سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        رهایی از اسارت
        ارسال شده توسط

        اصغر ناظمی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۶۱۹ | نظرات : ۲۱

        همه شنیده ، خوانده و یا می گوییم ؛  صفت برتری انسان نسبت به سایر جانداران و پدیده های ذیحیات عقل اوست که وی را درمیان تمام موجودات عالم هستی متمایز کرده است . تمامی ما انسانها نیز در دایره ی  عقل وشعور خود در نشوونما هستیم . وصفتی برتراز عقل را درخود نمی بینیم که به همین دلیل سرسپرده ی تام و تمام شعور وتفکر خود هستیم . تفکر ما ،  منشعب  از ذهن ماست .و آیا نیرویی فراتراز فکر وذهن وتفکر در ما انسان ها وجود دارد یا خیر؟.... گفتیم ، در حالی که ما ذهن و فکر را در خود سرآمد پنداشته و هر فعل و عملی که منبعث از تفکر در ما باشد ، آن را برتر می انگاریم ، چون ما به نیروی دیگری فراتر وبرتراز تفکر  ، در خود چنگ نیانداخته ایم ، وجود چنین نیرویی در یکایک ما ، نبودن محض است و استدلال تجربی و پنداری مان بر نبودن چنین انرژی ونیرویی فراتراز ذهن /فکر در ماست . اما وقتی عمیق تر در خود نگاه کنیم ، می بینیم ، نفی هر نیرویی مافوق فکر ، از تفکرات و القائات همان فکر است که به ما تحمیل می گردد وجسارت اندیشیدن به نیرویی دیگر را که مافوق وبرتراز فکر باشد را ، از ما می گیرد . یعنی این ذهن و فکر است که توان واراده و جرات و شهامتِ اندیشیدن به انرژیِ مافوق فکر را از آدمیان گرفته و هرکسی را در فضای بسته وتنگ و تاریک  ودایره ی محدود خود قرنها محبوس نگاه داشته است  و علت آن چیست ؟؟؟...

        فرهنگ ، سنت ، وعقیده وباور ها در هر سرزمین وهر کشور ودرمیان هر نژاد و مردمی ، بگونه ای از ابتدا طراحی شده ونسل به نسل انتقال یافته وبه  حد جامع  امروزی رسیده است که از  آدمی ، موجودی  " تک محور" و " دوگانه نگر " و در اسارت "منیت " و "خود محوری " و "خوداندیشی " خویشتن ساخته است .  واین عقیده و باور از بنیان نادرست ، چون شیر مادر از سینه ی مادر به بچه وبچه ها نوشانده وتزریق و القا می گردد .فرهنگ هر کشور ، نحوه ی پرورش فرد و تربیت خانوادگی ودرسطح وسیع وگسترده ی آن ، القائات جامعه و کشور ناخودآگاه از کودک ، موجودی  ، دوگانه نگر ، تک محور ، خوداندیش وخودنگر می سازد . این القائات فرهنگی و تربیتی و پرورشی هرکشوری ست که هرکسی را با اصل وریشه و ماهیت واقعی خود ، حقیقت وجودی خویش ،  بیگانه کرده وبرای هرکسی ماهیت و شخصیتی تصنعی وغیر واقعی ساخته و به وی تحمیل می کند . 

