سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        *اراده*
        ارسال شده توسط

        شاهزاده خانوم

        در تاریخ : پنجشنبه ۳۱ شهريور ۱۴۰۱ ۱۱:۲۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۷۸ | نظرات : ۷۷

        *اراده* گیج و گم بود.
        چند وقتی می‌شد، از هر سو می‌رفت به بن بست می‌رسید.
        گاهی می‌ایستاد و نفسی تازه می‌کرد.
        به خیالش، این بار پولادین است.
        حرکت را که آغاز می‌کرد، به اولین خیابان نرسیده، کرختی را در پاهایش احساس و پس از چند قدم، فاجعه پشت فاجعه...
        داستانی همیشگی...
        روزی خواست، به ثبت احوال برود و نامش را به *سست‌عنصر* تغییر دهد.
        در ایستگاه اتوبوس نشسته بود که *درایت* را دید.
        *درایت* همسایه دیوار به دیوار *اراده* بود.
        در ایستگاه، کنار هم نشستند.
        *اراده* سیر تا پیاز ِ ماجرا را برایش تعریف کرد.
        و نامی که برای خود برگزیده بود، را هم، به او گفت.
        *درایت* تا نام را شنید، پوزخندی زد.
        آرام و بسیار دوستانه به *اراده* گفت.
        _یک جای کار می لنگد!
        به گمانم دست ِ رد به سینه‌ی دوستی با *راسخ* زده‌ای، اینطور نیست؟
        *اراده* تا نام *راسخ* را شنید یکه خورد.
        قلبش به طرز فجیعی تیر کشید.
        و تمام خاطرات دور و نزدیک در عرض چند ثانیه جلوی چشمانش رژه رفتند.
        تقریبا یکسال می‌شد، سر ِ موضوعی بسیار پیش پا افتاده با هم، میانه خوبی نداشتند.
         
        *راسخ* به سرزمین خود، *خصلت*، نزد پدرش جناب *قاطع* رفته بود و آنجا در زمین ِ *خشت اول* مشغول کار بود.
        آخر ِ قصه را خواند!
        بی‌درنگ، بدون ِ حتی خداحافظی از *درایت*، به سوی *راسخ* شتافت.
        تمام راه به این می‌اندیشید که چگونه *راسخ* را راضی به برگشت کند.
        مسیر پر استرس و کشمکشی بود.
        گاهی امیدوار به بازگشت ِ *راسخ* می‌شد، گاهی یأس دامن‌گیرش و آرامش را از او می‌گرفت.
        تپه‌ها و کوه‌ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت.
        خستگی امانش را بریده بود!
        شب را، در جنگلی سر کرد.
        تا صبح، در خواب، با روح ِ *راسخ*، درگیر بود.
        صبح شد، صبحانه‌اش را از دل رودخانه صید و میل کرد و راهی شد...
        ***
        آفتاب، سوزان بود!
        *راسخ* شُر شُر عرق می‌ریخت!
        وظیفه‌ی خطیری بر گردن داشت
        باید *خشت اول* را خوب شخم می‌زد
        تا ماندگاریش تضمین شود
        *اراده* با یک بطری آب معدنی خُنَک در دست، کنار مترسکِ *عجله پران* ایستاد
        پرنده‌های سیاه کوچک ِ *عجله* آفتی جدی برای سرزمین *خصلت* و زمین هایش بودند.
        ***
        _هوا خیلی گرم است، بفرما آب خنک!
        *راسخ*، سرش را بلند نکرد، بسیار جدی پرسید: چه می‌خواهی؟
        *اراده* خود را جمع و جور کرد و با اخمی بر پیشانی گفت: 
        کارم کمی تق و لق شده از طرفی مشکلات بسیار...
        مرا یارای تنها زندگی کردن نیست!
        *راسخ* نگاه عاقل اندر سفیهی به *اراده* انداخت...
        دلش برایش تنگ شده بود، خواست، گذشته را نبش ِ قبر کند، اما دلش نیامد...
        لبخندی زد...
        خیش را رها و ادامه شخم زدن را به برادرانش سپرد...
        *اراده* که فکر نمی کرد *راسخ* به این زودی و با این مهربانی دعوتش را بپذیرد... و از طرفی برای اینکه هیچ‌گاه *راسخ* را از دست ندهد، بی‌معطلی به ثبت احوال مراجعه کرد و نام جدیدش را 
        **اراده راسخ** گذاشت...
         
        *شاهزاده*
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۴۷۷ در تاریخ پنجشنبه ۳۱ شهريور ۱۴۰۱ ۱۱:۲۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0