سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تجربه مزگ من
        ارسال شده توسط

        منصور دادمند

        در تاریخ : دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۰۶:۴۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۴۱ | نظرات : ۹

        در عملیات حلبچه در شاخ شمیران نزدیک رودخانه تک تیر انداز عراق یک تیر تو گیجگاهم زد و از طرف دیگر سرم بیرون آمد  خودم خبر داشتم که کشته میشوم وقتی که میخواستم خانه ام را ترک کنم  یک احساس درونی بهم میگفت که آخرین بار هست که به خانه بر میگردم این الهام تا حالا بارها جانم را نجات داده بود  تا حالا به صدو معجزه زنده مانده بودم  زمانی مسول گروهان نفوذی به داخل خاک عراقو مناطق پاکسازی نشده  از جمله ترور قاسملو مسول دمکرات بودم و..بارها از طرف مسول کل عملیات در جنوب و کردستان به علت دفع پاتک ها و نجات جان نیروها و زخمی و ..قرا گرفته بودم  در کردستان کم مانده بود که که شهید بروجردی از من بخواهد برم صدام اسیر کنم و کت بسته بیارم زمانی میشد از سی نفر سه نفر زنده بر میکشتیم جایی از بدنم نیست که تیر ترکش نخورده باشه
        وقتی تیر تو سرم خورد انگار سرم را به تیر آهن زدن احاس کردم جون از کف پام داره میره  سعی کرده تشهد بگم جایی نمی دیدم تنها به وسط تشهد دوم رسیدم به اسم علی ع رسیدم به ترتیب بدنم شروع کرد به خارج شدن جان از بدنم تا به گردن رسید و در آن لحظه در آسمان به پرواز در امدم به سمتی بدون اراده احساس خوبی داشتم وسبکی خوبی داشتم گویا در لحظه خارج شدن روحم از جسم  کاپیشن سنگینی که بر تن دارم بیرون آوردم  خیلی لذت آور بود
        در آسمان یک دروازه نور بود به دیدنش عرق سرور میشدی لذتی بالاتر از دیدن اون نیست
        مدتها قلبم از حرکت ایستاده بود ویک چشمم از طرق مخالف تقریبا از حدقه زده بود و همه فکر میکردم مخم هم تیر به اون اصابت کرده صحنه وحشتناکی داشت به علت نبودن پتو یک بنده خدایی یک چپی بلند رویم کشید  و چون به خطر بودن من را در جایی خارج ار کنار نیرو نمی تونستن بزارند یک نفر دید که قلبم حرکت میکند  سریع من را بلند کردن که به هوش امدم هر دو چشمم نمی دید باز به کما رفتم  و یک هفته بعد از کما خارج شدم پنج روز سرم را روی بالش نمی تونستم بگدازم و هی مرفین میزدم  و این تنها درد من نبود  از شست وپنج کیلو به چهل و پنج کیلو رسیده بودم بدنم بشدت ضعیف بود سه بار هم شیمیایی شده بودم  اما یاد گرفتم از دردهام لذت ببرم و خنده بر لبم بنشانم 
        آنهم به لذت ذکر خداوند
        در زندگی هم بخشنده باش وهم مهربان و هم دلسوز انهم نه به حرف بعه عمل
        انفاق کن با دلسوزی و مهر نه برای پادش چه بخشیدن گناهان و چه بهشت به رنگ خدا باش
        یعنی همه  اعمالت که حسنه هست و هر رنجی که در راه خدا بر دی بده تا خداوند یک لقمه نانی به تو بده به یک گرسنه ببخشی آنهم به دلسوزی یعنی هم خودت زنج گرسنه را بر وجودت احساس کنی
        اگر چنین کنی  مرگ بر تو لذت بخش و گوارا خواهد بود زیرا از دروازه نور عبور خواهی کرد

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۷۵۹ در تاریخ دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۰۶:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۰۵
        درود منصورخان عزیز
        قربان سر تیر خورده ات
        خدا به همه بیماران خصوصا جانبازان جنگ تحمیلی و مدافعان دلاور حرم سلامتی کامل عنایت فرماید
        آمین یا ربالعالمین خندانک
        طوبی آهنگران
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۰۸:۳۱
        سلام و درود ها جناب داد مند
        دست مریزا
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۵۴
        درود برشما جناب دادمند
        بسیار عالی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شهین عمرانی
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۱۷
        درود

        بر بزرگ مرد جنگ

        خندانک
        آرمان پرناک
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۴۳
        سلام و عرض احترام
        نوشته تان را خواندم ( نخواستم بگویم داستان چون دلم اجازه نمی داد که این لحظاتی که توصیف کردید را داستان بنامم ) در مورد این همه فداکاری که کردید چه می توان گفت، جز اینکه در برابر شما و عزیزانی همچون شما سر تعظیم فرود آورم. معنی درد و دوری از یار را شما بهتر می فهمید. درد هم شرمنده شماست. برایتان آرزوی بهترین ها را دارم
        گل ها با مهر تقدیمتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        جواد مهدی پور
        دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۰۰
        درود بر شما جناب دادمند گرانقدر

        زنده باشید به مهر

        مأجور باشید که هستید


        خندانک خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۹ ۱۵:۰۷
        یادگرفتم ازدردهام لذت ببرم
        وخنده برلب بنشانم
        آنهم به لذت ذکر خداوند

        درود برشما که بی شک عزیزخداوند هستید

        خندانک خندانک خندانک

        بسیارزیبا
        مجتبی شهنی
        چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۱۵
        بسیار عالی
        آذر مهتدی
        پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹ ۰۰:۵۹
        درود بر شما من هم تجربه مرگ و کم و بیش مثل احساس شما داشتم . خیلی عالی بود.
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0