        فرقی نمی کند ، فرد آمریکایی باشد ، اسپانیایی ، اروپایی ، یونانی ، عرب تبار یا عجم وایرانی ، این فرهنگ موروثی القایی کشورش است که براساس تعاریف قبلی که در خود دارد ، شخصیتی ویا در نفس عمل ، ماهیتی را به فرد تلقین و تحمیل می کند ، که ماهیت واقعی و حقیقی وی نیست . درصورتی که ماهیت واقعی هرکسی ، در وی ذاتی وخدادادی است و فرد وقتی به دام  این شخصیت القایی وتعریفی ودرمقایسه بااصل وحقیقت هرکسی ،  غیرواقعی گرفتار می شود ، شخصیت حقیقی اش را فراموش نموده واز آن دور می شود . وتمام ارزشهای پنداریِ حاکم برمردم هرجامعه  ، پشتوانه تقویت وحفط وبقای این سیر غلط در وی می گردند  . زندگی آدمی بگونه ایست که بعداز تولد هرکسی براساس فرهنگ کشور خویش چون ابزاری ، برنامه ریزی می شود و طبق برنامه ای که به وی القا گردیده رشد یافته وخودرا به ترقی میرساند . وپرسش این است ، آیا راه دیگری ، ساختار دیگری ،  برای بشر بطور کلی بدون تفکیک و مرزبندی وانحصار باور و عقاید وجود دارد یا خیر ، آیا هرکسی برخوردار از ماهیت یا حقیقت دیگری نیز هست ؟....وبد نیست به این نکته اشاره شود ، که باور وعقاید برای انسانها محصول و ره آوردو ارمغانهای پندار در وی هستند وتخاصم و تقابل های آدمیان باهم نیز ، تقابل باور و عقیده آنهاست . باور وعقیده درهرکسی محصولِ پندار ی ست که این اندیشه و تفکر ،  از همان ظرفِ ذهنِ  برنامه ریزی شده ی فرد تراوش می کند وبه وی تحمیل می گردد . 

        اگر هر کسی با کسب خودآگاهی لازم  (مطالعه کتابهای خودشناسی که در آنها درباره ی کم و کیف  و ماهیت و ظرفیت ذهن و عملکرد تفکر در انسان گفتگو شده باشد  )  خودرا از اسارت جبرِ القایی کشور خود وتمام وابستگی ها بتوانند خلاص نمایند ، در آنان نیرو وانرژی دیگری به فعلیت می رسد ، فعال و بارور می گردد که توانایی آن ،  هزار برابرِ نیروی تفکر وتعقل در آنان است . نیرویی که مشاهده گر صرف است وقدرت نفوذ تا بی نهایت را داراست وبری از هر تضاد و تناقض و دوگانه پنداری و دوئیت بینی ست ، در حالی که دنیای پیچیده ی ذهن ، تناقض و دوگانگی و ترس ودلهره و بروز جنگ و جدال و تخاصم و دشمنی ست . دست یافتن به این حریم بیکران ونامحدود در خویش برای هرکسی امکان پذیراست که فرد باید  لاجرم خود را از حریم ثانوی که باجبر القایی جامعه و خانواده و فرهنگ  وارد آن شده ، مطلقا رهایی ببخشد . پس می بینیم ماهیت بالفعل  دیگری نیز برای بشر وجود داشته ودارد . ولی هنوز جوامع بشری در غفلتی غیر قابل جبران خودرا اسیر نموده و از ادراک روشن آن  ، خودرا دور نگاه می دارند . آنچه  می نویسم خیالبافی و رویاپردازی نیست بلکه  تجربه ی واقعیت وجود انسان و هرکسی است که دل کندن وبریدن وجدا گردیدن از فضای بسته وخودآفرین ذهن اگرچه برای اغلب امری دشوار ویا غیر ممکن گردیده . چون هرکسی با پیشداوری و قضاوت اجباری ذهن خود در گیراست واین ذهن برنامه ریزی و شرطی  شده است که در وی تصمیم گیرنده ومجری اعمال است . یعنی ، ذهنی که هرکسی را گرفتار کرده (باقضاوت خود) همان ذهن تصمیم به رهایی فرد می گیرد ، چون نفس و ماهیت ذهن جز اسارت را نمی فهمد ، امر مسلمی ست که همان ذهن با ترفند وحیله ،  ناخودآگاه پیله ی اسارت هرکسی را تغییر شکل داده و فرد را همچنان در اسارت نگاه می دارد . یعنی ذهن/فکر هیچگاه نمی تواند عامل رهایی کسی باشد ، گفتیم نفس و ماهیت ذهن همان اسارت ودربند بودن است . فرهنگ و باوروعقاید و رسومات هرکشوری از ذهن برای هرکسی قفسی ساخته واورا در آن قفس محبوس نموده و وی را با چنگ انداختن به باور وعقیده ای ، به جولانگری مشغول می سازد   . ذهن ، برای توجیه کورِ هرکسی هزاران ادله و برهان و اثبات ضد و نقیض و اغوا کننده باخود دارد  . من وقتی تحصیل کرده ی ریاضی  ، شیمی ، فیزیک ، کامپیوتر ، الهیات ، وفلسفه و...و... هستم ، ذهن من هزار تعبیر ودلیل ناصواب در پیرامون هریک از این شاخصه ها وهزاران موارد دیگر با خود دارد که مرا برای برجا ماندن ، ثابت ماندن ، دل نکندن ، حصاررا دور خود در هم نشکستن ، خودرا به آزادی واقعی نرساندن و...و... باتراشیدن حقیقتی انفعالی در پشت تمام مواردی که باعث اسارت ودربند بودن من هستند ، مرا توجیه کرده واز آزادی واقعی ورهایی منصرف می کند . از ترفند های دیگر ذهن این است ، وقتی به رهایی  فکر می کنم  و آن  ، یعنی رهایی مدنظر و هدف من است ، از رهایی برایم مکانی توهمی و خیالی ، عین واقعیت رهایی ، ساخته و مرا باز همچنان دراسارت خود نگاه می دارد .  رهایی از حیله های بی حدوحساب ذهن کار آسانی نیست و راه کشف وادراک حقیقت نیز رهایی کامل از قیدوبند و خودِ ذهن است . ذهن برای هیچکس یاری مشفق و دلسوز نیست بلکه عامل اسارت و خمودگی و زوال بشر است که سبب تمام  نگرانی ها ، استرس ها ، رنج ها و آلام بشری همین ذهن است . ونیز مشکل اساسی وبهتراست بگوییم تنها مشکل بشر ذهنِ دردمند اوست . که تا به امروز علم و دانش هم باتمام خدمات گسترده ی به آدمی ، هنوز راهی برای رهایی انسان از اسارت ذهن نیافته است ، بلکه خودعلم هم ابزاری برای اسارت گردیده است .

