مامان!! ... مامان!!؟ ... این رادیوی من کووو!؟ چرا پیدا نمی کنمش؟ مامان با توام آخه!! ... صبر کن پسر، صبرکن، شیش ماهه که به دنیا نیومدی!! از دست تو و داداشت می خوام دیوارو بکوبم به سرم ، مامان اون سرمو بکوبم به دیواره که میگن ... حالا هرچی واسه من ملالغتی شده!! پسر خنده ی ریزی کرد ، آخه صد دفعه بهتون نگفتم نظم داشته باشید!!؟ چرا من باید همیشه گم شده هاتونو پیدا کنم!!؟ . مادر با گرهی که بر ابروانش داشت به اتاق آمد حدس می زد رادیو اطراف تخت باشد چون می دانست پسرش عادت دارد شب ها رادیو گوش کند و فکر کرد حتما بازهم رادیو به دست، خوابش برده و از فاصله ی کوچک بین تخت و دیوار رادیو افتاده زمین ، بله او درست حدس زده بود رادیو زیر تخت بود اما مادر قبل اینکه آن را به دست پسرش بدهد گفت : حالا نمی شد یکم فکر کنی بعد بگردی و ... پسر نگذاشت جمله ی مادر تمام شود رادیو را از دست او گرفت و رفت. رادیو را روشن کرد اما هیچ کانالی نمی گرفت دوباره پیچ رادیو را چرخاند ولی بازهم خبری نبود. مامااان!!؟ ... مامااااان!!؟ . مامان و یامان!! باز چی میخوای؟ . تلفن رو، میخوام زنگ بزنم صداو سیما بابا همیشه میگه مشکلاتو باید مطرح کرد. خوب خوب ... حالا واسه من حلال مشکلات شده آخه تو این رادیو چی هست که اینقدر وابسته شدی بهش. پسر وقت نداشت توضیح بدهد چون برنامه ی صبحگاهیِ که دوست داشت رو به اتمام بود فقط گفت: مامان زووود باش. مادر بلاخره کوتاه آمد و گفت : بیا با گوشی من زنگ بزن تلفنمون خرابه. پسر گوشی را گرفت و زنگ زد. به سامانه ی صداو سیما خوش آمدید برای ارتباط با پشتیبانی عدد1 برای ارائه ی نظر عدد 2 و ... پسر کلید 1را فشار داد و بدون اینکه منتظر شنیدن صدایی از پشتیبانی بماند گفت : سلام ، رادیو تو شهر ما نمی گیره میشه درستش کنید!!؟ پشتیبانی از اون خانم هایی بود که تن صداشون تصنعیه و اون هم بدون مقدمه گفت : سلام می توانید از اپلیکیشن ایران صدا و یا گیرنده ی دیجیتال تلویزیون و ... پسر بسیار عصبی شد و بدون اینکه چیزی بگوید تلفن را قطع کرد او همه ی راههای گوش کردن به رادیو را می دانست اما براین عقیده ی خودش بسیار متعصب بود که رادیو را باید با رادیو گوش داد. برنامه ی صبحگاهی تمام شده بود و ساعت هفت و پنجاه و نه دقیقه ی صبح بود برنامه را ازدست داده بود اما نمی خواست قرارعاشقی که همیشه ساعت 8 صبح داشت را تعطیل کند پس سریع گوشی خود را برداشت و تنها موسیقی را که داشت یعنی (آمدم ای شاه پناهم بده) را پخش کرد ...
ساعتِ هشتِ خدا پر زده دل سمتِ شما یا غریب الغربا جان سنه قورباندی آقا
آمده تا که بگیرد به نگاهِ تو شفا یا غریب الغربا جان سنه قورباندی آقا
این قرارِ عاشقی از کودکی در من بجا تا بگیرم سهمِ خود ازاین عطایا یا رضا
می کشم در وهمِ خود دستی به آن صحنِ طلا یا غریب الغربا جان سنه قورباندی آقا
گر نماز یومیه خوانم بُود بحثش جدا این زمان قد قامتی کردم به سمتت اقتدا
گفته ام از جانِ خود رکعت به رکعت این ندا یا غریب الغربا جان سنه قورباندی آقا
فکر می کردم فقط انسان همی خواند وُرا لیک دیدم از ملائک می رسد گاهی صدا
خوش سرودی این ردیفت را روا وُ دلربا یا غریب الغربا جان سنه قورباندی آقا
گر تو عاشق باشی وُ گویی همین ذکرِ سزا یا بگویی اَلسّلامی بر علّیِ مرتضی
من یقین دارم که پاسخ می دهد حتما به ما یا غریب الغربا جان سنه قورباندی آقا
شده ام کفترِ کویِ تو بهشتم اینجا نفروشم به دو عالم حرمت را به خدا
حاجتم گر ندهی باز بمانم چو گدا یا غریب الغربا جان سنه قورباندی آقا
هرچه گویم نَبُوَد لابقِ آن حدِّ سخا که به جز خالق او هرکه بگوید به ثنا
مطمئنّم که نبوده به بهای تو سزا یا غریب الغربا جان سنه قورباندی آقا
محمدحسن
20 تیر 1401