
      دوست گرامی
      مطالعه ی اغلب کتب باعث انباشت اطلاعات در ذهن می گردد که تناقض وتضاد اطلاعات کسب شده ، جز تشتت و آشفتگی ونتیجتا ناآرامی ذهن را باخود ندارد ، ولی کتابهای خودشناسی که نویسندگان آنهارا نام بردم جاروب کردن و تخلیه ی ذهن را باخود دارند که باعث سبکی وروشنی و آرام شدن ذهن درهرکسی می گردند . البته خود فرد مطالعه کننده نیز باید این آمادگی را داشته باشد . کار ذهن اغلب ما نفسا جز قضاوت وپیشداوری نیست . چنین ذهنی اطلاعاتی را که به نفعش باشد در خود نگه داشته واز آنها حراست می کند ودرپشت آنها جولان می دهد ، اما ذهن جستجوگر و مشاهده گرفرد را اسیرنمی کند ، بلکه مشاهده گری بی طرف است که سعی در کشف درست حقیقت هرامری را دارد ، که باید نسبت به این مهم آگاه بود .....
      ذهن ونفس در انسان یکی هستند اما در گذشته اطلاعات موثقی را که امروزیان با روی کار آمدن علم روانشناسی وروان شناختی و شناخت مغز دردست دارند از آن برخوردار نبودند و علم روان شناسی کمک بسزایی برای شناخت درست مغز و ذهن به انسان می نماید خندانک
      نفس و شیطان هردو یک تن بوده اند
      دردوصورت خویش را بنموده اند ......مولانا
      این بیت شعر مولانا که موید شناخت مولوی نسبت به (نفس/ذهن) است تارسیدن به اطلاعات علمی امروزمی تواند برایمان چاره گشا باشد . خندانک
      ذهن ، نفس ، شیطان ، خود (امیال ، تمنا و آرزوها)و ... همه القاب یک مرکز شرارت در ما هستند که با مشاهده ی ناب و خالص درونی می توان ، آن مرکز پلید را در خود یافته و آن را باهمان فعل نگاه ، متلاشی وبی وجود کرد . این فعل ودگرگونی باید بطور مرتب ومداوم وبا مراقبه ، در هرکسی صورت گیرد وبا رسیدن به خودآگاهی کاری بسیار ساده است .خندانک
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد گلی ایوری
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۲۶
      سلامی و عرض ادب و احترامی دیگر خدمت شما جناب ناظمی دانا و توانا خندانک

      بنده به دوره و گذشت از عمر اشاره کردم و اندیشیدن و همچنین خدای نکرده به کتاب و یا نویسنده خاصی ایراد نگرفتم با نظر هیچ کسی مخالفت نکردم و مخالفت نمی کنم. خندانک
      ولی وقتی که به مولانا استناد میکنیم یعنی اینکه راه وروش او را قبول داریم
      شما دوست فرهیخته و گرامی از این شاگرد ناچیز بیشتری میدانید که مولانا زمانی مولانا شد که تمام تعلقات خویش را از درونش بیرون ریخت و فاصله گرفت ((پاک کردن ذهن که شما می فرمایید و یا تزکیه نفس که خیلی ها معتقد هستند)) و پس از آن به اندیشه و تفکر در خلوت روی آورد و نتیجه آن شد که سروده هایش را در تمام جهان زمزمه میکنند . خندانک
      با نظر شما مخالف نیستم که کتاب هایی مفید در این زمینه نگاشته شده است و شاید با بعضی از آنها بیگانه نباشم خندانک
      ولی به نظرم بهتر باشد که در ادبیات خودمان که از نظر راه و روش و حتی شرایط اقلیمی نیز به هم نزدیکتر هستیم در جستجوی روش و یا روشها باشیم شاید دریافت و بازخورد بهتر و سریعتری داشته باشد خندانک
      روزی بر سر مزار عارف نیشابوری گذر کردم و بیتی نظرم را به خودش جلب کرد
      (( کنند از دل به سوی ما خطابی
      ولی از گور ما ناید جوابی))
      به دفتر مربوطه رفتم و پرسیدم که آیا شما دیده اید که کس یا کسانی برای گرفتن مراد به این شاعر متوسل بشوند ؟ جوابی که شنیدم مثبت بود و گفتند گاهی درخواست شفا برای مریض دارند. خندانک
      به نفس عمل مردم کاری ندارم ولی مهم اینجاست که آن عارف نیشابوری در چند قرن پیش چنین پیش بینی دقیقی کرده و جوابش را نیز در مصرع دوم خودش داده است خندانک
      آیا این چنین گفتاری نشان از روانشناس بودن عطار نمی باشد یا باید ایشان را یک روانشناسی قابل دانست ؟ خندانک
      هرچند که در آن دوران چنین اصطلاحی شاید نبوده است ولی باید به این ببالیم که ایشان علاوه بر عارف یک روانشناس واقعی هم بوده است. خندانک
      ولی افسوس که نادیده گرفته می شوند چرا؟ نمیدانم.

