سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      سیب زمینی تنوری (شبهه طنز)
      ارسال شده توسط

      بهمن بیدقی

      در تاریخ : يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۵۰
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۷۱ | نظرات : ۵

      سیب زمینی تنوری (شبهه طنز)
      : سلام دوست عزیز
      : سلام عزیز دلم
      : چقدر داغونی !
      : آره ، آخه همسرم ...
      : شریک غمت هستم
      : ولی اون زنده س
      : میدونم ، بعضی ها بعد ازمرگشون آدما شریکِ غمِ بازمونده هاشون میشن و بعضی ها در زندگیشون .
      : میدونی عزیزدلم، حکایت خارجیها حکایت هندونه ی بِبُرّ و بِبَرِه  و حکایت ما ، مراسمِ  هندونه خورونه اونم چه هندونه ای ، خنک شده داخل آب حوض ، تووی مجلسی دو نفره که  تووی  حیاط سنتی خونه که روی تختی چوبی که به گلیم مزین شده ، برگزار میشه .
      شادوماد وعروس خانوم روو تخت میشینن که توی اون هوای عالی حیاط، هندونه خورون راه بندازن وبا هم صفایی بکنند، یا شانس گویان! چاقو رو که توو هندوونه فرو می‌کنن یا سفید وبی مزه درمیاد ویاسرخ  وشیرین وخوشمزه . عجیبه که هندونه های این دُور و زمونه همشون هم صدای طبل میدن، چه اون پوکه وچه اون خوشمزه هه که خون تو سروصورتش دویده، ولی قسمت ما صدای دهل میداد که از دور خوش بود ، نزدیک که اومد کم مونده بود که گوشامو کر کنه که، پنبه چپوندم توشون .
      آره عزیز دلم همسر خوب آدمو از زمین به آسمون میبره و همسر بد ، از اوج آسمون به  زمین میکشونه شایدم به زمین گرم بکوبونه. به آسونی هم راه فرار ازش نیست، حکایتِ گنجیشک فروشای کنارِ امامزاده عبدلله و شابدالعظیمه . گنجیشک فروشه گنجیشک بیچاره رو با حیله ونیرنگ وتله به دام می اندازه ویکی دیگه که دلش برای گنجیشکه میسوزه ، اونو میخره و پَر میده، یه گنجیشک فروش دیگه اونو اسیر میکنه  و این دُور باطل همینطور ادامه پیدا میکنه تا گنجیشکه بمیره  و همه از دستش راحت بشن . فعلاً حکایتِ من ، حکایت گنجیشکه س . تا کِی بمیرم و خودم هم راحت بشم .
      فعلاً من که دارم پرپر میزنم ولی صدام  در نمیاد . بسه اینقدر صغری کبری چیدم . صغری و کبری فقط فرقشون تووی سنشونه ، صغری کوچیکه س و کبری بزرگه ، همین . وگرنه هردو ازیه قماشن .
      آره عزیزدلم ، چشماتو باز کن که سرت رو نزنن به طاق طویله .
       
      : اما دوست عزیز ! دیگه  مثل اینکه اون سنتِ خوب ، روو به منسوخ شدنه ، یارو بچه داره ولی همسر، نداره . اینکه میگن لجنزار، غیر از اینه ؟
      : چی بگم عزیز دلم ! پس اینهمه هیتلر ماجراش اینه .
      : اما دوست عزیز ! پس با اینهمه گرونی مردم چیکار کنن ؟ احساسِ بدمصب که گرونی حالیش نیست .
      : راست میگی عزیز دلم ! لابد از این  به بعد که تووی خیابون رد میشیم باید هِی بگیم : های هیتلر .  
      راستی حالا چرا این سؤالای سخت سختو ازمن میپرسی؟ منو سَنَه نَه . برو از مدعیان حقوق و امور بشر بپرس که همه ش ادعاشون میشه وهیچی هم بارشون نیست. من که بیغ بیغم، فقط اینومیدونم که یه زمونی میرم خوراکی  بخرم روی جلداشون نوشته فرزند کمترزندگی بهتر، چند روزبعد میرم همون خوراکیا رُو بخرم ، روشون نوشته فرزند ، نمکِ زندگی . بالاخره نفهمیدیم کمتره بهتره یا بیشتره ؟ علما هم که کاری ندارن، بکن نکن راه انداختن . خودشون که پولشو نمیدن با اینهمه گرونی و بی پولی و بیکاری .
      یارو به طمعِ گرفتن یکی دو میلیون خرمیشه و بعدش باید دوبرابرشو هرماه کرایه خونه بِده .
      بَد میگم ، بگو بد میگی .
      : ولی دوست عزیز چقدر حرفات تلخ بود
      : آره عزیز دلم ، چون حرفام حق بود .
      حالا اینهمه سؤال پیچم کردی که چی ؟ کَل  اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی . من  خودم فعلاً  یکی از اصحاب اعرافم ، بین  جهنم و بهشت  آس و پاسم و اگرچه  به بهشت عشق می ورزم ولی  یاد جهنم همه ی خنکای افکارم رو داره میسوزونه .
      تازه با اینهمه فضاحت، ما خوب خوبَشیم .سکه ی اول انقلاب دونه ای سه هزار وپونصد تومنی خریدیم .  یه دوونه سکه شده فلان میلیون تومن ، قیمت خونِ باباش . شاید اینهمه گرونی ، باعث اینهمه مصیبته . ولی  هرچه هست من که کم آوردم تو کم نیووردی ؟
      راستش دوست عزیز ! من زیاد هم آورده ام .
      : چه جوری ؟
      : روو  را میگم . تا دلت بخواد رووم زیاده
      میدونم عزیز دلم ! میشناسمت ، سری از هم سواییم .
       
      : ای وای دیرم شد ، باید برم چند کیلو سیب زمینی بخرم ، اگه دیر بشه ، خونه باز تبدیل به جهنم میشه .
       
      : اما دوست عزیزِ اعرافی ام ! یه قراری بذاریم بریم کنار ساحل ، چند تا سیب زمینی تنوری درست کنیم بخوریم حال کنیم . مگه دوست نداری بهشت رو ؟
      : چرا عزیز دلم ! دلم لک زده برای بهشت . انشالله بزودی .
      حالا دیگه برم تا دیر نشده ، با اجازه
      : خداحافظ دوست عزیزم .
      : خداحافظ عزیز دلم
       
      بهمن بیدقی 99/8/5
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۱۰۴۲ در تاریخ يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۵۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      بهنود کیمیائی
      يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۴:۱۶
      درود برشما
      🌷🌷🌷🌷🌷
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۴:۳۲
      با سلام وعرض ارادت آقای کیمیائی عزیز
      سپاس بزرگوار
      ارسال پاسخ
      مجتبی شهنی
      يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۴۱
      درود فراوان بر جناب بیدقی بزرگوار خندانک
      مجتبی شهنی
      يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ ۲۰:۰۸
      با سلام وعرض ارادت آقای شهنی عزیز
      سپاس بزرگوار
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0