        این نکته بسیار مهم است  ؛

         بسیاری از افر اد هستند که ذهنی روشن وباز دارند ( کار به اصطلا ح روشنفکری رایج ندارم ) . این افراد کسانی هستند که بعداز دوران کودکی و نوجوانی برخلاف تفکرات خانواده ، جامعه و افراد پیرامونی خود ،  ناخودآگاه بسیاری از دام و بند هایی را که در خانواده ودر جامعه به آنان تلقین می گردیده  ، خودرا اسیر آن دام و بند ها نکرده اند ، وکمترپیله بر دور ذهن خود تنیده اند ،  وبه همین دلیل ذهنی فراخ و باز وروشن دارند وکمتر اسیر پیله های پیرامون آن می شوند  ، این افراد با مطالعه ی جدی کتابهای خودشناسی می توانند بقیه ی پیله های دورِ ذهن خودرا باز نموده وبه درجه ی بالا وارزشمند  رهایی دست بیابند  تا به کشف حقیقت خویش برسند . 
         
        • ذهن من ، نه تنها در طول عمرم بلکه در طول قرنها طوری بار آمده و شکل گرفته و ساخته شده که مرا اسیر خودم می کند ! یعنی چه ؟...من یک شاعرم با سالها تلاش و کوشش ، شعری مردم پسند و خوب و نیکو می گویم ، که همین سبب شهرت من در محله ، در شهر ویادر کشورم گردیده است . ذهن از من برای خودم یک "تابو " می سازد وبابرتری انگاری مرا در دام آن گرفتار می کند . وسالها نیز ، حتی تا پایان عمر ، همچنان بااسارت دراین فضای بسته ، این روند "خودباختگی " به خودرا من با سرخوشی و اطمینان در خود تقویت نموده ادامه می دهم .... ممکن است شاعری مبارز باشم ، شاعری غزلسرا باشم ، شاعری عارف و فلسفه دان باشم با دچار فریب تابو سازی از خویشتن ، دیگران نیز از من تابویی برای خود می سازند (موافق یا مخالف )که هردو پاسخ به خودباختگی برای من امری وهمی و خیالی و خطرناک بوده است که مرا گرفتار خود کرده . ذهن از من برای من تابویی ساخته ومرا دردام آن گرفتار کرده که این حقیقت وجودی من نبوده ونیست ...ادامه دارد
           
