سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شکستنی مثل حباب
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۲۶ | نظرات : ۹

        شکستنی مثل حباب
         
        : سلام داداش منوچهر
        : سلام ، آبجی پریچهر
        : آبجی خانوم چه سعادتی ! شما کجا ؟ اینجا کجا ؟ حالتون چطوره ؟ مدتیه که سایه تون سنگین شده
        : چی بگم آقاداداش ، شوهرم هم  تازگی ها  از من راضی نیست ، به من میگه : یه موقعی  ارج و قربی  داشتم درنظر بانو ولی ، حالا چی هستم واسه تو ؟ یه جام خالی از شراب ، شکستنی مثل حباب .
        منوچهر خنده ش گرفت و گفت : راست میگه بنده ی خدا ، اگه توی خونه همینطوری هستی که من دارم میبینم ولله حق داره ، من که هرچند وقت یکبار میبینمت با دیدنت یاد قرضام می افتم ، اون بدبخت چیکار کنه که هر روز و شب جلوی چشماشی  و می بینتت ؟ راستی گفتی حباب  یاد قیمت اجناس افتادم ، انگار حباب های زمانِ مرحوم هایده باحبابهای این دوره زمونه فرق میکرده، اون موقع ها حبابها زود میترکیده الان نمیدونم جنسشون چطوریه ؟ انگار روئین تن شده اند ، ترکیدن تووی کارشون نیست .
        : آره داداش ، یکی از ناراحتی های من هم همینه . بدشانسی محل کارم خیابون فردوسیه ، هِی قیمت های ارز و سکه چپ و راست جلوی چشمامه . از جلوی صرافی ها که رد میشم حالم گرفته میشه . هِی دم به ساعت قیمت رُو مثل موشک میبرن بالا و اسمشو میگذارن حباب و انگار نه انگار که چیزی اتفاق افتاده ولی به اندازه ی یه سرِسوزن قیمتش رُو کمترش که میکنن توی بوق و کرنا می‌کنن که قیمت‌ها افت کرده وهمه چیز ارزان شده . من و تو رُو- دور از جونِت - احمق فرض کردن ، انگار نمی فهمیم . راستش از این موضوع دومی بیشتر ناراحتم .
        : خُب حالا آبجی تو چرا خون خودتو کثیف میکنی ؟ دیگه همینه دیگه . چیزایی که نباید میشد  شده دیگه مگه تو مقصری که اینقدرحرص میخوری ؟ بذار مقصرا از آخرتشون ناراحت  باشن . خودت رُو  یادت نیست ؟ کارِ قاضی رُو سپردی به غازی ( چی بود  اردک بود یا غاز ؟ ) چه گندی ببار اومد ؟ همین شد که الان می بینی . مشکل ات با شوهرت حل شد ؟ قبول داری که بدتر شد . دیگه همینه دیگه .
        درست میگی داداش من اشتباه کردم  ولی فقط یادت باشه که اشتباه من ، دوسه نفرو مشکل ‌ساز کرد ولی  اشتباهاتِ اجتماعی ، چند ده میلیون نفر رُو اسیر میکنه ، این دوتا باهم خیلی فرق میکنه .
        اگه من با ندونم کاریام یکی دوتا حق الناس به گردنمه اشتباهات مکررِ یه مُشت مدعی که  اکثراً عمدی و بعضاً سهوی ست ، کرور کرور انسان رُو به خاک سیاه میشونه .
        : آبجی امروز خیلی ناراحتی
        : بله که هستم . دیشب پسر دوستم  که ۳۰ ساله و مجرد بود ، شب خوابید  و دیگه بیدار نشد . اینقدر هم این پسر خوب و مؤدب و خواستنی بود که نگو و نپرس . بنظرت  این مردن یه چیزِعادیه ؟  نه ، اصلاً هم عادی نیست . به شما میگم چرا . اون یه دختری رُو دوست داشت  با بدبختی یه کارمناسب دست وپا کرد ورفت خواستگاری ، بهش دختر ندادن ، گفتند کار که امروز هست و فردا نیست . تووی این بَلبَشو بازار ، بنده خداها درست هم فکر کرده بودند . تقّی به توقّی خورد وتعدیل نیروشد . بچه ی زرنگی بود .  جز دزدی وخلاف ، به هرکاری دست زد و شکست خورد و یه جورایی این اواخر افسرده شده بود .
        آقا داداش، امید که برای کسی نموند آدم میمیره . آدما به امید زنده اند . او که همه ش منتظر بود که این حباب حباب های لعنتی که میگن میترکه ، سرآخر هم نترکید ، درعوض ، خودش  یه جورایی حباب شد و ترکید . الآنم سینه ی قبرستونه. خدا نیامرزه اونایی  رُو که جوون مرگش کردن . حالا شما میگید نباید ناراحت باشم ؟ این  وضع  و احوال جوونامونه .