      این ناچیز مخالف تبادل اطلاعات نیستم
      ولی دوست دارم بزرگان علم و ادب خودمان را تکریم کنیم و افکارشان را باز نشر بدهیم خندانک
      سپاسگزارم از شما دوست گرامی و کلیه اساتید بزرگوار که موجبات افزایش معلومات را فراهم میکنند خندانک
      بدرود
      گر خط خطی کردم به گزاف شرمنده

      پاینده باشید و بر قرار
      خندانک خندانک خندانک
      سارا (س.سکوت)
      سارا (س.سکوت)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۲۷
      سلام و عرض ادب آقای گلی عزیز🌹
      درود و آفرین بر شما🌹
      خواندم و آموختم🌹
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۰۴
      سلام
      دوست خوبم
      جناب آقای محمد گلی
      باعرض پوزش ازتاخیر دوروزه ام
      شخصیت های والایی چون مولانا و عطار نیشابوری از پیش گامانی هستند که وجهه جهانی دارند وبقول خود مولانا
      هفت شهر عشق را عطار گشت
      ماهنوز اندر خم یک کوچه ایم ..... اما چه چیز باعث کمتر شناخته شدن عطار آن عارف فرزانه می شود ، هنوز مولانا هم شخصیتی ناشناخته در جهان است ولی پرآوازه تراز عطار نیشابوری ست ..... اما
      حقیقت زمانی برای فرد قابل ادراک می گردد که فکر یااندیشیدن دراو غایب باشد وزمانی که فکر واندیشیدن وجود دارد درک حقیقت برای هرکسی نامیّسراست و چرا؟..... آیا فکر واندیشه ی بشری باحقیقت در تضاد وتعارض اند ؟....اگر اینگونه باشد ، پس فکر نفسا آلوده است و حقیقت برایش قابل ادراک نیست .... همانگونه که می دانیم ، فکر محصول ذهن انسان است و فکر ره آورد ذهن است ، ومن حقیر بارها وموکدا می نویسم ویا می گویم ، ذهن ما پدیده ای شرطی شده است واین بلایی ست که بعداز دوران کودکی هر انسانی را گرفتار می کند . ولذا فکری که از ذهن شرطی تراوش می کند فکری خالص و ناب نیست . به همین دلیل ، حقیقت برای ذهن شرطی شده و اندیشه ی آدمی قابل ادراک نمی باشد . وهرفردی زمانی می تواند به درک حقیقت برسد که ذهن وفکر دراو غایب باشند ، چنین فردی باکسب خودآگاهی و مهار نمودن فکر واندیشه در خود به کشف دمادم حقیقت نائل می شود . فکری که از کانال ذهن شرطی شده عبور می کند دچار آلودگی گشته وفرد را گمراه می کند ....
      آثار مولانا وعطار بجز کتاب فیه مافیه از مولانا و تذکره الاولیاء عطار ، شعر هستند . در شعر از تشبیه واستعاره و ایجاز وخیال استفاده می شود که اینها ارکان شعرند ، اما وجود تشببه و استعاره و ایجاز وخیال ، فکر را در همه ی افراد به تحرک و جنبش در می آورد به فکر واندیشه تجلی می دهند و گفتیم حقیقت با نفوذ فکرواندیشه غایب می شود وزمانی حقیقت برای فرد متجلی می گردد که فکر در غیبت باشد . وهرکسی بقول مولانا از ظن خود شد یار من ، از درون من نجست اسرار من . به همین دلیل کتابهای خودشناسی که از کریشنامورتی بخصوص در عصر حاضر ترجمه فارسی شده اند بسیار برای هرکسی که علاقه مند باشد می توانند گره گشا باشند .... خندانک
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۰۵
      بی کران درود بر استاد عزیز جناب فریاد خندانک
      وسپاس برای این پست ارزشمند و این هم اندیشی پر بار خندانک
      از حضور در صفحه شما وخواندن مطالب پر بار وگران دوستان بسیار اموختم خندانک
      باخواندن این مطالب ارزشمند دریافتم که یک روشنفکر درصورتی می تواند روشنفکر باشد که از لحاظ آگاهی متصل به آگاهی کل باشد وفراتر از محدودیتهای زمان باشد
      ویک روشن فکر باید یک روشن بین باشد
      تا بتواند اگاهی را در سطح ودرک جامعه به انها انتقال دهد
      وازادانه بی هیچ احساس وابستگی به نظام حکومتی واجتماعی و...
      در بالا بردن سطح زندگی و اگاهی جامعه تلاش کند
      بمانید در نگاه نور و یگانگی خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۴۵
      درود بر بانو س. سکوت عزیز🌹
      ممنونم از حضور ارزشمند و نظر تفکربرانگیزتون🌹
      آنچه شما در کامنتتون به اون اشاره فرمودید، در واقع نوعی روشنفکری ایده آل است که بطور معمول به پیامبران اطلاق می شود.
      روشنفکرها بطور معمول دارای درجاتی از روشنگری هستن، و لزوماً به آگاهی کل، به معنای خاص، متصل نیستن، و در سطح ما افراد عادی، هر انسانی ممکن است با توجه به سطح آگاهی خود، از روشنگری نسبی برخوردار باشد، درواقع هر انسانی می تواند در حد و محدوده ی خود روشنگری کند اگر صادق و خالص و حقدوست باشد و بتواند حب و بغضها و گرایشات معمول انسان از قبیل ملیت و قومیت و فرهنگ و دین و تعصبات و... خود را هنگام قضاوت کنترل کند و قصد تحمیل باطلی به جای حق را نداشته باشد.
      پیامبران، روشنفکران ِ روشن بینند، متصل به آگاهی کل، ولی همان ها هم تمام آگاهی خود را به مردم منتقل نمی کنند، زیرا از یک طرف، انتقال آگاهی به افرادی که قادر به درک آن نیستند کاری بیهوده است، و از طرف دیگر آن حجمی از آگاهی که یک پیامبر در اثر اتصال به سرچشمه ی آگاهی دریافت کرده است، آنقدر عظیم است که انتقالش به غیر، امکان پذیر نیست🌹

