امیرعلی مصدق
امیرعلی مصدق شاعر ایرانی در فروردین ماه ١٣٣٥ خورشیدی، میان خانوادهای ترک در تهران دیده به جهان گشود. هفت ساله بود که به همراه پدر و مادرش که آذری الاصل بودند، به تبریز رفت اما هشت سال بعد به تهران بازگشت. تحصیلات ابتدایی و بخشی از دبیرستان را در تبریز و بخشی از دورهی دبیرستان را در تهران گذرانید.
پس از انقلاب مدیر کاروان حج شد و به همین علت به خواندن دروس مدیریت در دانشگاه پرداخت و توانست از دانشگاه آزاد کارشناسی خود را در رشته مدیریت اخذ نمود.
مصدق سرودن شعر را از ۱۰ سالگی آغاز کرده بود و در سال ۱۳۵۹ به جمع شاعران حوزه هنری پیوست. او در شمار شاعران نسل اول انقلاب بود که در سرودن رباعی و دوبیتی استعداد و نبوغی خاص داشت.
او کارشناس و عضو شورای شعر حوزه و سپس کارشناس و عضو شورای شعر و موسیقی صداوسیما شد.
استاد مهرداد اوستا طی نامهای از او خواست تا کلیه آثارش زیر نظر ایشان چاپ و منتشر گردد.
او در سن ۶۵ سالگی بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت و در قطعه نام آوران به خاک سپرده شد.
▪︎کتابشناسی:
- گزیده ادبیات معاصر شماره ٨٥.
- با اجازه عشق.
- تصحیح دیوان سلمان ساوجی.
- دیوان ترجمه شده امام خمینی(ره) به زبان آذری.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
من و شکوه و شکایت؟! سخن گزاف باشد
که ز دوستان به دشمن، گله خود خلاف باشد
نه زبان شکوه دارم، نه مجال جلوه اینجا
که ز دوست هر چه قسمت بُودم کفاف باشد
بگذار و بگذر از من، که گذاشتم، گذشتم
که جدل همیشه این جا، به سر لحاف باشد!
نه ردای عشق در بر، نه کلاه عقل بر سر
همه شب میان عقل و من و دل مصاف باشد
نه به گِرد گل بگردم، نه به دور باغ و بستان
که خیال من به کویت، همه در طواف باشد.
(۲)
آنان که به خون خود وضو میکردند
دست و سر خود فدای او میکردند
در دشت بلا، میان خون و آتش
گم کرده خویش، جست و جو میکردند.
(۳)
بر سینه شب، تیغ فلق خواهد خورد
بر حنجر کفر، تیر حق خواهد خورد
سوگند به فارسان والفجر آخر
تاریخ به دست ما ورق خواهد خورد.
(۴)
دلم در سینه آهی کرد و بگذشت
خودش را خاک راهی کرد و بگذشت
جهان یک پنجره دارد که هر کس
ز در آمد، نگاهی کرد و بگذشت.
(۵)
دو دریای نگاهش، غرق خونه
شمارِ زخمِ او، از حد برونه
دو دستی که قلم در کربلا شد
ستونِ آسمونِ بیستونه.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)