           گفتم که ذهن از من برای من تابویی ساخته ومرا دربند آن گرفتار می کند ، که این حقیقت وجودی من نیست بلکه خیال و رویا و توهمی ست که مرا یک عمر در خود گرفتار می کند . یک لبنیات منصف محله ، یک فرد کهنسال برتر وشاخص شده در محله ، یک سخن ران ، یک نویسنده و....همه از انگیزه های ذهن است که از هرکدام برای خودشان با دلخوشی و ناآگاهانه تابویی می آفرینند . آیا من می توانم شاعری مشهور و نام آور ودارای اشعاری نغز و مردم پسند باشم ولی اسیر وگرفتار این برتری ها در خود نشوم ؟....ایا من می توانم فردی مصلح ومردم دوست باشم ، یک پزشک نامدار ومشهور باشم ولی اسیر آن امتیازات و برتری ها نگردیده واز خود برای خود تابویی خلق نکرده باشم ؟...من معتقدم ، تنها آگاهی یافتن از ماهیت و ساختار ذهن وعملکرد آن در خود ودر هرکسی ، ودر اسارت ذهن خود نبودن می تواند هرکسی را به شناخت واقعی خود نزدیک کرده ووی را از خودباختگی به ذهن رهانیده وبه کشف حقیقت وجودی حویش برساند .من زمانی می توانم با حقیقت خویش ارتباط برقرار کنم که هیچ نشانی از ذهن در من آشکار نباشد ، با حضور ذهن ، من ناخودآگاه در یک دایره ی فریب گرفتارم . ذهن راه صلاح را هرگز نمی تواند به من نشان دهد ، راه صلاح ذهن همان ترفند و دورِفریبی ست که ساختار ذهن درهرکسی است . راه صلاح ذهن از حقه های همان ذهن است که جز راه اسارت و فریب نیست . ودرپایان مقاله بالا گفتم بسیاری کسان هستند که ذهن خودرا در طول سالهای گذشته ی عمرشان در کلاف و پیله ی سرسخت باورها وعقاید و ایدئولوژی ها نبیچیده اند ، اینان با مطالعه کتابهای واقعیِ خودشناسی می توانند بقیه پیله و روپوش های ذهن را در خود از ذهن دورکرده وبادرهم شکستن وفروریختن حصارها از گرداگرد خود ، باحقیقت خویش ارتباط برقرار نمایند.
           
           
          سکوت کن و بدون هیچ قصاوتی مشاهده گر باش
           این یک اصلِ مهم درروند دگرگونی ماست .
           وقتی اهم فعلت با جنجال و هیاهو ، با آشوب و سرو صدا .... دفاع و جانبداری از هر سوژه ای بنام حقیقت ست از سکوت و مشاهده به دوری . تنها باسکوت مداوم و مشاهده ی ناخودآگاه مستمر ، بطور ناخودآگاه به دنبال کشف ودریافت حقیقتی . که این روند ناخودآگاه و فعل و عمل مستتر در آن می تواند خودآگاهانه تورا به کشف ودرک حقیقت برساند . البته کسب آگاهی با مطالعه کتاب و مقاله در باره ی ساختار ذهن و آگاهی یافتن از عملکرد ذهن /فکر در خود ، مارا سریعتر به مق*****و مقصود می رساند ....سکوت و مشاهده ، تنها راهِ کنارزدن موانع و رفع غبارها برای کشف حقیقت وجودی خویشتن برای هرکسی است . هیاهو و قیل و قال و جانبداری خاشاک هایی هستند که در برابر بصیرت و چشم درون ما قرار گرفته ومارا از اصل واز حقیقت منفک و دور می کنند . این سکوت باید همه جا در رفتارت نمایا ن باشد ، درخانه در رابطه با همسر و فرزندان ، هیچگاه خودرا برتر وصاحب اختیار مبین ، برای اثبات حرف خود وبه کرسی نشاندن گفته ی خویش ، از آن کاملا پرهیز کن وهیچگاه آن را جزئ افعالت قرار نده ، چون میکروفون باش باحفظ سکوت ، گوش کن ومشاهده گر باش ، تنها را هِ گذر از همه ی موانع وسنگلاخ و راههای صعب العبور ، سکوت و مشاهده است . یعنی صاحب هیچ حقی نیستی که بخواهی بود آن را به اثبات برسانی ، چون امری ناممکن و محال است ، فقط سکوت کن و مشاهده گر باش ، تا با این فعلت ، حقیقت را دریافت کنی وبه این امر واقف باش ، حقیقت هیچگاه قابل انتقال و حتی برای هیچکس قابل اثبات نیست ، حقیقت ، فقط با سکوت و مشاهده ، قابل کشف ودریافت است . به زمان نیز توجه نکن ، ممکن است سالها درسکوت  و مشاهده باشی ولی به هدف نرسیده باشی ، نگران نباش بدون هیچ انتظار و چشم داشتی ، همچنان درسکوت و مشاهده باش ، ره آورد وارمغان این سکوت حداقل آرامش و بی دغدغه و بی اضطراب بودن توست وبا آن کشف بسیاری از ناشناخته ها ست که جز کشف حقیقت نبوده اند ....
           
