سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        در قمارخانه
        ارسال شده توسط

        م فریاد(محمدرضا زارع)

        در تاریخ : يکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۵۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۱۱ | نظرات : ۲۱

        با ترديد قدم در قمارخانه مي گذارم. فضاي ناخوشايند و غريبي دارد، آنقدر ناخوشايند و غريب، كه بي اختيار به گريه مي افتم. همه با ديدن گريه ي من، قهقهه ي شادي سر مي دهند. هنوز نيامده دپرس مي شوم و با خود مي گويم:
        • جهنم دقيقاً همينجاست: جايي كه ديگران به گريه ي تو مي خندند!... نمي دانم چرا پدر مرا مجبور كرده است به اينجا بيايم!... او كه ثروتمند است، چه نيازي به قماربازي من دارد؟!... چگونه اينجا دوام بياورم؟!...
        گفتگوي دروني ام را، دعوت زني به قمار بر هم مي زند. نمي دانم چرا و چگونه دعوتش را قبول كرده ام، به خود كه مي آيم پشت ميز قمار و روبروي زن نشسته ام!... زن، لبخند زيبايش را روي ميز مي گذارد و نگاه سحرآميزش را به من مي دوزد. سكوت پراضطرابم را صداي قلبم مي شكند. زن چشمكي مي زند و مي گويد:
        • شروع كنيم؟!
        تمام وجودم را مي گردم و تنها دارايي ام را با دستهاي لرزان روي ميز مي گذارم: تنهايي ام را.
        و بازي شروع مي شود...
        طولي نمي كشد كه من مي بازم و زن، فاتحانه تنهايي ام را بر مي دارد و در گريبان سپيدش جاي مي دهد. نمي توانم باور كنم كه تنهايي ام را باخته ام. ديوانه وار سر در گريبان زن مي گذارم و به جستجوي تنهايي ام مي پردازم. ولي هرچه بيشتر مي جويم كمتر مي يابم. كم كم به اين جستجوي پوچ و بي حاصل عادت مي كنم. زن از سرگرداني ام لذت مي برد و من از فراموش كردن تنهايي ام...
        برف كه شروع به باريدن مي كند،احساس تهي بودنم چند برابر مي شود. دلم مي خواهد پنجره ي قمارخانه را بشكنم و بيرون بپرم ولي نمي توانم. نگاهي به اطراف مي اندازم. دنبال دستاويزي مي گردم كه مرا در برابر طوفان اندوهي كه در درونم به پا خاسته است حفظ كند. نگاهم كه به در قمارخانه مي رسد، تازه واردي توجهم را جلب مي كند. صداي گريه ي تازه وارد، مرا هم مثل ديگران به خنده مي اندازد، آنقدر بلند بلند مي خندم كه طنين خنده ام در تمام قمارخانه مي پيچد، آرام آرام خودم را از ياد مي برم...
        پدر كه صدايم مي زند، هوس يك قمار ديگر به جانم مي افتد. زنی به سمتم می آید، به چشمانش که نگاه می کنم یاد خودم می افتم. سخاوتمندانه "لبخند زيبايش" را با "تنهايي من" روي ميز مي گذارد. اين بار، بخت با من يار مي شود. هر دو را مي برم و پيروزمندانه قمارخانه را ترك مي كنم...
         
        (از هیچ تا خودآ- م. فریاد_ انتشارات نگار تابان- تهران 1397)
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۳۱۵ در تاریخ يکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۵۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1