يکشنبه ۱۷ اسفند
خستگی های جامانده...
ارسال شده توسط رسول علی محمدی در تاریخ : پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۴:۴۷
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۷۸ | نظرات : ۲۵
|
|
خستگی های جامانده...
آمدم تا درروزهای سرد سکوت قصه تکرار یک فریاد باشم، آمدم تادستهای ساده احساسم را دستمالی برای پاک کردن گریه ها کنم ، میخواستم در بغض غریب واژه های تردید شعری به بلندای یک فریاد باشم و بگویم هنوز هم میشود مهربانی را تکرارکرد و محبت را زمزمه
مرا باور نکردند و دستهای یاری گرم را نگرفتند و در پشت کاغذهای سبز غرورشان مستانه عربده سخاوت سردادندو صحبت از نجابت کردند و نجوای قناعت سردادند...
روزگار روزگار آمدن من نبود ...اینجا با مهر فاصله ها هست و جاده های منتهی به عشق پراز تردید
اینجا دل را به پاییز واژه ها گره زده اند و صحبت از بهار بی معناست
آمدم اما از جنس دیگری بودند قبیله ام سالهاست که درحصاردیوارهای بلند آرمانشهر
فراموش شده است و نسبم در میان واژه های جدید گم شد و شناسنامه ام که تنها هویتم بود در نوسازی آمارشان سوخت و من دیگر هیچ شدم و....
من هنوز باهمان سادگی ام به دنبال هوای سخاوت میگردم به دنبال نور....
سلامشان گفتم اما سلامم را جوابی ندادند .شکستم تا بایستند اما ایستادند و مرا شکستند به جمعشان رفتم غریبه ام خواندند و مرا به طعنه های کلامشان آزردند
روزگار روزگار احساس من نبود و نیست من بغض فرو خورده سالهای تقدیر تعبیر شده فریاد وجودم بودم من غرور شکسته یک قوم بودم روزگار فراموش شده یک تبار .
روزهای غبار نشسته یه آرزو...
من برگشتم میان یک دشت که بوی هوای تازه می داد بوی پونه ها و بابونه ها
تا کوچه پس کوچه های سبز طراوت را به یاد کودکی از دست رفته ام فتح کنم
من آمدم تا رد پای علفهای هرز رنگ شده که بر شانه های خسته چمن ایستاده اند را هرس کنم
من آمدم به جایی که هنوز اشنایی حرمت دارد و بوی تلخ غربت نمیدهد
من آمدم تا تنم دوباره بوی علف دهد بوی نجابتهای که شاید دیگر خریداری ندارد....
من آمدم تا دوباره متولد شوم تولدی خودخواسته که خود خودم باشم ...
(دلنوشته ای که کاستی هایش را برمن ببخاشیید به تاریخ مهر 1389)
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :

|

|

|

|

|
این پست با شماره ۱۰۴۷۱ در تاریخ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۴:۴۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سلام بر پدر عزیزم و استاد بزرگوار بی شک حضور همیشگی و پدرانه شما در خواندن نوشته ها و اشعار من موهبتی است که در بیان بگنجد و نه قلم از توصیف آن توانمند تحسین شما با آن همه زلالی کلام و اندیشه برایم افتخارهست و موجب دلگرمی به امید دیدار روی پرمهرشما مانا و تواناباشید و سایه پرمهرتون مستدام | |
|
سلام رفیق مهربان وعزیزم خوشحالم که دوباره حضورت پر مهرت و کلام زلالت را پای دلنوشته ام میبینم دوستی با تو برایم قابل توصیف نیست مانا و تواناباشید | |
|
سلام بر امیرعزیز و دوستداشتنیم ممنون که مثل همیشه با احساس پاکت سراغ م آمدی و با گرمی کلامت تحسینم نمو.دی دوستی با تو سرمایه ای هست برایم که قابل بیان نیست مانا و تواناباشید | |
|
سلام حسین جان دوست بزرگوارم ممنون که با مهربانی وجودت و با شاخه گل های زیبا سراغم آمدی دوستی با شما روشن شدن چراغی است که در دلم همیشه خواهد تابید مانا و توانا باشید | |
|
سلام بر ادیب فرهیخته جناب فتحی عزیز خوشحالم از توفیق آشناییی با شما و سپاس از مهربانی وجودتان که به من سرزدید و با محبت خواندید مانا و تواناباشید | |
|
سلام مازیار عزیزم خوشحال هستم که باب دوستی با شما برایم گشوده شده و با مهربانی کلامت به دلنوشته های من رنگ تحسین پاشیدید خیلی دلم میخواهد ببینمت و حتما سراغت خواهم آمد مانا و توانا باشید | |
|
سلام برمهربانترین خواهر خوبم ممنون که مثل همیشه برادرت را از مهربانی کلامت سیراب نمودی و تحسین نمودی داشتن خواهری روشن ضمیری مثل شما در روزگار قحطی عاطفه ها همیشه براین مایه مباهت هست ممنون که هستی بقول بچه ها مهربانترین منیژه عالم | |
|
آه الثیای نسیم زاده ی من هوای شرجی استیصال از حوالی واحه ی آرزوها میگذرد بوی نمک از مسیر کابل می آید نکند رودابه هم اسیر آن آبی شور غمگنانه است!! | |
|
ای بابا...خداوکیلی لوس نکنید خودتون رو چقدر تحویل میگیرید من رو!!!! سرطانی چیزی دارم خودم خبر ندارم؟؟ خداوند هم منیژه رو هم برادرم رسول رو سالم و شاد نگه بدارد...آمین... | |
|
سلام برمهربانترین حدیث شاعر خواهر گرانقدری که آشنایی با او سعادتی وصف نشدنی برایم هست ممنون که با سخاوت قدمهایت در باغچه کوچک اندیشه هایم پاگذاشتی و با مهربانی بر واژه های سپیدم دست محبت کشیدی ماناباشی به شعر و شور و مهر | |
|
سلام بر مهربانترین گلاله عالم خواهرعزیزی که سرشار از مهرهست و مهرورزی توفیق آشنایی با مانا پراز اتفاقات قشنگ بود که یکی از آنها آشنایی با شما بود و این سعادتی است برایم ماندگار و من هم امید دارم که روزی مهربانی بر شاخه ها جوانه خواهد زد و جهان پر میشود از نور و روشنایی به امید آنر روز ممنون که با سخاوت کلام زلالتان مرا خواندی | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا وپر از احساس به پاکی وزیبایی روح وقلب مهر بان وپر از محبت شما 🌷
بدون اغراق بزیبایی قلم میزنید چه در شعر وچه در نثر به همان زیبایی که در اندیشه وتفکرات شما سراغ دارم 🌷
زندگیتان پر از زیبایی 🌷
قلمتان مانا بمهر 🌷
ایام بکام 🌷
در پناه حق 🌷