      صحبت این پست در مورد روشنفکر بصورت عمومی بود، مثل آن پسرک داستان خیاط و لباس نامرئی پادشاه(نوشته ی هانس کریستین اندرسن)، که وقتی همه از ترس و ملاحظه، از گفتن این واقعیت که پادشاه لخت است، امتناع می کردند، پسرک، صادقانه روشنگری کرد و گفت: اِاااااا پادشاه لخته! 😅
      آن پسرک داستان خیاط و لباس نامرئی پادشاه، یک روشنفکر بود😊

      مممونم برای حضور ارزشمندتون🌹
      و لطفتون به این ناچیز🌹
      سلامت و شاد باشید🌹
      سارا (س.سکوت)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۸:۱۲
      مجدد درود استاد فریاد خندانک
      سپاس از پاسگویی عالمانه وارزشمند شما خندانک
      پس در عمومیت که به این موضوع بپردازیم و طبق داستان پسرک وپادشاه
      انسان باید ذهنی پاک وبی الایش مانند ذهن یک کودک داشته باشه تا بتونه بی اجازه ورود هر وابستگی وهر فشار ومنفعت طلبی روشنگری کند
      وبرای اگاهی جامعه قدم بردارد
      درواقع حتی ترس هم می تونه در ناکارامدی روشنفکری و روشنگری دخیل باشه
      ممنون استاد با ذکر این داستان درک مطلب راحت تر می شه
      خندانک
      خندانک خندانک
      محمدرضا صدقی
      دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۱۵
      درود استاد فریاد بزرگوار خیلی لذت بردم از این پست و اطلاعاتی که کسب کردم هم از شما هم بقیه اساتید و دوستان بزرگوار

      🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
      🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
      🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
      🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
      🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
      🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
      🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0