        وقتی  یاد  پسر خودم می‌افتم که سال دیگه  انشاءالله  دیپلمشو که  گرفت  باید چه خاکی  به سرم کنم  که عاقبتش خدای نکرده مثل پسر دوستم نشه دق مرگ میشم .
        اخبارو بازمیکنم خبرخوش بشنوم همه ش لیست افتخارات رو میشنوم ولی چیزی نمی بینم . عینک میزنم چیزی  نمی بینم ، میکروسکوپ میارم  چیزی نمی بینم ، تلسکوپ میارم  چیزی نمی بینم ، هر کوفت  و زهرماری میارم چیزی نمی بینم ...
        منوچهر که دید خواهرش خیلی حالش غیرطبیعی شده سریع  یه آب معدنی خنک براش خرید و به دستش داد .
        پریچهر آب رُو تا آخرش یه نفس خورد وصلواتی فرستاد و آرامتر شد و لبخندی زد و از منوچهرمعذرت خواست  که او را هم شریک دردهاش کرده .
        منوچهر گفت : خوب کردی عزیزدلم ، هر وقت احساس کردی ناراحتی ، ناراحتی هاتو به ماها بگو روی من و شوهرت حساب کن ! شوهرت مرد خوبیه ، خیلی دوستش دارم ، درهرحال  خودتو از غم  و غصه ها خالی کن تا خدای نکرده مثل پسر دوستت استغفرالله جوون مرگ نشی .
        فعلاً که جزاینکه دردامونو به هم بگیم وهم رُو آروم کنیم و ازخدا استمداد بطلبیم راه دیگه ای سراغ ندارم کاشکی بجای منّت ها و نمایشگاه گذاشتن از افتخارات ، افسوس کارهای باقیمونده ، مطلب روز بود .
        منوچهر گونه ی خواهرش را بوسید و خواهرش را به خانه رساند و وقتی از او خداحافظی میکرد گفت : راستی اون جامِ خالیِ شوهرتو هم شرابی ، عرقی توش بریز تا بیش از این خالی نمونه . عرق نعناع  که داری ؟  نداری سه سوت برم برات بخرم . پریچهر خندید و گفت دارم ، خوبشم دارم .
        منوچهر گفت : پس دونفری به سلامتیِ هم بزنید و ازشرابِ عشق همدیگه مست شید. فعلاً راهکارِ بهتری سراغ ندارم .
        درحالیکه هردو ، لبخندِ  لبانشان تبدیل به خنده شده بود ، پریچهر برادرش را به صرف چای دعوت کرد ولی او نپذیرفت و گفت : هنوز تا اومدنِ پسرتون از دبیرستان چندساعتی باقی مونده ، فعلاً زودتر برو با شوهرت یه  صفایی کنید . حالِت خیلی بهتر میشه . خداحافظ آبجی خانوم .
        : خداحافظ داداش جان . خیلی خوشحال شدم دیدمتون
        : منهم همینطور، خدا حافظِ شما و خونواده ی خوبِت و همه مردمانِ خوب .
         
        حس خوبی بمانند نسیم ، قلب منوچهررا که توانسته بود امید را به دلی بنشاند دوید و دلش را خنک کرد ، منوچهر درهمان جایی که ، بعضی ها جهنمش میخواندند ، نسیم بهشت را حس کرد .
         
        بهمن بیدقی  99/8/22 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۶۰۳ در تاریخ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۱۵
        سلام ودرود استاد بیدقی عزیز و
        بزرگوار
        بسیار بسیار عالی وطولانی
        موفق باشید وپای دار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۱۵
        باسلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاس
        همچنین شما
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۵۰
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۱۵
        باسلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاس
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۴۲
        درود برشما جناب بیدقی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۳۹
        باسلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاس
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۴۷
        بسیار زیبا خندانک خندانک
        درودها بزرگوار خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۰۷
        باسلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0