          ذهن عضو ، وپاره ای از مغز آدمی ست که کار آن تفکر در هرکسی ا ست ، اما دلیلی که ذهن ، مارا دچار انحراف وکوراندیشی می سازد ، آسیب دیدگی ذهن است ، یعنی گوشه ای یا نقطه ای ازمغز بعداز دوران کودکی به دلیل القائات غلط هرکسی بخویشتن ، ذهن در وی دچار آسیب روانی یا روان شناختی گردیده و صاحب خودرا نااگاهانه گرفتار خود می کند وهمین فعل وانفعال صورت گرفته در مغز ، آدمی را از اصل وریشه ی واقعی اش که آن نیز ساختاری مغزی ست جدا می کند ، برای بچنگ آوردن پاره ی اصلی خود باید لاجرم از ذهن جدا شد ، چون بعداز جدایی از ذهن عمل کشف پاره ی اصلی درهرکسی محقق می شود . تنها با سکوت و مشاهده ی بدون قضاوت وبدون هر انتخابی می توان این عمل را در خود تقویت کرد وبچنگ آوردن اصل خود را برای خود امکان پذیر نمود . باارتباط با ریشه واصل خود ، دیگر قدرت تفکر در اختیار ما نیست ، فقط سکوت ، مشاهده و کشف نوبه نو باماست ... برای اندیشیدن وفکرکردن ، ونوشتن و شعر سرودن ویا هر عمل دیگری را انجام دادن ، بایدلاجرم به همان ذهن بازگشت نمود . پس می توان نتیجه گرفت که تمام اتفاقات وعملکردها ، وفعل وانفعالات و بروز چالش هایی که سبب اسارت هرکسی می گردند ، یک رویکرد مغزی در آدمی هستند .....
           

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۶۶۵ در تاریخ دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۱۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        رامینه خوشنام
        دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۱:۵۰
        درود جناب ناظمی بزرگوار
        بسیار خوبروآموزنده بود
        یادمه اولین بار یه متنی خوندم یه جایی نوشته بود
        کسی که با من بدی می‌کند از رو جهل و نادانی اوست
        من به اون خوبی میکنم ملکه صبر و بردباری در من زیاد میشود
        او به من بدی می‌کند به جهلش افزوده میشود
        مثل او مانند کسی هس که میسوزد
        ومن کسی که دیگران از بوی خوشم استفاده میکندد
        این یه جمله زندگی منو تغیرر داد
        باعث شد خیلی تو زندگیم اروم باشم
        سکوت کردم در برابر بعدی دیگران
        به آرامشی رسیدم که غیر قابل وصفه😍
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۲۸
        سلام دختر گلم
        به مطلب ، وبه یک فعل وانفعال ، ویاکنش واکنش مهمی اشاره فرمودید . وقتی کسی به شما بدی می کند ، شما واکنشی دربرابر فرد نشان نمی دهید و سکوت می کنید . اگر شما به واکنش دچار می شدید ، در شما یک انرژی صرف گردیده و آرامش شمارا از شما می ربود ، پس با بی فعلی دربرابر عامل بیرونی شما دچار مصرف انرژیِ کور در خود نمی شوید ونتیجتا آرامید .... اگر این خودآگاهی بطور مداوم در شما وجود داشته داشته باشد ، بعداز گذر مدتی شما به ناشناخته هایی دردرون خود دست می یابید که این عملی فرخنده و خجسته برایتان است ....درون هرکسی برای او سرزمینی بی نهایت است که دراین سرزمین مقدس لحظه به لحظه هرکسی باخودآگاهی دُرّ وجواهر های گران بهای بی قیمتی می تواند کشف نماید...... خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۱۶
        من راه تــو را بسته، تـــو راه مرا بسته

        امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

        رامینه نازنینم خندانک
        ارسال پاسخ
        رامینه خوشنام
        رامینه خوشنام
        چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۳۹
        فداتم حدیث مهربونم❤️❤️🙏
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۱۱
        سلام ودرود جناب استاد ناظمی عزیزو بزرگوار
        بسیار عالی واموزنده خوب
        وبسیار پرمحتوا وجالب وشنیدنی
        موفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۱۷
        ما را هیچ کس نخواهد پایید،

        و هیچ کس مدد نخواهد کرد.

        می‏توان به سوی رهایی گریخت؛

        اما بازگشت به اسارت نابخشودنی ست

        درود جناب فتحی🌹
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۱۱
        کار ذهن در هرکسی ؛ پردازش و تجزیه و تحلیل وتعبیروتفسیر داده هایی ست که در حافظه وجود دارد ، هرگز کارذهن دریافت وکشف نیست . اما منبع برترِ دیگری در مغز وجود دارد که کار آن دریافتِ بدون پردازشگری و هرگونه قضاوت و تجزیه وتحلیل ست . این منبع دریافت توام با سکوت ومشاهده ، ناشناخته هارا کشف نموده وبخشی از ناشناخته ها درحافظه به یاد میماند که کار ذهن پردازش همین داده ها می تواند باشد . اما قرنهاست که این منبع برتر در مغز انسانها یعنی کل بشریت در تمام طول تاریخ تا امروز راکد گردیده واز فعلیت بازایستاده . ولی ذهن همچنان کارپردازش برروی داده های کهنه و مُرده در حافظه را که از زمان کودکی در ضمیر هرکسی وجود دارد راانجام میدهد بدون دریافت اطلاعاتی ویاکشفیاتی نو وتروتازه از آن منبع برتر ....آدمی زمانی می تواند آن منبع برتر را در خود به چنگ بیاورد که خودرا از اسارت ذهن خویش کاملا خلاص نماید وتنها با دست یافتن به این منبع برتر است که می توانیم نسبت به ماهیت واقعی انسان وشخصیت حقیقی وخدادادی او وقوف کامل پیدا کنیم وتازه در می یابیم که آدمی جز جزیی اندک از وجود خودرا نمی شناسدویابهتراست بگوییم که هیچ شناختی نسبت به ماهیت واقعی خود وشخصیت حقیقی اش ندارد . وارتباط آدمی با داده های کهنه در خودش است که با تجزیه و تحلیل و پردازش آن اطلاعات کهن برای خود هدف ، راه و خط و مشی می آفریند .وانسان تا زمانی که دراسارت (خود) باشد عوامل بیرونی ابزارهایی برای اسارت وبرده گی طبقه بندی شده او می شوند ، اما زمانی که ازاسارت خود رها شود هیچ انگیزه وعلتی در اسارت وی نقش بازی نمی کنند و آدمی در کمال آرامش زندگی می کند .. خندانک خندانک خندانک
        سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۲۰
        احسنت جناب ناظمی

        می توانیم نسبت به ماهیت واقعی انسان وشخصیت حقیقی وخدادادی او وقوف کامل پیدا کنیم وتازه در می یابیم که آدمی جز جزیی اندک از وجود خودرا نمی شناسد

        سپاس از اندیشه ی والایتان خندانک
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۶
        درود فراوان استاد ناظمی ادیب وارسته واندیشمند
        بسیار اموزنده ‌مستند وبزیبایی وحکیمانه همراه با رسالتی ستودنی قلم رده اید بهره فراوانی نصیبم شد
        قلمتان مانا
        ‌ایام بکام
        موفق وموید در پناه حق
        سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۲۷
        رهایی، قصّه بود،

        ای ماهیِ تُنگِ بلورِ شب!

