معشوقه ی خواجه ای بوده ام روزگاری در بلخ یا قونیه
ویا تمام دلخوشی تاجری در ونیز .
سوز صدای خنیاگر پیری بوده ام شاید در بزم پادشاهان جوان
و یا تمام رویای یک سرباز رومی در چکاچک شمشیر های جنگ
به گمانم بازرگانی از همه ی بندر ها و خلیج ها و بار اندازها عبورم داده
در سینه اش
زمانی به گمانم چوپانی برای همه ی بره های معصومش
در دره های دور یادم را نی زده روزی…
شک دارم که مرا تنها تو زاده باشی مادر…
معشوق مرا روزی راهزنان به غارت برده اند
معشوق مرا روزی دریایی درخود غرق کرده است
معشوق مرا روزی چکاچک شمشیر ها …
با آخرین مکتوب عاشقانه ی من در جیبش . . .
بی گمان یک بار سر زا رفته ام!
بی گمان یک بار گرگی مرا دریده است !
بی گمان یکبار به رودخانه پرتاب شده ام!
بی گمان یکبار در زمین لرزه ای …
یقین که اینهمه دلتنگی نمیتواندفقط مال همین عصر باشد …
“رویا شاه حسین زاده
شعر دوم : تناسخ از دفتر نهم مانا ۱۳۹۳
شک نکن
روزگاری عاشق ولگردی بوده ام
در صحاری عرب ..
یا پیامبری بی کتاب
بر کرانه های اورشلیم !!
شک نکن
سمند ساسانی آسیمه ای بوده ام؛
که نعش بی جان سوارش را
از قادسیه تا مدائن
به دوش کشیده ست ...
....
چه میدانم؟
قرنهاست که هرشب
کابوس صلیب و جلجتا
راحت از روانم ربوده ست..
به خدا هنوز نمیدانم
این طناب
کز سقف شب آویخته اند؛
طعام منیژه است یا تقدیر زلیخا؟
گاه میگویم :
مگر من چه خواندم به گوش موج ،
که هنوز بدهکار بادهای بی سرزمینم؟
مگر چه گفتم در خلوت کویر،
که ابرهای آبستن امانم ندادند؟
مگر در سرای سودابه
مرتکب کدام معصیت بی بخشش شدم؛
که سینه ام خونبهای خشم گرسیوز شد؟
شک نکن
روزگاری رمه ی مرا
گرگ نابکاری از هم درید!
راهزنانی از دیار درد؛
بچه های بی پناهم را
در بازار بابل به بردگی فروختند..
شک نکن در دامنه های تاریخ
زنی داشتم
که خوشه ی پروین گوشوارش بود
و روزی باد او را از من گرفت..
شک نکن
اگر ناف ترا
با آهوان دشت عزلت نمی بریدند؛
کنون گلوی من
باردار این غمنامه ی خاموش نبود....
به دستان خشک من نگاه کن:
کدام سیزیف تیره بختی اینچنین
سنگ سرانجام خویش را
به دوش کشیده ست؟
تو که با رنج هاجر بیگانه نبودی
کدام پرومته ی ناکامی تا به حال
جگرگاه شعرش را
چنین سفره ی ویار کلاغان مصیبت کرده ست؟
شک نکن؛
از آن روزی که باد ناموافق دامن ترا از من گرفت؛
در آسمان سینه ی من کسی تابحال
نشانی از باران ندیده ست...
باور کن برای دکلمه ی درد من
چاره ای نیست جز آنکه
لهجه ی دریا و ترنم جویبار را بیاموزی...
من
خاطره ی خاموش اعصار رنج توام :
دستان مرا به یاد آر...
کرمانشاه سوم بهمن ۹۳
حالا سوال من از دوستان و عزیزان و اساتید سایت اینست آیا این یک برداشت آزاد است ؟ یا یک تاثیر شاعرانه ؟ یا یک تقلید ناشیانه ؟ یا سرقت ادبی حساب میشود ؟؟؟ ( چنانچه دوستان رک و راست راهنمایی ام کنند ، ممنون خواهم شد . و اگر رای عزیزان بر حذف شعر باشد ، قطعا اقدام خواهم کرد و این قطعه را پاک میکنم )
سپاس از همه ی عزیزان
مانا ... تبریز . ۲۳ دی ۹۹