سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    زندگی قبلی
    ارسال شده توسط

    محمد نیما احمدی

    در تاریخ : پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۳:۴۲
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۰۳ | نظرات : ۰

    🦋✨
    𝓲𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝓷𝓪𝓶𝓮 𝓸𝓯 𝓰𝓸𝓭
    [زندگی_قبلی]🌱
    .
    آدم ها اگر میتوانستند زندگی قبلی داشته باشند؛ آن وقت من مطمئن میشدم که تورا در زندگی قبلی ام دیده ام.
    آخر مگر میشود یک نگاه اینقدر آشنا؛یک صدا اینقدر نزدیک باشد ولی با صاحب آن تابه حال نزیسته باشی؟
    مگر میشود خط به خط لبخند کسی را از بر باشی و لبخندش را چند بار بیشتر ندیده باشی ؟
    مگر اصلا امکان دارد گرمای دستانش را به خاطر بیاوری ؛ درحالیکه هیچ وقت دستانش انگشتان تورا لمس نکرده باشد؟
    نه باور نمیکنم!
    .

    به گمانم ما در زندگی ؛پیش ازین باهم دمخور بوده ایم.شاید دو پیچکِ بهم پیچیده بودیم که روزی یکی از ما پژمرد و بعد آن یکی دوباره به دنیا آمد تا یار خود را پیدا کند ،شاید هم دو آهوی بیقرار بودیم که صیاد یکیمان را بیرحمانه شکار کرد و دیگری نیز به دنبال او دوباره متولد شد به شکلی دیگر؛بعد دو ماهی قرمز شدیم در قعر اقیانوس آرام که روزی یکی از ما به تور افتاد و آن یکی از دلتنگی آن قدر اشک ریخت که آب اقیانوس هم نا آرام شد.
    در نهایت به شکل انسان ظاهر شدیم و باز یکدیگر را نیافتیم، یا شاید هم یافتیم؛ اما در دنیای آدم ها؛به جرم دوست داشتن طردت میکنند، از وطن خویش
    و بی گمان وطن برای عاشقان یعنی مرز های آغوشی که دوستش میدارند
    ما را طرد کردند و ما بی شک پس از انسان بودن ؛تقدیر و شانس دیگری برای بهم رسیدن نداریم
    بیا ماهم دوباره برای وطن انقلاب کنیم
    عدالت این نیست؛عدالت بی گمان یعنی پیدایت کنم ؛پس از سالها گم کردنت و مومن شوم به دوست داشتن تو
    ای پیچک پژمرده ی من
    ای ماهی در تور گرفتار شده
    ای آهوی تیر خورده ی من ؛آخر روزی چشمان وحشی ات را می بوسم و تورا از دستان بی رحم صیادِ روزگار که نمیخواهد خوشحالی مان را ببیند رها میکنم؛
    آن روز میرسد
    اگرچه دیر
    اگرچه دور...
    .

    #محمد نیما احمدی

    #غروب_های_پاییزی
    #عصر_پاییزی
    .

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۰۵۷۵ در تاریخ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۳:۴۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0