به نام او
طبق تحقیق و پژوهشی که از سال ۱۳۸۸ درباره غزل زیر انجام دادم و آماری که اینگونه روایت میکنند ، بیشترین فال حافظ ، که تا کنون برای مردم باز شده است و بیشترین تعبیری که از این غزل شده است و فحوا و معانیی که در این شعر موج میزند . . . . . .
!!!!؟؟؟؟
............
غزل شماره ۴۹۳ حافظ
این غزل زمانی که شاه شجاع قصد شیراز کرده تا با شاه محمود در مبارزه باشد سروده شده ، آنجاست که حافظ میگوید :
ای پادشاه زیبارویان از غصه ی تنها بودن و فراق ، نزد تو شکایت میکنم . بدون تو دلم دارد از دست میرود و ای مونس جان موقع آن رسیده که به دیار خویش برگردی .
گل همیشه تازه نخواهد ماند ، اکنون که نیاز است ضعیفان را دریاب ، این غزل هیچ ربطی به مثلاً ظهور فلان ابن فلان ندارد .
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
عجب وصف حال زمانه ماست😞😞😞😞😞
باقر رمزی باصر