سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        استاد
        ارسال شده توسط

        فاطمه سادات حسینی شفیق

        در تاریخ : جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۰۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۰۸ | نظرات : ۴

        از روز اولی که با او آشنا شدم حدودا دو سال می گذرد.دانشجوی سال دوم دانشگاه بودم اما تغییر رشته دادم و این تغییر مسیر خیلی چیز ها را به من یاد داد و چیز های زیادی را در زندگی ام تغییر داد.
        من قدم در مسیری گذاشته بودم که از کودکی برایم مقدس بود"دریای پر تلاطم ادبیات"
        بگذریم...!
        درباره او حرف می زدم « ساعت هشت صبح روز چهارشنبه بود در کلاس نشسته بودیم و با چشمان خوبالوده و پف کرده هر کدام به گونه ای مشغول کار خودمان بودیم که صدای باز و بسته شدن در سکوت کلاس را شکست و او وارد کلاس شد.با یک دست کت و شلوار سورمه ای و یک کیف دستی مشکی آنچنان در نظرم موقر و متین جلوه کرد که ناخودآگاه شیفته اش شدم وقتی شروع به درس دادن کرد این احساس در من صد برابر شد.
        هیچگاه گمان نمی کردم درسی مثل تاریخ ادبیات آنقدر در نظرم زیبا و دلنشین جلوه کند که من مدهوش واژه ها و ترکیبشان شوم.
        به قدری زیبا واژه ها را در کنار هم می چید که انگار واژه ها به مجلس بزم آمده بودند و من با گوش هایم صدای سماعشان را می شنیدم.هیچگاه نمیتوان شور فراگیری درس ها را توصیف کرد و یا حداقل من نمیتوانم توصیفش کنم... .
        آنقدر شیفته او شده بودم که هر چهارشنبه به بهانه کلاسش یک شعر از بر می کردم تا برایش بخوانم.حقا که او یک هنرمند بود. اصطلاحات خشک و بدترکیب تاریخی را در نظرم به گونه ای آراسته می کرد که گویی خالق از ازل او را مشاطه ای آفریده بود تا واژه ها را آرایش کند.
        یکی یکی کلاس ها گذشت و واحد ها پاس شد تا به امروز رسیدیم و این آخرین تاریخ ادبیاتی است که قرار است با او همراه شویم.
        نمی دانم حس خوبی است یا نه از طرفی شوق تمام شدن دروس و از طرف دیگر دلتنگی برای استفاده از محضر استادی که در پی فرو کردن اندیشه های دیگران در ذهن ما نبود اما به ما یاد داد که چگونه می توانیم خودمان بیاندیشیم.
        حقا که بزرگست منش راستینش و اندیشه خودکارم به بلندای رفیع اندیشه استوارش نمی رسد اما او به من یاد داد که توانستن چیست و همچون صورتگری زبردست توانستن را در آسمان خیالم ماورای دانش ترسیم کرد تا من به توانایی هایم بیاندیشم و آنها را تجلی دهم 
        بر دستان پاکش بوسه می زنم ...!heart

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۶۵۳ در تاریخ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۳:۴۵
        سلام ودرود برشما بانو سادات حسینی

        بسیار عالی وپسندیده بود و
        زیبا ودلنشین همینکه معلمومه شما
        انسانی قدر شناسی هستید
        اجرکم الااله وافرین برشما
        عالی بو خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۲۵
        ممنونم جناب فتحی بابت اینکه متنم رو خوندین و مورد پسندتون واقع شد خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول علی محمدی
        يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۱۹
        سلام خانم حسینی عزیز
        زیبا بود خاطراتتان هستند این چنین انسانهایی که به ما الفبای اندیشیدن را یاد میدهند معلمان راستینی هستند که باید همیشه به احترامشان ایستاد و ادای احترام کرد
        یادم به جمله شهید مطهری افتاد :
        من ستایشگر معلمی هستم که به من اندیشیدن را بیاموزد نه اندیشه هارا
        و امام حسن (ع) می فرماید
        اندیشه کنید که اندیشه کردن مایه زنده دل بودن مردم داناست

        ماناباشید و بمانید به مهر و مهربانی خندانک خندانک خندانک
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۲:۳۱
        سپاس و صد سپاس به شما جناب محمدی عزیز
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2