        مبادا در فریبِ تُنگِ دریا

        گُم شود جانت

        درود جناب معینی خندانک
        ارسال پاسخ
        شریف شریفیان
        چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۹ ۰۷:۰۴
        درود استادم
        خندانک
        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۴۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۴۶
        درود درود درود درود تا بی نهایت .
        جناب ناظمی بزرگ فکر کنم ترکیب تلوین آرمانها رو یادتون میاد .در یکی از شعراتون این ترکیب انقدر منو درگیر کرد اولش احساس کردم که بندهایی که ما بعدا به دست و پامون می پیچه همون آرزوهامون هستن .بعد رسیدم به اینکه این بندها باید چنان ماهرانه رنگ آمیزی شدن که کار فرا انسانیه فکر کردم شاید از جنس همون زمان و مکان در هم تنیده باشند که جور هم در میامد چون در این دنیا که زمان و مکان در هم تنیده به خوبی استتار شدن .اولش احساس ناخوشایندی دست داد احساسی که می گفت که این افکار هم پیرو همون بندها هست و الا بی نهایت ولی ناگهان به اشتباهاتی رسیدم که خیلی بیشتر از اونچه که فکر می کردم درسته و اقباله با خیر و مقبولیت مماس بود بعد فهمیدم این بندها بندگی ما هستند که نه نیازی به گسستنشون هست و نه نیازی به تلاش برای به هم پیوستنشون یک کلاف مستحکم که فقط به دلیل نفاق و به هم گره خورده .و باز شدن این عقده ها فقط با وفاق به موفیت باز و هستی رو طولانی تر و بدون اصطحکاک می کنه .
        ممنونم مطمینم این رشته افکاری که شما سرنخشو دستم دادی ادامه داره
        و ممنونم که گفتین :درسته که کتابها و ... ما رو زودتر به رهایی می رسونه ولی فکر کردن تنها راهه رهایی و رستگاریه . چون همه باید به راه رهایی دسترسی داشته باشند
        ممنون ممنون ممنون تا بی نهایت
        سعید صادقی (بینا)
        دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹ ۰۶:۲۹
        تلاش شما را برای جا انداختن
        مفاهیم خودتان در مطلب ارسالی
        تقدیر میکنم

        از طرفی دیگر خوشحال هستم
        که پیغمبر خود را قبل از
        گرویدن به دین شما انتخاب کرده ام

        و صد البته با قلب و عقل و استدلال و منطق
        رویا خوشبخت
        دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۹ ۰۷:۰۸
        درود جناب ناظمی گرامی
        به ملکوت نرسد هر که دو بار زاده نشود
        یعنی هر که از عالمِ شکم مادر به در آید
        این جهان را بیند
        و هر که از خود به در اید
        آن جهان را بیند....

