سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        استاد
        ارسال شده توسط

        فاطمه سادات حسینی شفیق

        در تاریخ : جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۰۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۶۲ | نظرات : ۴

        از روز اولی که با او آشنا شدم حدودا دو سال می گذرد.دانشجوی سال دوم دانشگاه بودم اما تغییر رشته دادم و این تغییر مسیر خیلی چیز ها را به من یاد داد و چیز های زیادی را در زندگی ام تغییر داد.
        من قدم در مسیری گذاشته بودم که از کودکی برایم مقدس بود"دریای پر تلاطم ادبیات"
        بگذریم...!
        درباره او حرف می زدم « ساعت هشت صبح روز چهارشنبه بود در کلاس نشسته بودیم و با چشمان خوبالوده و پف کرده هر کدام به گونه ای مشغول کار خودمان بودیم که صدای باز و بسته شدن در سکوت کلاس را شکست و او وارد کلاس شد.با یک دست کت و شلوار سورمه ای و یک کیف دستی مشکی آنچنان در نظرم موقر و متین جلوه کرد که ناخودآگاه شیفته اش شدم وقتی شروع به درس دادن کرد این احساس در من صد برابر شد.
        هیچگاه گمان نمی کردم درسی مثل تاریخ ادبیات آنقدر در نظرم زیبا و دلنشین جلوه کند که من مدهوش واژه ها و ترکیبشان شوم.
        به قدری زیبا واژه ها را در کنار هم می چید که انگار واژه ها به مجلس بزم آمده بودند و من با گوش هایم صدای سماعشان را می شنیدم.هیچگاه نمیتوان شور فراگیری درس ها را توصیف کرد و یا حداقل من نمیتوانم توصیفش کنم... .
        آنقدر شیفته او شده بودم که هر چهارشنبه به بهانه کلاسش یک شعر از بر می کردم تا برایش بخوانم.حقا که او یک هنرمند بود. اصطلاحات خشک و بدترکیب تاریخی را در نظرم به گونه ای آراسته می کرد که گویی خالق از ازل او را مشاطه ای آفریده بود تا واژه ها را آرایش کند.
        یکی یکی کلاس ها گذشت و واحد ها پاس شد تا به امروز رسیدیم و این آخرین تاریخ ادبیاتی است که قرار است با او همراه شویم.
        نمی دانم حس خوبی است یا نه از طرفی شوق تمام شدن دروس و از طرف دیگر دلتنگی برای استفاده از محضر استادی که در پی فرو کردن اندیشه های دیگران در ذهن ما نبود اما به ما یاد داد که چگونه می توانیم خودمان بیاندیشیم.
        حقا که بزرگست منش راستینش و اندیشه خودکارم به بلندای رفیع اندیشه استوارش نمی رسد اما او به من یاد داد که توانستن چیست و همچون صورتگری زبردست توانستن را در آسمان خیالم ماورای دانش ترسیم کرد تا من به توانایی هایم بیاندیشم و آنها را تجلی دهم 
        بر دستان پاکش بوسه می زنم ...!heart

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۶۵۳ در تاریخ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۳:۴۵
        سلام ودرود برشما بانو سادات حسینی

        بسیار عالی وپسندیده بود و
        زیبا ودلنشین همینکه معلمومه شما
        انسانی قدر شناسی هستید
        اجرکم الااله وافرین برشما
        عالی بو خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۲۵
        ممنونم جناب فتحی بابت اینکه متنم رو خوندین و مورد پسندتون واقع شد خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول علی محمدی
        يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۷:۱۹
        سلام خانم حسینی عزیز
        زیبا بود خاطراتتان هستند این چنین انسانهایی که به ما الفبای اندیشیدن را یاد میدهند معلمان راستینی هستند که باید همیشه به احترامشان ایستاد و ادای احترام کرد
        یادم به جمله شهید مطهری افتاد :
        من ستایشگر معلمی هستم که به من اندیشیدن را بیاموزد نه اندیشه هارا
        و امام حسن (ع) می فرماید
        اندیشه کنید که اندیشه کردن مایه زنده دل بودن مردم داناست

        ماناباشید و بمانید به مهر و مهربانی خندانک خندانک خندانک
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        فاطمه سادات حسینی شفیق
        دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۲۲:۳۱
        سپاس و صد سپاس به شما جناب محمدی عزیز
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        شاهزاده خانوم

        ب سلام به همه نابیون محترم ااا خوشم نمیاد قسم بخورم برای این موضوع کاملا بی ارزش اما چنان با روح و روان آدم بازی می کنید مجبورم این کارو بکنم به والله قسم توی ناب هیچ پروفایل فیکی ندارم ااا برای چی وقتی می تونم خودم فعالیت کنم حرفامو بزنم فیک داشته باشم ااا نه ثنا خانوم منم نه آتنا خانوم نه هیچ احد و الناس دیگههه ااا توی ناب و وبلاگم تنها یه اسم دارم اونم شاهزاده خانوم از سال هشتاد و هفت تا حالااااااا ااا شاد باشید
        مدینه ولی زاده جوشقان

        یک چند پی دانش و دفتر گشتیم کردیم حساب اا یک چند پی زینت و زیور گشتیم در عهد شباب اا چون واقف از این جهان ابتر گشتیم نقشی است بر آب اا ترک همه کردیم و قلندر گشتیم ما را دریاب
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ترنّمِ صَفای جان صداقت است و راستی ااا شُکوهِ اعتبارِ حق صلابتِ بَهاستی اا سلام بداهه ی
        ساسان نجفی

        ما آرزوی عشرت فانی نمی کنیم اا ما را سریر دولت باقی مسخر است
        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        زده ام قفل بزرگی به دروازه دل که دگر بار به روی احدی وانکنم آنچنان دل بشکسته که اااا هم حتی پشت دروازه دل در بزند وانکنم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0