سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        الهام قلبی باز هم ادامه دارد
        ارسال شده توسط

        طوبی آهنگران

        در تاریخ : جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۰۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۰۸ | نظرات : ۰

        اول هر کلام نام زیبا تو برازنده متن بود با نام خدا وند مسول جان 
        در گذر ی نه چنداآن دور می رسد که ما خاک می شویم و آن خاک هم بر بادیا تما شای ملتی دیگر 
        دنیا می ماند و مالکش که آن را به چرخه گردش دارد
        در زمان حال اگر تو باغبانی باشی که باغی را معماری کرده 
        تهویل تو بدهند و راهای پرورش گل و گئا یا انواع درختان را در اختیار تو گذاشته باشد و از تو خواسته باشد در این باغ 
        باغبانی کنی و در کمی و کیفی ان بکوشی ولی چیزی مانندتنبلی و یا هوای نفس باعث کم کاری شود که درختان باغ پژ مرده و بی روح گردد و از نوازش و پرورش روح دور ماندآن موقع در جستجوی مغصر می گردی اول معمار را مغصر می دانی و بد به دنبال سوال از این و آن می گردی 
        جواب این سوال را فغط و فقط خو شما می دانید دنبال 
        سوالت که چرا گئا هان باغ مرده اند بی روح اندیاد بدانی بهتر از همه خود شما جواب را می دانی 
        وقتی اندیشه و عقل هردو به سراغ انسان می اید
        و انسان قاضی امال خود می شود 
        می گویند در گذر  انسان زخمهایی می خورد که شاید در گذر زمان درمان شود ولی بعضی از زخمها نه هئچ وقت درمان می شود نه حطی کم رنگ زخمی که انسان با دست خودش به خودش می زندهیچ در مانی ندارد همیش با انسان زندگی می کندیه وقتهایی که تنها باشی همه خواطرات چه خوب با بعد در ذنت را می روند که صدای پایشان را می شنوی 
        آن موقع است که انسان خودش خودش را اقرار می کند
        اگر با ظلمی باعث شکستن زندگی شده باشد خود را محاکمه می کند
        انسان موجود پیچیده ای استخودش خودش را می فهمد
        و خواطرات را رمغانی از گذشته می داندو هر چه نزد 
        دیگران پنهان باشد نزد خودش آشکارا است می فهمد که  
        درد ها و زخمهایی گه به وجود آورده دارند با او زندگی می کندهیچ وقت از او جدا نمی شوند و او را رها نمی کند
        اثر زشتی و زیبایی شاید در نظر ها پنهان بماند ولی در اسان همیشه بیدار است
        روزی برسر خاک یکی ازرفتگان می نشنیم که روزی از وجودش بودی یا او ز وجود تو بوده است حسرتی با سراغت 
        می آیدکه چرا با او چنین بودم یا او با من چه کرد 
        اینجا است که میفهمی دیگر دور شده است 
        هر چه صحبت کنی بی فایده است از او ندایی نم ی شنوی
        یک چیز شما را به او اتسال می دهددو روح است که با هم پیوند دارد گذشته شما را با خودش یادا وری می کند 
        آن موقع یک اندیشه یا الهام قلبی به سراغتان می آید
        که خود و ایشان را در آزماش قرار می دهی خوبی ها یش را می شماری با خود مقایسه می کنی بعد به امتهان خود بر می آیی می فهمیی که او معلم شماست ولی بعضی از آموزش هایش مضر و بعضی ت

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۶۵۱ در تاریخ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0