        عین القضات همدانی
        سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۰۱:۱۱
        سلام و درود های بی نهایت به شما
        نوشته پر محتوای شما را خواندم دستمریزاد خندانک
        جناب ناظمی اندیشیدن یکی از سخت ترین کار هاست چرا که در مقابل اعتقادات ما می ایستد و آن ها را زیر سوال می‌ برد و بیشتر مردم دنباله روی پیشینان خویش هستند و برای این دسته از مردم امیدی وجود ندارد
        ما باید با روشن بینی این اسارت خوف ناک که در تفکر بی وقفه ی ماست پایان بدهیم
        یاد جمله ای از صادق هدایت افتادم
        که میگفت : همه ازادی میخواهند بی آنکه بدانند اسارت چیست اسارت به میله های دورمان نیست به حصار های درون تفکر ماست
        ما ملت عجیبی هستیم هندوانه رو به شرط چاقو می خریم بعد از عقاید و افکار اجدادمان بدون چون و چرا دنباله روی میکنیم بدون این که تحقیقی داشته باشیم یا غلط و درست بودنش را تشخیص بدهیم فقط پیروی میکنیم
        نکته بعدی درمورد تابو هاست که باعث خود باختگی میشود خیلی درست فرمودید تعجبی ندارد جامعه ما عادت دارد با هر مُهری ، لقبی ،عنوانی خودش را از دیگران متمایز کند اکثر آدم ها متاسفانه میخواهند فخر بفروشند و دیگران را تحقیر کنند ولی به گفته ی شما این باعث نمیشود برگ برنده را در دست داشته باشند
        جوامع عدالت مند آدم های عادل را پرورش میدهد
        یک نوشته ی زیبا از آندره ژید در کتاب مائده های زیر زمینی
        را اینجا مطرح کنم که به نوشته ی شما مرتبط است :
        در پی آن نباش که آنچه را نیاکان تو هضم کرده اند بار دیگر بخوری. دانه های پَر دار چنار چنان پرواز می کنند که گویی می دانند سایه حمایتِ پدری جز پوسیدگی و لاغری نویدی نمی دهد.
        جامعه ی بشرى قنداق‏هاى خود را گرامی مى‏ شمارد اما اگر نداند از دستِ آنها چگونه رهايى يابد نمى‏ تواند رشد كند.
        اگر كودك پس از زمانی پستان مادر را پس مى‏ زند از ناسپاسى نيست بلکه به این خاطر است که ديگر شير براى او ضرورت ندارد، تو نيز نبايد بدان خرسند گردى كه غذاى خود را در شيرِ سنت و رسوم تقطير شده و از صافى گذرانده به‏ وسيله اجداد خود بجويى.
        دندان‏هاى تو براى گاز زدن و جويدن است، برهنه و دليرانه به ‏پا خيز، غلاف‏ها را از هم بگسل، قيم و سرپرست را از خود دور ساز و زندگی خود را آنطور که درخور توست رقم زن ...
        و در آخر
        می‌خوردن و شاد بودن آیین من است
        فارغ بودن ز کفر و دین دین من است
        گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
        گفتا دل خرم تو کابین من است ...

        خیام
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۴:۲۸
        سلام
        بانوی گرامی
        دختر اندیشمندم
        آری ، اندیشیدن و به خود اندیشیدن ، سخت ترین کاری برای بشر است ، چرا که اندیشیدن سالم به خود ، حصارهای پیرامونی مان را در هم می ریزد واین حصارها جز عقیده و آرمان و تعلقات ، و امیال و آرزوها نیستند که سختاسخت برگرد ما پیچیده شده اند . یعنی همه ی تعلقات ودل بستگی ها ، عقیده و آرمان ها ، تمناوآرزوها هریک مانع سخت تعالی ورشد فکری ما هستند ، چون همه ی این انگیزه و علت ها ی کهنسال و قدیمی واجدادی ، تنها "خودی" کاذب و دروغین را برای ما ساخته وبرگُرده ی ما ناخودآگاه سوار می کنند که رهایی از آن برایمان دشوار و حتی غیر ممکن می شود . ومایکایک بی خبر به اسارت آنها گرفتار می شویم که لاجرم برای تقویت وتعالی خویش ، باید تمام موانع را از مقابل خود باجسارت وشهامت و با بی رحمی تمام کنارزد ، چراکه محرک اعمال ما همین خراشه های به ذهن چسبیده با تفکیک "خوب وبد" نمودن آنها در ماهستند ، وجرات و شهامت درهم ریختن آنهارا از ما می گیرند وبه راحتی مارا یک عمر دچار فریب خود می نمایند ....وراه نجات و رستگاری بشر نیز جز رهایی از اسارت آنها نیست . ما آرزوی جامعه ی آرمانی وعدالت محور را داریم ، از آن حرف می زنیم ، شعر می گوییم ، رمان می نویسیم و... دست یافتن به آن جامعه ایده آل و آرمانی زمانی برای بشر (جداازسرگرمیهای کلامی و گفتاری ) محقق می شود که بشر از فضولات ذهنی خودرا آگاهانه رها کرده باشد ، وتمام فضولات ذهنی چیزی نیستند جز انچه از آن گفتیم .....
        ارسال پاسخ
        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۳۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0